Category: دسته بندی عمومی

روز عصیان

نظامی که صدها نفر از یک جنبش اعتراضی را دستگیر کرده باشد و در هر تظاهرات اش صدها نفر دیگر را لت و کوب کرده باشد و لشکری از فدائیان نظام را بر سرشان ریخته باشد خیلی روشن است که به تقاضای راهپیمایی رهبران آن جنبش چه جور جوابی می دهد. اما تقاضای مجوز راهپیمایی بر سر موضوعی که ظاهرا خود

چرا در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت نمی کنیم؟

 من توصیه هاشمی رفسنجانی به قشر ناراضی را جدی می گیرم یعنی آن را از سر تعارف سیاسی تلقی نمی کنم. بنابرین فکر می کنم باید به او و همه دیگر رهبران سیاسی که با جنبش سبز به نحوی همدلی دارند و دستی هم در حکومت و نفوذی در روندهای امور دارند بگوییم چرا نمی توانیم در راهپیمایی ۲۲ بهمن

به سوی ضد-انقلاب آینده

زنده یاد مهندس بازرگان کتابچه ای دارد بسیار مشهور به نام سازگاری ایرانی. در آن سالها که تصور می شد هر ملتی روحی دارد و کتاب روح ملتها از آندره زیگفرید* ترجمه شده بود چون به ایران نپرداخته بود بازرگان خواسته بود جبران کند و مقاله بلندی نوشته بود که به عنوان پیوست آن کتاب ارائه شود و نادانی زیگفرید

عرفان خودکشی و مقام مرگ اختیاری

قدیمی ترین تصویری که از خودکشی در ذهن من نقش بسته است راهبی بودایی است که با آرامش در آتش می سوزد. عکسی سیاه و سفید روی کاغذ زردرنگ مجله ای که شاید خواندنیها بود یا دانشمند یا یکی از آن مجله هایی که پدرم در سالهای کودکی من به خانه می اورد. آن تصویر هرگز از ذهن من پاک

آیا ما مردم سلطنت طلب هستیم؟ آیا به سوی انقلابی دیگر حرکت می کنیم؟

من هم مثل بسیاری از دوستان دیگر مسائل تونس را تعقیب می کنم. اما برای من مساله تنها از زاویه ایران اهمیت دارد. یعنی تاثیری که تونس در آینده ما دارد. تونس تنها نیست. سودان دارد تجزیه می شود بعد از آنهمه خونریزی و فاجعه ها در دارفور. ظاهرا به سمت آرامش می رود. مصر هم در یک مرحله تاریخی

فعالیتی مدنی برای همگان وجود ندارد

 چندی پیش یادداشتی نوشتم با عنوان رسانه ای برای همگان وجود ندارد در نقد اظهارنظر دوست نادیده ف. م. سخن و در آنجا مشروحا استدلال کردم که نمی توان رسانه ای داشت که همه طیف ها و عقاید در آن قلم بزنند، و بنابرین، این فکر که بیاییم رسانه ای درست کنیم که همه را پوشش دهد از اساس بی معنا

سوزن و جوالدوز؛ مورد خاص ایران ندا

یا: چه کسی حق دارد سوزن به دیگران بزند یا نزند؟ خلاصه کلام این است رفقا: بیاید کار مدنی یاد بگیریم! این راه اش نیست. انتظاری هم نیست. ما کی کار مدنی کرده ایم که یاد گرفته باشیم؟ باید یاد بگیریم. و این یعنی در نظردهی باید محتاط باشیم نکند که اصلی را نادانسته فروکاسته ایم یا نادیده گرفته ایم.

خودکشی به مثابه شورش بر اجبار

دیشب تا ساعتها پس از شنیدن خبر خودکشی علیرضا پهلوی از فکر او و خودکشی اش فارغ نمی شدم. اظهارنظرها هم از شانه بالا انداختن تا تسلیت گفتن به خانواده پهلوی متفاوت بود. بعضی هم از نظر انسانی همدردی می کردند اما می خواستند از نظر سیاسی فاصله شان را حفظ کنند. راست این است که ما مردم هنوز تکلیف

فاصله اجتماعی را چطور می توان اندازه گرفت؟

خواندم که کتاب قلعه حیوانات جرج اورول برای اولین بار در کابل منتشر شده است. اولین چیزی که به نظرم رسید این بود که همان فاصله ای که میان نشر قلعه حیوانات در ایران و در افغانستان است فاصله این دو جامعه را هم از یکدیگر نشان می دهد. خبر در مجله آرمانشهر آمده است که دوست پرتلاش و انساندوست

یارانه ملت در حکومت اقلیت

تازه ترین یادداشت من در سلسله کارهایی که در شناخت دولت محمودی-ولایی احمدی نژاد می نویسم امروز منتشر شد. معمولا وارد بحثهای اقتصادی نمی شوم و فکر می کنم در سالهای اخیر شاید مهمترین یادداشتی که نوشتم مربوط می شد به تاسیس وزارت رفاه در دولت خاتمی. قبول دارم که اصولا ما جماعت رسانه پرداز کمتر به اقتصاد و معیشت

درون ذهن یک اصولگرا

 بیژن نوباوه با حضور در نشستی با عنوان "جنگ نرم و رسانه" حرفهایی زده است که معمولا گوش ما از آن پر است و زیاد به ان اعتنا نمی کنیم اما یک دو نکته اش باعث شده حرفهایش توجه بیشتری جلب کند. این حرفها باعث می شود به این نکته پی ببریم که اصولا یک آدم سیاسی اصولگرا در سطح

پارادوکس های معنادار خودنویس

رویش اولین باری که نیک‌آهنگ کوثر در نشستی در لندن در نوامبر ۲۰۰۹ طرح خودنویس را رونمایی کرد حقیقتا به او آفرین گفتم و از ایده و نام و شکل و طرح کاری که ترسیم می‌کرد خوشم آمد و آن را گامی دیگر در تقویت روزنامه‌نگاری شهروندی دیدم. وقتی هم خودنویس بالاخره راه افتاد، من هم دارای نام و رمز

آیت الله وحید آینده دین است

 مدتی هست که از خوب و بد وبلاگستان چیزی ننوشته ام اما اگر بخواهم خوب های وبلاگستان را یاد کنم یکی وبلاگ آرمان امیری است که مجمع دیوانگان اش می خواند اما به چنان مجمعی کمتر شباهت دارد مگر اینکه بگوییم گفتن سخن های درست و بقاعده کم از دیوانگی نیست! آرمان مطلبی نوشته در باب نامه و نظر محسن

من با کنکاش در نیمه پنهان آدمها مخالف ام؛ با افشاگری هم

رضا حیرانی شاعر جوانی که من حرفهاش را در مصاحبه اش با رادیو زمانه نقد کرده ام در فیسبوک یادداشتی برای من فرستاده و نوشته است: «در مورد انتقادات شما به خودم معتقدم باید تندتر از این می نوشتم. که اگر پیش از این چنین مطالبی نوشته می شد کار به آنجا نمی رسید که که در اعترافات سعید امامی مشخص

مفاخره اشقیا

مصاحبه رادیو زمانه را با شاعری به نام رضا حیرانی در فیسبوک همخوان کردم و نوشتم این متن هولناک است. دوستانی پرسیدند که چرا؟ و در آن چیزی هولناک که من دیده بودم نمی دیدند. سخن من ساده است: در این متن که من اگر بودم در انتشارش درنگ می کردم و ترجیح می دادم به این صورت منتشرش نکنم

بزرگداشت زندگی، نکوداشت روایت شخصی

ثبت تاریخ زندگی روزمره ایرانیان هنوز نیامده و نشده و انجام نیافته گروه‌هایی را به واکنش واداشته است. زمزمه‌ها در باره یک ایده تازه است اما حرف‌ها و ایرادها همان حرف‌های کهنه و تکراری است (مثلا مشرق را ببینید). جامعه ای که با ایده نو نخست از در مخالفت در می آید  برای من این واکنش‌ها درست مثل واکنش‌هایی است که

حقیقت امری خانوادگی است

یک هفته ای است که از بام تا شام درگیر جنجال در باره «سکوت» هستم! با خود فکر می کنم به قول سیلویا پلاث اگر از زخم‌ها و رنج هایی که به ما عارض می شود نیاموزیم بعید است که از هیچ امر دیگری هم چیزی بیاموزیم. رنج ما را در تب و تاب شگفتی می‌اندازد. زخم ما را به

در شهرخدای خامنه ای شهروندان به «اوباش» تبدیل می شوند

مدتی است درباره مدل ایده‌آل جامعه از نظر رهبر ایران فکر می‌کنم و یادداشت بر می‌دارم. این اولین بررسی است در شناخت این مدل که من آن را «شهرخدای خامنه‌ای» می‌خوانم. در یک سال و نیم گذشته میزان خشونت به نحو بی‌سابقه‌ای در ایران بالا رفته است. در واقع شوک پس از انتخابات ۸۸ شوک خشونت بود. به نظرم دوران

اندیشه سبز با تحقیر و حذف و دروغ میانه ندارد سبز بودن در گرو باور به پیروزی موسوی یا تقلب در انتخابات نیست. ممکن است فردی در انتخابات به احمدی نژاد رأی  داده باشد، اما با دیدن آن همه سرکوب و جنایت، «سبز» شده باشد. سبز حرکتی اعتراضی، معلول دهها دلیل و علت، و مطالبات دموکراسی خواهانه (گذار به نظام دموکراتیک

حق متفاوت بودن حق پایه و عام است و استثنا هم ندارد

ما مجریان رسانه را فقط برای گفتن آنچه ما دوست داریم بگویند نمی خواهیم. مجریان رسانه ها باید از مهارت های حرفه ای برخوردار باشند. صرف اینکه کسی امکان نشستن پشت میز مجری و جلو دوربین تلویزیونی را به دست آورده و توانایی صحبت کردن با دوربین را دارد او را مجری نمی کند. مجری باید بلد باشد از روی

یک روز به یاد ماندنی برای ایرانیان

روزی که ریدلی اسکات ایرانیان را از شرکت در پروژه «یک روز از زندگی» محروم کرد فکر ساختن فیلمی مستقل که «یک روز از زندگی ایرانیان» را روایت کند شکل گرفت. این فکر در طی هفته های قبل از نشست موسسان ایران ندا در لندن، پرورش یافت و در جریان نشست با هیات موسس در میان نهاده شد. رضا علامه

منطق الطیر رسانه های خرد

فیسبوک مرا یاد معرکه‌های قدیم می‌اندازد. یاد تصویرهایی که در ادب و تاریخ خوانده‌ایم از شاعرانی که بر سر گذر شعر خود را می‌خوانند. با صدای بلند. گودر قهوه‌خانه‌ای است نزدیک همان معرکه. می‌شود نشست و چای خورد و روزنامه خواند و گپی با دوستان زد. گاهی هم سر کرد بیرون و معرکه را از دور تماشا کرد. توییتر یک

روباه در پوست شیر

نشانه شناسی و شکلک شناسی یک تظاهرات فرمایشی پلیس ایران روز شنبه ۱۰ مهر در جریان «مانور اقتدار» تظاهرات برگزار می کند و در آن شعار می دهد: «از جمعه تا پنجشنبه تعطیل باید گردد» یا: «مسئول آشپزخانه تحویل باید گردد». لباس ها و اداها و برخی شعارهای دیگر مثل  «نترسید نترسید …» به نحو آشکاری یادآور اعتراضهای خیایانی سال

رسانه ای که درماندگی را پس می زند

بیانیه دیدگاههای ایران ندا ما چه می خواهیم؟ ما در دوره‌ی زمانی ویژه‌ای و در پاسخ به نیازهای ویژه‌ای بر آن شده ایم رسانه‌ای بنیاد گذاریم که هم عزیمتگاه آن دفاع از آزادی بیان باشد هم هدف آن. ویژگی این دوران برآمدِ جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم ایران است، استبدادِ فقاهتی همچنان ادامه دارد و نظام تبعیضیِ حاصل از درهم‌آمیزیِ دین و

وبلاگهایی که فرصتی برای هم اندیشی اند

سالی که گذشت دهها مطلب خوب عمدتا در وبلاگها خواندم. سال گذشته سال وبلاگ بود. هر کس می گوید وبلاگستان ساکت است و راکد است بی انصافی می کند. وبلاگستان گاهی به تعطیلات می رود اما در سالهای اخیر هیچ رسانه ای به اندازه وبلاگ و دیگر رسانه های خرد در انتقال پیام موثر نبوده است خاصه در سال پار

تاریخ با هیجان ساخته می شود

چهار سال پیش درست در شب سالگرد مشروطه بود که رادیو زمانه را شروع کردیم. حالا در استانه یک سالگرد دیگر از این عزیزترین روز در تقویم سیاسی ایران یک کار رسانه ای دیگر را بنیان می گذاریم. بین آن زمان تا امروز چهارسال بیشتز فاصله نیست اما سرعت تحولات سرگیجه آور است. همگام با این تحولات یک چیز رشد

برای اینکه ایران خانه خوبان شود

بیانیۀ اعلام موجودیت "ایران ندا" (IraNeda) در سالگرد جنبش مشروطیت ۱۴ مرداد ۱۳۸۹  ما به سوی تأسیس رسانه‌ای مردم-نهاد گام بر می داریم  هموطنان عزیز،  جنبش مردم ایران در طول یک سالۀ گذشته با تحولاتِ رسانه‌ایِ گسترده‌ای همراه بوده است. پیام اصلی این جنبش که نفی تک‌صدایی است، در عمل به ایجاد ده‌ها وبسایت و خبرگزاری و رسانه‌های مشارکتی و

خون دلی که برای ایران می خوریم این بهترین چیزی بود که در باره محمدنوری خواندم. یاد نادر ابراهیمی آن را گرم و جانبخش کرده است و زنده. ابراهیمی اعجوبه ای بود. نوری عاشقی آوازه خوان. ایران هر دو را جاودان کرده است: سیف الله داد مدیر مرکز سینمایی باغ فردوس بود. روزی گفت: بیا برای دانشجویان درس بده. در

ما نخبه کشان

کاظم برگ نیسی که وجودش آدم بودن را معنا می کرد ناگهان می میرد. من چشم ام هی تر می شود و خشک می شود. نمی دانم به کدام بگریم به فقد او یا به جامعه او یا به بی سامانی مان. برگ نیسی را همینطور صدا می کردیم. دوره ما دوره اسم کوچک صدا کردن نبود. چند سالی از

دیدار ناممکن

مدتها ست خواب نمی بینم. می بینم اما خوابی نیست. خواب برای من منبع شناخت است و تماس با جهانی که کمتر می شناسیم. خبر از آینده هم می دهد. خبر از دلهره هایی که پنهان می کنیم هم. راه گفتگوی ما ست با کسانی که دیگر نیستند تا گفتگو کنند. مثل پدری که سالها ست در خاک خفته است.

شهرام امیری؛ صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

دروغهای شهرام امیری آنقدر زیاد است که نمی توان به قصه ای که با هزارجور وصله پینه سر هم می کند باور کرد. شهرام امیری چیزی را پنهان می کند. مثل یک تقلب. اما سطح عمومی و آشکار و نسبتا معقول ماجرا را می توان دنبال کرد. نکته اساسی این است که آیا او را ربودند یا او خود تسلیم

ما مردمی هستیم که نواندیشی را با برچسب پاسخ می دهیم حتی اگر آن نواندیش فقیه باشد با مرگ فضل‌الله این پرسش‌ها فراروی همه ما ایرانیانی است که در روزگار حاکمیت فقه و فقیه بسر می‌بریم: چرا این اندازه تفاوت میان محصولات حوزه قم، نجف و لبنان دیده می‌شود؟ چرا ارتدوکس مآبی محصول حوزه‌های فقیرتر فرهنگی است؟ چرا سرزمین‌هایی چون

خطری که دیگر پنهان اش نمی توان کرد

جنگ چیزی نیست که کسی بخواهد از روی میل به آن فکر کند. اما در وضعیتی که ما مردم تحت حکومت کودتاگران توهم زده و آخرالزمانی قرار داریم ناگزیریم به مساله جنگ فکر کنیم و برای بدترین سناریو آماده باشیم تا شاید بتوانیم این سناریو را تغییر دهیم. من یقین دارم که آخرالزمانی ها برای جنگ آماده می شوند. آنها

دولت انسان و دولت اسلام

می بینم که از ۱۰ ژوئن چیزی ننوشته ام. فکر نمی کردم اینقدر فاصله افتاده باشد! بعضی دوستان هم از روی لطف مرا مورد عتاب قرار داده اند که چرا نمی نویسم. واقعا روزی نبوده که فکر کنم باید چیزی بنویسم و حرف هم بسیار است. اما به کارهایی مشفول ام که خیرش جمعی است و اولویت دارد و طبعا

سناریوهای احتمالی برای روزهای نزدیک

اول مروری بکنیم بر تحولات تازه:  یک. تصویب قطعنامه شورای امنیت بر خلاف پیش بینی های معمول در ایران و بخصوص با وجود به حراج گذاشتن ناموس هسته ای در معامله با ترکیه و برزیل. در این تحول، توقف حمایت چین و روسیه از نظام مقدس بسیار مهم است چنانکه رای ممتنع لبنان (گزارش مهرداد فرهمند از بیروت را در

اهمیت یک سخنرانی نیمه تمام

نیمه تمام ماندن سخنرانی سیدحسن خمینی اصلا اتفاق کوچکی نیست. ماجرایی که بین سخنرانی رئیس یک دولت و رهبر آن نظام صورت بگیرد و هیچ واکنش رسمی نداشته باشد کاملا معنادار است. معنای این برخورد و آن اغتشاش چیست؟ قلب مساله را موسوی در بیانیه اعتراضی خود نشان داده است. او در صدر بیانیه اش نوشته که ماجرا ریشه دار

انشاءالله طبقه متوسط را به خاک خواهیم سپرد

این خوانش نهایی من از حوادث یک سال گذشته در ایران است. به نظرم آن بمب هسته ای که احمدی نژادیست ها دنبال اش هستند قرار است در خود ایران منفجر شود. زمستان هسته ای برای طبقه متوسط شهری در ایران در راه است. در تازه ترین یادداشتی که برای تهران ریویو نوشته ام این موضوع را توضیح داده ام.

انشاءالله مدرنیته را به خاک خواهیم سپرد

این متن بی اغراق یکی از خواندنی ترین، صریح ترین و در عین حال مفرح ترین متن هایی است که در طول یک سال گذشته خوانده ام. بخش های درخشان ان را نقل می کنم اما توصیه می کنم حتما آن را بخوانید و مکرر کنید. این متن شاهدی بر سطح مخفی تر و زیرین تمام این دروغها و بازیها

اتوریته شیخ و شادی و سید و دموکراسی وبلاگی

این مدت که دعوای شادی صدر مطرح بود من چیزی ننوشتم. بعد دعوای سیدرضا پیش آمد و هنوز ادامه دارد انگار. فکر که می کنی می بینی چیزهایی عوض شده است. چه بسا وارد مرحله تازه ای شده ایم. می ارزد چند کلمه ای به قول آرش کمانگیر با هم حرف بزنیم. رسانه ای نمانده است. وبلاگ جای بسیاری از