در سفر

در راه لندن به تاشکند هواپیما پر است از مسافران هندی و عمدتا سیک. تقریبا همگی عازم هند اند و تاشکند فرودگاه ترانزیت آنهاست. مسافرانی هم از آسیای دور هستند که انگار با یک تور آمده باشند همه در قسمت جلوتر هواپیما جا داده شده اند اما غلبه با هندیان است. حتی غذا هم که می آورند برنج است با خورشت کاری! مهم نیست هندی هستی یا نه و دوست داری یا نه. دموکراسی است و اینجا حتما اکثریت آن را دوست دارد!


در بخش روزنامه ها هم روزنامه ها یا ازبکی است یا هندی. یک نسخه از هر یک برمی دارم. تا به حال نشریه ای به زبان هندی ورق نزده ام. این یکی از آن مجلات مخصوص سیک هاست. به قصد آشنایی با زیباشناسی هندی به روایت سیک ها آن را ورق می زنم. اول فقط دنبال سبک صفحه آرایی ام که زبان نمی دانم اما در طول تماشا کم کم متوجه نقاشی های مذهبی سیک ها می شوم. چه شباهتی دارند با تمثال های مذهبی ما.


به نظرم می رسد ایرانی ها از هندی ها این سبک را گرفته اند. بعضی جاها انگار تمثال امامان شیعه است با همان فرم ها و حالت ها. جز آنکه اینها صورت گورو های سیک است و در تمثال های ائمه معمولا صورتی کشیده نمی شود. این احتمال هم هست که سیک ها از شیعیان متاثر باشند. هند ۳۰ میلیون شیعه دارد. گرچه محتمل تر ان است که هر دو از شیوه نقاشی مذهبی هند متاثر باشند. اما به این احتمال ها نمی توان رجحانی قائل شد مگر انکه نخست بدانم منشا تمثال های مذهبی ما کجاست و اصلا از کی پدید آمده است. گرچه تقریبا مطمئن هستم که سابقه طولانی ندارد.


با خودم فکر می کنم چه شباهت ها و نسبت ها هست میان ما و هندی ها که نمی شناسیم.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن