Search
Close this search box.

چشم مان به روی خودمان باز شده است

از ماهها پیش به فکر این روزها بودم که برای ۲۵ سالگی انقلاب کاری باید کرد. بیشتر دنبال فیلم بودم. یکی دو طرح در ایران و یک طرح در خارج داشتم ولی هیچ کدام به جایی که باید نرسید. مشغله ذهنی ام این ۲۵ سال بود. می خواستم آن را از طریق بررسی زندگی جوان های تا ۲۵ سال ایرانی باز گویم. سر دلبران را از حدیث دیگران بگویم. هنوز هم ایده هایم را رها نکرده ام. ولی هر وقت هم به اجرا درآمد دیگر به مناسبت ۲۵ سالگی انقلاب نخواهد بود.
من حرف های خودم را شاید باید زمانی دیگر بگویم. این ۲۵ سال عمر من و ما بوده که خوب یا بد گذشته است. انقلاب که شد من ۱۸ سال داشتم. هرگر خود را از انقلاب طلبکار ندانسته ام. من نیز مثل بسیاری دیگر صمیمانه به این انقلاب فکر می کردیم و با همه سختی ها و سختگیری هایش بر ما از مهر او دست نشستیم. یک اصل ساده را هنوز دنبال می کنیم: اگر از این همه رنج که بردیم و دل و جانی که سرمایه کردیم حاصلی به دست نکنیم از هیچ چیز دیگر هم چیزی حاصل نخواهیم کرد.
انقلاب مصادره نخواهد شد. من هنوز ایمان خود را به صمیمیتی که ورزیده ایم از دست نداده ام. انقلاب در این یا آن رجل سیاسی خلاصه نمی شود. انقلاب آن نیازی بود که ما از مشروطه تا ۱۳۵۷ در اشتیاق آن می سوختیم. انقلاب حاصل کار و اندیشه چند نسل انقلابی ما بود. هنوز هم بقایای آن نسلها هستند که می خواهند هر طور شده انقلاب را نجات دهند و از مصادره آن به دست این یا آن گروه جلوگیری کنند. انقلاب از آن مردم است. به مردم باز خواهد گشت.
گفتم که حرف های خودم را شاید وقت دیگری زدم. این روزها سخت گرفتارم. مهاجرت دایمی گاه تنه به تنه آوارگی دایمی می زند. امشب از طریق لینک سایت صبحانه به مقاله خواندنی ابراهیم نبوی رسیدم. پر گویی زیاد دارد اما اگر آن را نادیده بگیریم یا حذف کنیم یکی از فشرده ترین و بهترین مطالبی است که می شود راجع به همه مسائل مهم ما گفت! من بخشی از آن را برگزیده ام که بار دیگر تاکید کنم تا چه حد جامعه ما ویژگی های خاص خود را دارد. ویژگی هایی که نبوی بخوبی آن را ترسیم کرده است. ویژگی هایی که یا با انقلاب شکل گرفته و یا با انقلاب رو شده و برجستگی یافته است. امروز ما دیگر نمی توانیم چشم خود را به روی آنها ببندیم یا آنها را نادیده بگیریم:
چیزی به نام نظام سیاسی جمهوری اسلامی وجود ندارد. قانون اساسی که نظام نوشته شده کشور ماست، از درون دچار تناقض است. با این قانون دموکرات ترین و فاشیستی ترین حکومت را می توان اداره کرد، فقط کافی است بخش کوچکی از قانون اجرا نشود. از سوی دیگر قانون اساسی ایران حاوی چند حکومت است. در واقعیت نیز همین امر را می توان مشاهده کرد، بخشی از نیروهای درون حکومت، بسیار تندروتر از نیروهای اپوزیسیون، خواستار دگرگونی بنیادین حکومت اند، بخشی دیگر از حکومت حتی به جمهوری اسلامی حامل ولایت فقیه نیز راضی نیستند و حکومت اسلامی را می خواهند. بخشی از حکومت از نظر اقتصادی کاملا لیبرال است و بخشی دیگر طرفدار اقتصاد متمرکز است و اتفاقا در بسیاری از موارد همه این حکومتها همزمان وجود دارند. شاید به همین دلیل است که تکلیف جهان با کشوری با این همه تناقض معلوم نیست. نمایندگانی در مجلس و وزیر اطلاعات به نقض حقوق بشر اذعان می کنند، اما نماینده حقوق بشری که از فرنگستان به ایران رفته قانع می شود که ایران یکی از بهترین کشورهای مسلمان از نظر رعایت حقوق بشر است. این تناقض حکومت ایران است. شاید به همین دلیل است که کسی در ایران به جرم نوشتن کتابی زندانی است، اما کتابش همچنان جزو پرفروش ترین کتابهای کشور است. بخشی از حکومت رسما دشمن بخشی دیگر از حکومت است و تا حد زندانی کردن و حتی ترور و کودتا برای آن نقشه می کشد. و واقعا بخشی از نیروهای درون حکومتی خواستار جدی تغییر حکومت هستند. بخشی از نیروهای حکومتی نگاه اپوزیسیون به حکومت آینده را ارتجاعی و عقب مانده می دانند. تابوهایی مانند ولایت فقیه و دشمنی با آمریکا و اجرای بسیاری از قوانین دینی، چنان محکم و سنگواره شده اند که حتی بی اعتقادی همگان به آن نیز مشکلی را حل نمی کند. و تنها باعث نفرت مردم از چیزهایی می شود که گاهی وجوشان به نفع جامعه نیز هست. شاید به همین دلیل دشمنی سختی با اخلاق و آداب دینی در جامعه وجود دارد که برای آینده کشور خطرناک است.
در کشوری که اکثریت زنانش اعتقاد قلبی به حجاب ندارند و از دل مانتو و روسری دوهزار مدل لباس عجیب و غریب در می آورند، رعایت حجاب الزامی است. حتی در شهر مدینه هم رعایت حجاب الزامی نیست و مردم تنها بخاطر احترام حجاب را رعایت می کنند. در کشوری که بخش اعظم مردم آن حتی نماز هم نمی خوانند و روزه نمی گیرند، التزام عملی به ولایت فقیه که فقها هم آنرا قبول ندارند شرط است. در شهری که دهها هزار فاحشه در خیابانها کار می کنند، روابط نامشروع قانونا مجازات مرگ دارد. آیا عجیب نیست که اگر قوانین دینی و جزایی کشور بخواهد اجرا شود و حکم شرعی جاری گردد ۸۰ درصد مردم ایران باید مجازات شدید شوند و ۹۰ درصد آنان دشمن خدا و پیامبر هستند؟ آیا عجیب نخواهد بود که از دل تندترین آموزش های دینی و کنترل اخلاقی دانش آموزان کشور در طول دو دهه، نسلی بی اعتنا به هر اصل اخلاقی و بی هنجار به بار آید؟ آیا عجیب نیست که ایران به عنوان بزرگترین مبلغ دولتی ضد آمریکا ملایم ترین مسلمانان را در مقابل حکومت و فرهنگ آمریکایی در میان همه جوامع مسلمان داشته باشد؟ آیا غریب نخواهد بود که از پس حکومت جمهوری ولایت فقیه نظامی کاملا لائیک سربرآورد؟ و آیا اینها که گفتیم نزدیک نیست؟ واقعیت این است که پوزیسیونی وجود ندارد. جمهوری اسلامی نظامی بی حساب و کتاب و بی سیستم است که نه وضعیت دیکتاتوری در آن مستقر می شود و نه هیچ وضع دموکراتیکی در آن پایدار خواهد ماند. ( از سایت ابراهیم نبوی).
ما خود را بجا می آوریم. این تصویر ماست. چیزی شبیه مجمع العجایب. اما اشتباه است اگر فکر کنیم که این تصویر با آمدن این و رفتن آن عوض می شود. بسیاری از این خصوصیات فارغ از آدم ها و حکومت ها خود را بازتولید می کنند. از منظر جامعه شناختی و نه دعواهای رایج سیاسی ما دیگ در همجوشی هستیم که اداره کنندگان جامعه مان اگر کوشیدند آن را به یکی از مولفه هایش تقلیل دهند و دیگران را نادیده بگیرند شکست سختی خواهند خورد. مدل چینی و غیر چینی هم جواب نمی دهد. (تنها یک مدل ایرانی کارا خواهد بود.) تا همه مردم در نظر گرفته نشده باشند و دارای حرمت و حقوق نباشند هیچ روشی برای اداره این جامعه به جایی نخواهد رسید. ۲۵ سال گذشته و ۳۵ سال قبل از آن و ۲۰ سال پیشتر آز آن شاهد است.
چشم مان به روی خودمان باز شده است. مثل آدم و حوا هستیم که تازه عریانی خود را بازشناخته ایم. ما مردمی هستیم که به نمونه نوشته نبوی خود را خوب می شناسیم. شاید برای همین است که همه مان فیلسوف شده ایم. حتی به قول آشوری روزنامه نویس هامان هم. واقعیت این است که ما گرچه دانشگاه های ضعیف داریم و حلقه های نقد و تحلیل جدی کم داریم و تیراژ کتابهامان پایین است و تربیت و آموزش را سرسری می گیریم و چه و چه و همه درست اما همه مان آنقدر دیگر رشد کرده ایم که نتوانیم از سهم خود در جامعه چشم بپوشیم. سیاست بر اساس آنچه نداریم شکل نمی گیرد بر اساس آنچه هستیم حرکت می کند. اگر حرکت استبداد در میان ما اینقدر کند و پر زحمت شده است به نمونه همین روزها و داستان مجلس و تحصن از آن است که ما با همه کاستی هامان و کژ و کوژی هامان که انکار کردنی نیست دیگر به هر چه رنگ فرمان و قلدری و نادیده گرفتن خواست ما داشته باشد تن نمی دهیم. و این گام بزرگی به پیش است.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن