Search
Close this search box.

مردان نامرئی

نامرئی بودن قدرت است. تصور کنید که اگر نامرئی بودید چه ها می کردید کجاها می رفتید. هر کار که اراده می کردید انجام می شد. برای هر کار که می کردید خیالتان جمع بود که کسی گریبانتان را نمی گیرد. نامرئی که باشی قانون بی معنا ست. قانون برای آنها ست که نمی توانند نامرئی باشند. نامرئی بودن لذت عجیبی باید داشته باشد. شما چیزهایی را می بینید که هیچ کس نمی بیند یا در آرزوی دیدن آن است و کارهایی می کنید که اگر مرئی بودید از فکر دست زدن به آن قالب تهی می کردید.
نامرئی بودن دولت اشباح است. اشباحی که می دانیم هستند اما آنها را دیدن نمی توانیم نشان دادن نمی توانیم و از این رو چه بسا که آنها را فراموش می کنیم. اما آنها هستند و فعال اند. مثل عالم غیب می ماند. سیاستمداران که داد لمن الملکی می زنند و ادعای همسری با بارگاه ایزدی می کنند مثل او برای خود و پیشبرد کارهای خود عالم غیب می سازند. عالمی که در آن مردان نامرئی مسلط اند.
تصور کنید یکی از آن مردان نامرئی هستید. آزادی تان بی حد و حساب است. هر جایی می توانید وارد شوید. از هر مانعی می توانید بگذرید. هر قانونی را می توانید دور بزنید یا زیرپا بگذارید. باید لذت بی مثالی داشته باشد نامرئی بودن و از قدرت سرمایه و سیاست برخوردار بودن. به دلیل همین روانشناسی نامرئی بودن است که آنها به آسانی می توانند روشنفکران را سوار ماشین کنند و به بیابان ببرند و بکشند یا مردم عادی را با انفجار بمب قتل عام کنند. آنها آسوده اند چون می دانند که هرگز تعقیب نمی شوند. این آسودگی به آنها قدرت انجام اعمالی می دهد که یک آدم عادی مرئی هرگز از عهده اش بر نمی آید.
نامرئی بودن هنر پیچیده ای است. گاه لازم است که شما کاری ناجوانمردانه را سامان دهید و آن را به پای یک گروه نامرئی دیگر بگذارید. دنیای چالش و تضاد و درگیری بین نامرئی ها هم دنیای ناشناخته عجیبی باید باشد.
من نیز مثل مردم عراق باور نمی کنم که انفجارهای روز عاشورا در کربلا و کاظمین و بغداد کار آن گروه نامرئی باشد که می گویند. من هم مثل آدمهای عادی دیگر به عالم غیب و عالم مردان نامرئی دسترسی ندارم اما اینقدر می فهمم که عقل ام را دست ادعاها ندهم. آنهم وقتی همه چیز در پرده غیب می گذرد جز جسد های پاره پاره سوگواران که عریان است و خیابان ها را پر کرده است.
در عراق جنگ مردان نامرئی با هم در جریان است. اما ما فرق انفجارهای ایذایی و چریکی و انتحاری را با انفجارهایی که برای قتل عام مردم عادی انجام شده می فهمیم. آنچه در اربیل اتفاق افتاد و کردان را روز عید، قربان کرد و آنچه در کربلا فاجعه را تکرار کرد از یک جنس است و نیز بمب گذاری در آستانه حرم امام علی برای کشتن باقر حکیم. این کارها سبعیتی دارد و نشانه هایی که آن را با آتش زدن سینما رکس آبادان در آستانه انقلاب مانند می کند. نه آن کار را انقلابیون انجام دادند و نه این کارها را می توان به این یا آن گروه سنی و شیعه بست. آن گروه که می گویند چرا در پاکستان و افغانستان که حوزه اصلی فعالیت اش به حساب می آید چنین قتل عام هایی نکرده است؟
کسانی هستند که محاسبه می کنند گرچه لازم است با شیعیان در عراق مصالحه شود اما بهتر است این یک شیعه مرعوب و ضعیف شده باشد تا شیعه ای قوی و سازمان یافته. می کوشند تا جنگ سنی و شیعه راه بیندازند. اگر به چنین هدفی برسند سودهای بسیار خواهند کرد. زیرا شیعه ضعیف شده ساده تر مصالحه خواهد کرد و کمتر موی دماغ کسانی خواهد شد که از سر ناچاری به حضور سیاسی او تن داده اند. سنی درگیر شده هم بار اتهاماتش بیشتر خواهد شد و منزوی تر. تحلیلهای دیگری هم می توان از منظر منافع دیگر گروههای نامرئی انجام داد. اما نتیجه هر چه باشد به سود مردم عراق نیست.
به نظر می رسد اگر جامعه عراق آماده چنین درگیری هایی بود قتل عامی به این وسعت و شدت لازم نبود و تحریک دو طرف برای درگیری آسان تر از اینها انجام می شد. اما همین شدت حادثه نشان می دهد که برای تحریک مردمی که میل درگیری ندارند کوشیده اند بهانه بزرگتری درست کنند. اما گمان نمی کنم مردم مساله اصلی خود را که اشغال کشورشان باشد کنار بگذارند و به جنگ فرقه ای رو آورند.
با اینهمه، هر طور که به حادثه قتل عام سوگواران عاشورا بنگریم نمی توانیم به قصور نیروهای اشغالگر بی اعتنا باشیم. آنها که اداره امور عراق را به دست دارند باید با توجه به جمیع جهات و حساسیت های مراسم عاشورای امسال می دانستند که باید اقدامات تامینی فشرده ای به کار برد. هر دلیلی برای توجیه این بی تدبیری نشانه سوء مدیریت و ناتوانی آنهاست در اداره بسامان عراق.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن