تاریخ با هیجان ساخته می شود

چهار سال پیش درست در شب سالگرد مشروطه بود که رادیو زمانه را شروع کردیم. حالا در استانه یک سالگرد دیگر از این عزیزترین روز در تقویم سیاسی ایران یک کار رسانه ای دیگر را بنیان می گذاریم. بین آن زمان تا امروز چهارسال بیشتز فاصله نیست اما سرعت تحولات سرگیجه آور است. همگام با این تحولات یک چیز رشد کرده است و آن تمایل روزافزون مردم به حضور رسانه ای و تولید رسانه ای و به تصرف درآوردن رسانه است.

چهارسال پیش کمتر کسی باور می کرد بشود رادیویی دوسویه و مشارکتی ساخت. امروز احتمالا افراد بیشتری باور می کنند که بتوان تلویزیون دوسویه و مشارکتی بنا کرد. اما این راهی است که ایران ندا می رود. باز کردن فضا برای مشارکت مردم در تلویزیون.

من همیشه هویت ایرانی را در نوروز و عاشورا خلاصه می کردم. اما حالا فکر می کنم مشروطه را هم باید با آن افزود. مشروطه نقطه آغاز مهمی برای همه حرکتهای بعد از آن بوده است و هنوز هم هست. ما هنوز در کار بسط دادن تاریخ مشروطه هستیم و زوایای انچه را که اتفاق افتاده باز می کاویم و می شناسیم و بجا می اوریم. امیدوارم تلویزیون تازه ای که امروز سنگ بنای آن نهاده شد به مردمی تر کردن فرهنگ رسانه کمک کند. به همه معانی آن و از جمله به معنای رشد سواد عمومی در شناخت ضدرسانه ها. ما مردمی هستیم که چون رشد می کنیم مرتب باید خود را نقد کنیم. به میزان قدرت این نقد است که رشد ما تضمین می شود. رسانه می تواند واقع شناسی و واقع گرایی و شایعه گریزی ما را تقویت کند و خیال باوری ما را براند و کوچکتر و کم آسیب تر کند. هر مردمی را می شود از رسانه هاشان شناخت. هر رسانه تازه گشودن باب معرفت تازه ای است. اگر نباشد تازه نیست یا خود، رسانه نیست. 

تاریخ با هیجان ساخته می شود. هیچ حرکت خوب و فراگیر و موثری بی نیاز شوق و شور و آرمان و هیجان نیست. آن چیزی می ماند که با شوق و هیجان بنیان شده است. با پول رسانه نمی شود ساخت؛ پول هم لازم است اما بینش و شوقمندی برای یک کار تازه است که رسانه می سازد. و هر چیز خوب دیگر را. تاریخ را.
ایران ندا پیش از اینکه تلویزیون باشد یا بشود و توفیق اش با آن میزان سنجیده شود هم امروز پیروز است. زیرا افسانه جمع گریزی ایرانیان را بار دیگر باطل کرده است. کسانی که در ایران ندا گرد هم آمده اند عزم کرده اند که کار جمعی کنند. که اعتبارهای بلند اجتماعی خود را کنار هم بگذارند و از این سرمایه اجتماعی بزرگ به نفع مردم استفاده کنند. این اصلا کار کوچکی نیست. امیدوارم استقبال مردم آنها را دلگرم تر کند و کار را بر سنگ اندازان دشوارتر کند. کسانی که در کمین نشسته اند تا هر کس به کاری برخاست او را به هزار بهانه و یاوه فروکوبند و ناامید کنند و برانند. تا صحنه بماند برای خناسان.

نوشته اند و نوشته ایم که می دانیم کار در این مسیر دشوار است و به آن اذعان داریم. اما سربلندی ایرانی که برای ان خون دلها خورده ایم تا خانه خوبان باشد ما را گرمرو و گرمدل می سازد. ایران ندا ایده های بلند دارد. به همت های والای ایرانیان و ایراندوستان هم پشتگرم است. من افتخار می کنم که راه پدران و مادران و بزرگان مان در مشروطه را دنبال می کنم و از اینکه گروهی نیکخواه و ایراندوست پا به عرصه رسانه گذاشته سربلندم. در پرتو این نیکخواهی و بینشوری و مدیریت آتی امیدوارم ایرانیان به رسانه ای برسند که از خودشان باشد و دیدن اش هیجان و شوق ایجاد کند و پلهای شکسته میان ما را تعمیر کند و به تعبیر خوب آرش سبحانی دوباره ما را به یک ملت تبدیل کند.

* این یادداشت را تقدیم می کنم به همه آن شوقمندان که چهارسال پیش با من همراهی کردند و رادیو زمانه را ممکن ساختند اما امروز پراکنده شده اند که زمانه با ایشان همساز نبود. ایشان هر جا رفته اند درخشیده اند. 

** این متن نخست در خودنویس منتشر شد و در اینجا با اندک تغییر بازنشر می شود. متن بیانیه ایران ندا را در پست جداگانه ای آورده ام که در اینجا می توانید بخوانید و البته در بسیار جاهای دیگر هم

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن