Category: دسته بندی عمومی

شرح روزهای از دست رفته ما – یک نقد

“در بیشتر ممالک متمدن دنیا وقتی یک هنرمند معروف فوت می کند دولت خانه و آثار باقی مانده او را خریداری می کند و آن را به صورت موزه در اختیار آیندگان قرار می دهد تا میراثی باشد برای نسل های بعدی.” پروانه بهار کتاب خاطرات خود را( نشر شهاب، تهران ۱۳۸۲) با این جملات آغاز کرده است و با

این بهشت دلگیر

در مترو چشمانم را می بندم تا این مردم را کمتر ببینم. زیبایی شناسی انگلیسی را خوش ندارم. شاید انگلیسی هم نیست ولی اینجا مسلط است. دخترها شلخته لباس می پوشند. تنبان پسرها دارد از پایشان می افتد. موها به شکل بومیان آفریقایی آرایش شده هر تار آن به قطر یک شاخه نازک است. دامن کوتاه دخترها اصلا دلبری نمی

دانی کجاست جای تو؟ خوارزم یا خجند

از سمرقند بازگشته ام. هنوز آفتابش تنم را گرم می کند در این لندن بی آفتاب. میان نوشتن هایم سخت فاصله افتاد اما از آن چاره نبود. یافتن حروف فارسی ناممکن بود گو اینکه زبان فارسی را همه جا می شنوی اما خط دیگر است. یادداشتهایم را قرار دارم برای دهباشی بفرستم. که خواسته بود. اینجا هم پاره هایی خواهم

فقر و ثروت

برای ناهار به رستوران تازه تاسیس میرنو New Mir می رویم که نامش هم به روسی معنا دارد و هم اشاره دارد به امیر تیمور قهرمان ملی ازبکها. شعبه اصلی اش در تاشکند است. در واقع از این رستوران های فست فود است ( نام اینجور جاها در تهران چیست نمی دانم). یعنی ساندویچ و پیتزا می فروشد و غذاهای سبک.

خسروانی هایی برای ماه دزدیده

این فرم تازه را در صورت سیبستان دوست ندارم. اما داریوش می گوید با آن باید بسازم تا دوباره مرا به فرم قدیم برگرداند. فاصله ها بین سطرهای شعر درست نیست باید کمتر باشد. هنوز در سفرم. یادداشت هام انبوه شده است. نیز عکس هایم. نمی توانم هم هر روز در سیبستان بنویسم. یا عکسی آپلود کنم. پس با این هم

ماه دزدیده

ماه دزدیده زیر چادر شبعشق می بازدتن سپیدش به نقره می زندلبانش کبوداز آتشی سردچل گیس بافتهبر سرین اش می لغزدبه زیر ابر بارانیپنهان می شودتن سپیدش اما هنوزپیداستباد با هوس بر تن چادردست می کشدو سوت می زندزیر ستاره هاصدایی نیستمگر ترانه بوسه و بارانی که اینک خواهد بارید

تولدی دیگر

طعم نان خالی بالای کوه! چه مزه ای دارد.  رسیده ایم به بلندترین نقطه کوهسار آقسای که بر فراز آن زیارتگاه حضرت داود قرار دارد. همراهانم نان سمرقندی آورده اند و آب. دست ایمان از پایین کوه تا اینجا ۱۳۵۰ زینه یا همان پله ساخته است. تا زائران آسان تر به زیارت روند. در هر گوشه و کنار راه کوهی زنی یامردی

سمرقند خشک لب

چه گرد و غباری با باد بهاری برمی خیزد. کجاست باران؟ این گرد و غبار چهره خسته و فقر زده حاشیه سمرقند را محزون تر می نمایاند. حاشیه ای که انگار از اصل شهر بزرگ تر باشد یا همه شهر را جز چند خیابان مرکزی اش در بر گرفته باشد. چشمانم دروغ می گویند یا شهر واقعا خلوت تر شده

در سفر

در راه لندن به تاشکند هواپیما پر است از مسافران هندی و عمدتا سیک. تقریبا همگی عازم هند اند و تاشکند فرودگاه ترانزیت آنهاست. مسافرانی هم از آسیای دور هستند که انگار با یک تور آمده باشند همه در قسمت جلوتر هواپیما جا داده شده اند اما غلبه با هندیان است. حتی غذا هم که می آورند برنج است با

چنین گفت داریوش آشوری

چه کسی گفته است وبلاگ از آن جوانان است؟ هر که گفته است البته سخنی نغز آورده است! اما جوان کیست؟ من داریوش آشوری را جوان می دانم نه به سال البته که به اندیشه گری نوخواهانه اش و تکاپوی دائمی اش و خستگی ناپذیری اش. از همین نوخواهی و نوگرایی هم هست که او خیلی زودتر از همگنانش و

معنای راه حل های یکجانبه

بدون آنکه بخواهم یادداشتهای اخیرم همه سیاسی از کار در آمده است. خب چه می شود کرد. انسان حیوان سیاسی است. اما شاید هم به خاطر حوادث عجیب و تکان دهنده و دورانسازی است که حجم آنها گاه در یک دوره زمانی متراکم تر می شود. مثل همین روزها. بهانه این یادداشت مساله طرح جدید شارون است. برای شارون شاید

دموکراسی از راه زور، اشغال و خشونت عریان

دوست شبه قاره شناس ما محمد در یادداشتی که ذیل مدخل قبلی نوشته تلویحا اشغال عراق را به نفع این کشور دانسته گرچه می گوید: “هیچکس موافق اشغال کشوری نیست.” او استدلال می کند که همه اشغال هند را از سوی بریتانیا محکوم می کنند بخصوص کشتارهای مختلف در مقاطع مختلف در این پهن-کشور را. اما می افزاید:”همین مزیتی شد

تشنج های عراق به سود آمریکاست

نظر محمد علی ابطحی در: وب نوشت به اعتقاد من، آمریکا بیش از هر زمانی، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نیاز دارد که اوضاع عراق متشنج باشد. زیرا بهترین دلیل برای بقاء آمریکا در عراق، همین تشنج هاست. بوش نیز نیاز دارد به افکار عمومی آمریکا اعلام کند، پروژه نیمه کاره ای در عراق هست که جز او نمی تواند

هیچ اشغالگری دلش به حال ما نمی سوزد

از خواب که بر می خیزم تلویزیون را روشن می کنم. روز عید پاک است. به نظرم می رسد به همین دلیل برنامه ها کمی از توجه به عراق کاسته اند تا عید مردم را خراب نکنند. گزارش لیز دوست در شبکه خبر ۲۴ ساعته بی بی سی به دلم می نشیند. از میدانی که سال گذشته مجسمه صدام با

حالا نوبت جنگ صریح با مردم عراق است

تصویرهای تلویزیونی بار دیگر یکطرفه شده اند. مدام صحبت از سرکوب شبه نظامیان در عراق است و صحبت از روحانی تندروی به نام مقتدی صدر که تلفظ اسمش هم دشوار است و نمی خواهد سر به قدرت اشغالگر بسپارد و هزاران نفر پیرو دارد. مدام صحبت از تلفات نیروهای آمریکایی و متحدان آن است. یک کلمه در باره تعداد مردمی

تایمز: جامعه چندفرهنگی دیگر مفید نیست

مدیر روابط نژادی بریتانیا خواستار کنار گذاشتن سیاست ایجاد جامعه چندفرهنگی شد که از اوایل دهه ۱۹۶۰ از سوی تمام دولت های این کشور تعقیب شده است. تره ور فیلیپ رئیس کمیسیون برابری نژادی گفت که تاریخ مصرف چندگانه گرایی فرهنگی گذشته است و دیگر مفید نیست. این سیاست اسباب تشویق جدازیستی بین جوامع نژادی و فرهنگی شده است. دیروز

آگاهی، نه ایمان و بی ایمانی؛ مساله این است

من هم از شاگردان اندیشه شریعتی بوده ام. هم می دانم که دینی بودن دیگر مد نیست. ولی هنوز فکر می کنم شریعتی بهترین الگوی متفکر بومی در میان ما بود. دعوا اصلا بر سر دین یا اعتقاد دینی نیست. مساله آگاهی است. که همیشه معتبر است. و هر ایمان یا کفری ذیل آن قرار می گیرد. از زبان شریعتی

جادوی زن و متافیزیک جنسیت

من علاقه کاتب کتابچه را به پیدا کردن اصل های عام در جهان و در سنت و تجدد و همچنین در فقه می فهمم و اگر با احتیاط علمی انجام شده باشد ارج می نهم. برای من بازخوانی تاریخ و فقه و شریعت از منظر تن به بیان و قلم او البته تازگی دارد و تامل برانگیز هم هست. اما

هشت سین

برای خاکی که برایش دلتنگ ایم. برای مردمی که برایشان دلتنگ ایم. نوروز همیشه بوی وطن می دهد. این تصویر برگزیده من برای نوروز بود که برای دوستانم که ایمیلی از آنها داشتم فرستادم. برای دوستانی که اینجا سر می زنند هم همان را می گذارم. تا دل تنهایی تان تازه شود. از کارهای احسان شاهین صفت در ایرانیان. این

ریخت شناسی قرآن

نمی توانم در مقابل کسانی و آثاری که راه های تازه می روند و می گشایند احساس احترام نکنم. نمی دانم چقدر خوب یا بد انجام شده ولی همین که کسی کوشیده است بر اساس دانش نو به ام الکتاب فرهنگ ما یعنی قرآن بنگرد برای من بسیار قابل احترام است. به گمان من هر نسلی باید سنت را به

مصدق مسلمان سکولار

سعید حجاریان روزنامه شرق ۱در بیست و پنجم خرداد ماه ۱۳۶۰ امام خمینی طی سخنانی گفتند: «این در زمان آن بود که اینها فخر می کردند به وجود او. آن هم مسلم نبود.» (روزنامه کیهان، ۲۶ خرداد ۶۰، ص ۳) سخنان امام، گرچه در آن به صراحت نامی نیامده اما، ناظر به دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران بود.

میل کشیدن بر چشم پدران

نا امیدی ها و سرخوردگی های ما زیاد است. اما ما چاره ای نداریم جز آنکه در هر حال چراغ خرد را افروخته داریم. خواندن مطالب مهدی دوست کتابچه نویس ما گاه با تحسین و تاسف همراه است. تحسین قلم بی پروایش و تاسف از چشم پوشیدنش بر خرد آهسته ای که در مباحث چالش آمیزی که طرح می کند

بازار خودفروشی تهران

بعضی وقتها نمی توانم تنها در لینکدونی به یک خبر ارجاع دهم. فکر می کنم باید آن را بیاورم در بدنه وبلاگ تا حق مطلب و اهمیت آن گزارده شود. داشتم کتابچه را می خواندم و نظرات خوانندگان مطلب اخیر مهدی را در باره زن و جنسیت در اسلام. چه بحث های خوبی و چه نظرات جالبی. متوسط سطح بحث

مردان نامرئی

نامرئی بودن قدرت است. تصور کنید که اگر نامرئی بودید چه ها می کردید کجاها می رفتید. هر کار که اراده می کردید انجام می شد. برای هر کار که می کردید خیالتان جمع بود که کسی گریبانتان را نمی گیرد. نامرئی که باشی قانون بی معنا ست. قانون برای آنها ست که نمی توانند نامرئی باشند. نامرئی بودن لذت

تاجیکستان پاره ناشناخته تن ایران

نمایش که تمام شد از من پرسیدند که چرا تاجیکستان. چیزهایی گفتم که درست یادم نیست. باید چیزی از عشق گفته باشم و پیوند دیرین سرزمین های ایرانی و تاریخ مشترک از زرتشت خوارزم و آناهیتای جیحون تا میثره و تا سیاوشان پنجکنت و چه و چه ها. اما باید می گفتم آخر من حرف هایم را در فیلم زده

حلقه فرخنده

خبر رسید که داوران گزینش بهترین وبلاگ ها کار خود به انجام رسانده اند و در میان وبلاگ های خوب فارسی جایی هم برای حلقه ملکوت در نظر گرفته اند و صاحب ارض مجازی ملکوت را نواخته اند. چه بهتر از این! کاش فل سفه هم در حلقه ملکوت بود. خوابگرد هم و چند وبلاگ خوب دیگر هم.  البته هر

آخرین عشق پیکاسو

ژاکلین(Jacqueline Roque) آخرین عشق پیکاسو بود. او ۲۷ ساله بود که با پیکاسوی ۷۲ ساله آشنا شد. و چنان منبع الهامی برای پیکاسو شد که محصول آن در ۲۰ سال آشنایی ۴۰۰ تابلو بود. یعنی تقریبا هر ماه دو تابلو. شنیدم از امروز نمایشگاهی در پاریس این تابلوهای عاشقانه را به نمایش گذاشته است. حیفم آمد از این خبر بگذرم.

اروپای لعنتی

نوزده نفر صدف جمع کن در ساحل بریتانیا کشته شدند. آب بالا آمد و همه را برد. کور نبودند. شب بود. سرعت بالا آمدن آب زیاد بود. آنها می خواستند در فاصله جزر و مد هرچه بیشتر از عمق ساحل صدف جمع کنند. آنها چینی بودند. همگی پناهجو یا مقیمان غیرقانونی. می دانید چقدر برای این کار وحشتناک که از

چشم مان به روی خودمان باز شده است

از ماهها پیش به فکر این روزها بودم که برای ۲۵ سالگی انقلاب کاری باید کرد. بیشتر دنبال فیلم بودم. یکی دو طرح در ایران و یک طرح در خارج داشتم ولی هیچ کدام به جایی که باید نرسید. مشغله ذهنی ام این ۲۵ سال بود. می خواستم آن را از طریق بررسی زندگی جوان های تا ۲۵ سال ایرانی

شب ایران در موزه آلبرت و ویکتوریا

این بنیاد میراث ایران (Iran Heritage Foundation )همیشه برنامه های سنگین و پرخرجی را طراحی و اجرا می کند اما امشب حتی با در نظر گرفتن برنامه های پیشین معرفی فرهنگ ایران به کوشش همین بنیاد واقعا یک شب استثنایی بود. موزه با عظمت آلبرت و ویکتوریا پذیرای دست کم ۵ هزار بازدید کننده بود که به بوی ایران و

چگونه یک نامه تهدید به قتل را بخوانیم؟

عباس معروفی تصویر و متن نامه ای را در وبلاگ خود گذاشته است که آن را باید نامه تهدید به قتل شمرد. نامه ها و پیام های تهدید در فرهنگ اروپا بسیار جدی گرفته می شوند. مهم نیست که این نامه ها جدی یا شوخی و یا حتی جعلی باشند. پلیس همواره به آنها به چشم یک انحراف خطرناک از

روشن تر از خاموشی

عباس معروفی دوستی خوب و داستان نویسی بزرگ است اما من همیشه نگران آن بوده ام که با مهاجرت اش به خارج موج سیاسی نویسی و بلکه گرداب آن او را با خود ببرد. گردابی که تقریبا نزدیک به تمامی نویسندگان و شاعران مهاجر را از دیدگاه هنری سترون کرده است و آثار آنان را به بیانیه های بی معنای

حجاب های علم و قبیله گرایی عالمان

سعید مطلب کوتاهی نوشته است تا مفهوم “پارادایم” را شرح دهد. اما حاصل آن درخشان ترین نوشته کوتاهی است که در باره حجاب های علمی این اواخر خوانده ام. میان افسردگی های این روزها مرا سر شوق آورد. خواستم لینک بدهم حیفم آمد. می گذارمش در بدنه وبلاگ تا دستیاب تر باشد. من از زاویه دید خودم این شرح را

خرمای بم

حالا گیریم صد کامیون پتو پنجاه هواپیما کفش ده میلیون بطری آب تو که دیگر گرم نمی شوی تو که دیگر توی این خاک ها نمی دوی و دیگر کسی شب صدا نمی زند مامان آب مامان آب مامان آب . . . از: سارا محمدی، پاگرد

بازسازی جهان ما اگر شدنی باشد از بم آغاز می شود

جیمز باکن، دوست نازنین ایراندوست من که آخرین رمان اش عاشقانه ای است که ماجرایش در اصفهان می گذرد، ساعتی پیش برای من در ای میلی نوشته است: My heart is broken by Bam. It is like the Lisbon earthquake was for Voltaire, taking away his optimism for ever. جیمز این اندوه و درماندگی و ناامیدی غلیظی را که در

این داغ کجا بریم؟

این عکس بزرگ صفحه اول آبزرور بود امروز. با خود گفتم: کاش پدر نبودم. کاش پدر نشده بودم. تا مرگ تو را ببینم. این داغ کجا برم؟ فکر کردم کاش آنجا بودم تا پیام اندوه و درماندگی این مردم را مثل عطا کناره با این عکس و حسن سربخشیان با عکس دیروز تایمز (که دو زن گریان و زخمی و

شیرین عبادی امین زلزله زده ها می شود

۶ دیماه ۱۳۸۲ ۲۷ دسامبر ۲۰۰۳ فراخوان فاجعه زلزله بم هزاران تن از هموطنان ما را هلاک کرد ؛ نیمی از شهر با خاک یکسان شد ؛ هزاران تن مجروح و بی خانمان و بی سرپرست باقی گذارد ؛ شهر فاقد برق، آب آشامیدنی، بیمارستان و درمانگاه است و مردمی که از زلزله جان بدر برده اند در معرض سرما،

آن ۲۰ هزار نفر

دوستان خوبی دارم. دوستانی که بیدارند و بیدار دل. از خواب که برخاستم دیدم جهان دیگرگون شده است. آه از نهادم برآمد که ای وای باز زلزله. تلویزیون می گفت ۲ هزار نفر. از خشم لرزیدم و از تاسف لب گزیدم. ما مردم فاجعه ایم. چه باید کرد. گفتم ببینم چه کسی را خبر هست و چه کرده اند. وبلاگ

یلدا نام دیگر مهرگان است

در یک نظر سریع، از چهار اقنوم بزرگ ایرانی بیشتر از همه از اهورا مزدا و سپس اهریمن یاد شده است و از پس آنها از مهر و کمتر از همه از زروان یا خدای زمان. این چهار اما هنوز هم از سازه های اصلی فرهنگ ایران و ایرانی اند چه در داخله مرز سیاسی امروز چه فراسوی آن. یلدا

حجاب، فرانسه و رویای زمان از دست رفته

تصمیم دولت فرانسه در باره منع حجاب اسباب شگفتی من شد. هر بهانه ای که برای توجیه این تصمیم از سوی یک دولت دموکراتیک عنوان شود نمی تواند زیرپا گذاشتن اصلهای اولیه دموکراسی را در این اقدام پنهان کند.  من برای فرانسه متاسفم که مساله حجاب به عنوان یک انتخاب شخصی چنین وحشتی را در جامعه و مسئولان آن ایجاد