Search
Close this search box.
اندیشه سبز با تحقیر و حذف و دروغ میانه ندارد

سبز بودن در گرو باور به پیروزی موسوی یا تقلب در انتخابات نیست. ممکن است فردی در انتخابات به احمدی نژاد رأی
 داده باشد، اما با دیدن آن همه سرکوب و جنایت، «سبز» شده باشد. سبز حرکتی اعتراضی، معلول دهها دلیل و علت، و مطالبات دموکراسی خواهانه (گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر) است. تبیین های تک علتی آنچنان که باید ما را به حقیقت نزدیک نمی‌سازند.

یکی از عللی که به حرکت سبز شکل داد، اعتراض به دروغ گویی ، تهمت زنی‌های بلادلیل، فحاشی و لجن مال کردن‌ها بود. سبز نهضت علیه دروغ گویی بود، نه دروغ گویی زیر پوشش سبز. سبز نهضت علیه لجن مال کردن بودن، نه لجن مال کردن این و آن تحت پوشش سبز. سبز نهضت علیه خودکامگی و دروغ گویی و لجن مال کردن و برباد دادن سرمایه‌های ملی توسط خامنه ای/احمدی نژاد و مریدانشان بود، نه مسخره کردن قد و قیافه احمدی نژاد. 

سبز مخالف کارهایی است که احمدی نژاد می کند، نه طبقه ای که او از آن برآمده است. طبقه اجتماعی احمدی نژاد و طرفدارانش را «لومپن پرولتاریا» نشان دادن، نه تنها تحریف حقیقت، که عملی غیر اخلاقی است. هر چند که مارکس اصطلاح لومپن پرولتاریا را به عنوان یک طبقه اجتماعی به کار نمی‌برد. سبز حرکتی علیه تحقیر مردم بود، نه تحقیر کردن دیگران به نام سبز. با این روش‌ها قرار است به کجا رویم؟ دروغ و تهمت و دشنام و تمسخر و تحقیر و لجن مال کردن فقط محصولاتی چون خود پدید می‌آورند.

سبز بودن را اگر رنگین کمانی از رنگها ببینیم، میلیون ها تن در آن جای خواهند گرفت، اما اگر انواع قیود و شرط ها را وارد سازیم، میلیون ها تن را طرد/اخراج کرده ایم.

آیا این مدعیات با هویت سبزها تعارض دارند؟ آیا این مدعیات به سود رژیم/سلطان علی خامنه ای/کیهان اند؟ آیا این مدعیات ضربه ای ناجوانمردانه به سبزها هستند؟ آیا این مدعیات را باید تحریف کرد و گفت «گنجی گفته در انتخابات تقلب صورت نگرفته است؟» گویی دروغ گویی و تهمت زنی حد و مرزی ندارد. آیا سبز بودن به معنای عدم تحمل در برابر نقد مدعیات بلادلیل است؟

 به تاریخ مبارزات سیاسی هفت دهه اخیر بنگریم. تاریخ تهمت زنی‌های بی اساس، دروغ گویی، عدم توجه به واقعیت ها، اسطوره سازی و حقیقت نمایی، طرد و حذف و لجن مال کردن، شکست های مداوم، و یأس و ناامیدی حاصل از این مقدمات. خاطرات سیاسی مبارزان را بخوانیم. چرا آنقدر تلخ است؟ چه متغیرهایی افرادی که سالهای زیادی از عمر خود را در مبارزه و زندان سپری کرده بودند، به این نتیجه رساند که اینجا مرداب است و میوه دموکراسی به بار نخواهد آورد؟ 

خطر تکرار روش‌های شکست خورده غیر اخلاقی را نباید دست کم گرفت. چگونه کسانی به خود اجازه می‌دهند به نام صادق لاریجانی به سلطان علی خامنه‌ای نامه بنویسند و آن را منتشر سازند؟ آخر صادق لاریجانی دارای کدام سابقه است که توان نوشتن چنان نامه هایی را داشته باشد؟ 

چگونه می توان مقاله در مذمت دروغ گویی نوشت و همزمان ده ها دروغ گفت؟ اگر برخی حاضر باشند به نام سبز دروغ بگویند، تهمت بزنند، ناقدان را به شیوه هایی بدتر از شیوه های رژیم حاضر لجن مال کنند، بدترین ضربه ها را به هویت سبز وارد آورده اند. اگر این شیوه ها به کار گرفته شود، معنای آن این است که هنوز در جای اول قرار داریم و ادعای دموکراسی خواهی و حقوق بشر، لافی بیش نیست.

از یادداشت ارجمند اکبر گنجی

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن