بزرگداشت زندگی، نکوداشت روایت شخصی

ثبت تاریخ زندگی روزمره ایرانیان هنوز نیامده و نشده و انجام نیافته گروه‌هایی را به واکنش واداشته است. زمزمه‌ها در باره یک ایده تازه است اما حرف‌ها و ایرادها همان حرف‌های کهنه و تکراری است (مثلا مشرق را ببینید).

جامعه ای که با ایده نو نخست از در مخالفت در می آید

 برای من این واکنش‌ها درست مثل واکنش‌هایی است که این گروه‌های طبعا محافظه‌کار در مقابل رادیو و تلویزیون و ویدئو و ماهواره و بعدا اینترنت داشتند و دارند. قدیمترها حتی در مقابل مدرسه هم موضع داشتند. مدرسه را و اصلا آموختن را اسباب گمراهی می‌دانستند. یا کسانی‌اند که هر گزارشی از زندگی خصوصی را در ردیف فیلم‌های مخفی معاشقه و افشاگری می‌بینند. 

طبعا ما که تعریف تازه‌ای از زندگی و نقش فرد و رسانه داریم نمی‌توانیم صبر کنیم یا با آنها احتجاج کنیم و راضی‌شان کنیم و پیش از آن دست به کاری نزنیم. هر کسی کار خویش می‌گزارد. زندگی در نهایت محصول این گفتگوها و مقاومت در برابر گفتگو است.

ما از زندگی روزمره نسلهای پیش بی خبریم

راست این است که تاریخ زندگی ایرانیان هنوز ثبت نشده است. من در موزه‌های مردم‌شناسی اروپا از حجم عظیم مدارک و اسناد و اشیا در باره زندگی روزمره مردم حیرت می‌کنم. نتیجه واضح‌اش را در تفاوت فیلم‌های تاریخی ما و غربیان ببینید. آنها وقتی می‌خواهند یک دهه معین در قرن بیستم یا یک دوره معین در قرن نوزدهم و هجدهم و یا قرون وسطا را تصویر کنند از همه جوانب زندگی آن دوره و آن روزگار باخبرند. از شیوه معماری و بهداشت عمومی تا رسم‌های خانوادگی و مذهبی و مراحل تاریخی و موسیقی هر دوره و مدرسه‌اش و خیابان و خانه‌اش و غذا و سفره‌اش و آداب اجتماعی‌اش و همه و همه جزئیات زندگی روزمره‌اش. حال آنکه وقتی ما می‌خواهیم یک فیلم تاریخی بسازیم به هزار زحمت می‌افتیم و دوره‌های تاریخی لباس و آداب و هنر و فرهنگ را با هم در می‌آمیزیم و یا چیزی از پیش خود درست می‌کنیم. تا سال‌های سال نحوه لباس پوشیدن خلفای صدر اسلامی و حاکمان آن دوران مثلا در فیلم‌های ماه رمضان چیزی در حد لباس‌های هنرپیشه‌های نمایش روحوضی بود. در این سال‌های اخیر سریال‌های پرخرجی در تلویزیون ساخته شده است اما همگی بی استثنا مشکلات بزرگی در نمایش درست آداب کوی و برزن و بازار و دربار در یک دوره معین دارند. یک نمونه واضح‌اش نمایش رفتار زنان در دربارها است که به‌کلی خلاف است و برداشتی خیلی آزاد و تخیلی از اسناد و اشارات متون است و هزار و یک چیز دیگر.

آیا تاریخ زباله دانی خاطرات است؟

تفاوت عظیمی که میان جهان ایرانی و جهان‌های دیگر وجود دارد یکی در همین است که ما تاریخ زندگی روزمره مردم خود را جدی نمی‌گیریم. میزان خراب‌کاری و ویران‌گری میراث قدیمی ما خود نشانه‌ای است از میزان توجهی که به حیات گذشتگان و در واقع بی‌توجهی عمومی به این موضوع داریم. مادران ما و پدران و پیران خانواده‌های ما گنجینه‌های بزرگی از خاطره و تاریخ تحول اجتماعی ما هستند اما اجازه می‌دهیم این گنجینه‌ها زیر خاک دفن شوند بدون اینکه گنج خاطرات و روایت شخصی آنها را از تجربه سال‌هایی که ما نبودیم و آنها بودند باز کنیم و بشناسیم و ثبت و ضبط کنیم. تاریخ بدون راویان‌اش و دانایان‌اش و کسانی که آن را زندگی کرده‌اند یا گزارش کرده‌اند وجود ندارد. در واقع می‌توان گفت ما از بی‌اعتناترین مردم به تاریخ نزدیک و دور خود و خانواده و جامعه خویش هستیم. ما بیهوده فکر می‌کنیم که هر چه کهنه شد دیگر ارزش وقت صرف کردن ندارد. زندگی قدیم بی‌ارزش بوده و ما خیلی خوشبخت‌ایم که در آن دوره‌ها زندگی نکرده‌ایم. 

اما توجه کرده‌اید که این نوع نگاه باعث می‌شود که خود ما هم بعد از ده سال و بیست سال شامل همان قاعده شویم؟ فرزندان ما می‌توانند به ما بگویند که دوره شما گذشته است و ارزش بحث ندارد. این خطای نسلی در ندیدن تاریخ تجربه نسل قبلی خطای بزرگی است. ما را از انباشت تجربه و آگاهی از سرعت تحولات و میزان دستاوردها و ریشه شادی و اندوه امروزمان دور می‌دارد.

 از عکسهای قدیمی تا زندگی دیجیتال

اما این امور با تحولات تازه رسانه‌ای در حال دگرگون شدن است. پدر و مادرهای ما از تمام زندگی شان چند عکس بیشتر نداشتند. از دو نسل قبل از انها شاید به‌زحمت همان چند عکس هم پیدا بشود. اما نسل‌های جدیدتر آلبوم‌های خانوادگی دارند و در این سی‌ساله اخیر صاحب ویدئو شده‌اند و در این ده‌ساله یکباره ثبت زندگی شخصی مساله‌ای عمومی شده است. حالا همه صدها عکس دارند و دهها فیلم از خودشان و زندگی و سفر و عروسی‌شان و تولد فرزندان شان ثبت کرده‌اند و هزاران نفر دارند تصویرهای زندگی خود را با دوستان شان و حتی بیگانگان به اشتراک می‌گذارند. تاریخ دارد عوض می‌شود اما روحیه عمومی ما هنوز به تاریخ تازه و مقتضیات آن چندان که باید خو نگرفته است یا به سطح فعال آگاهی و فرهنگ عمومی منتقل نشده است.

 خاطراتی که وقتی زنده ایم منتشر می شود/ تاریخی که با هم می نویسیم
تاریخ تازه‌ای که از آن حرف می‌زنم تاریخ روایت‌های شخصی است. تاریخی است که در دوره زندگی هر کدام از ما نوشته می‌شود نه بعد از مرگ ما. تاریخی است که خود ما داریم می‌نویسیم و ثبت می‌کنیم. این اتفاق تازه‌ای است و چون تازه است هنوز زمان می‌خواهد و طرح افکنی‌های تازه می‌طلبد تا ابعاد آن شناسایی شود و به سواد عمومی تبدیل شود.

به همین ترتیب چون این رسم تازه است و به صورت فعال و خودآگاه دنبال نشده ما از بخش‌هایی از جامعه تصویر داریم که امکان به جا گذاشتن تصویری از خود را دارند و از بخش‌های بسیار بزرگی هنوز تصویر چندانی نداریم و گاه مطلقا تصویر نداریم.

نگاه کنید ببیند ما چقدر هموطنان بهایی خود را می‌شناسیم. چقدر از همسایگان و همشهری‌های زرتشتی‌مان باخبریم. چقدر با زندگی ساده کوه‌نشینان زاگرس آشناییم یا چقدر با مردم کویر حاشیه خراسان و کرمان نشست و خاست داشته‌ایم. چرا فکر می‌کنیم ایرانیان همه شیعه هستند و چقدر از سنی‌های کشورمان خبر داریم؟

عصر بی خبری ما به پایان می رسد؟

در یک نگاه کلی، ما با وجود تحولی که خواه ناخواه رسانه‌های جدید در جامعه ما نیز ایجاد کرده از جامعه ایران چیز زیادی نمی‌دانیم. از بوشهر فقط نیروگاه‌اش را شنیده‌ایم اما مردم‌اش را ندیده‌ایم. از اهواز گرمایش را خبر داریم اما از شادی و اندوه مردم‌اش بی‌خبریم. نمی‌دانیم عاقبت جنگ در خرمشهر چه شده و با مردم‌اش چه کرده است. از زندگی روزمره در بم و باغات آن بی‌خبریم. اگر آن دور است حتی نمی‌دانیم در دو قدمی تهران شهر قم چه وضعی دارد. در خارج از ایران هم وضع بهتر نیست. میلیون‌ها ایرانی و تبعیدی و دانشجو و رانده شده و گریخته از وطن اکنون در خارج از ایران زندگی می‌کنند. اما نه دانش ایرانیان از واقعیت «خارج» تکان جدی خورده و بیشتر و عمیق‌تر شده و نه خود این ایرانیان دور از وطن چندانی از هم با خبرند.

تحولات ناشی- از-تغییر زیرساخت ها

ثبت زندگی روزمره یک ضرورت است. ورود به عصری است که مردم در فرد فرد خود حرف اول را می‌زنند. این خوابی که دیگران برای ما دیده باشند و توطئه این گروه و آن گروه نیست. این نشانه‌های یک بیداری عمومی ناشی از تغییر نقش‌های اجتماعی است. جامعه امروز بر خلاف جامعه صد سال پیش جامعه اشراف و نخبگان و امیرزادگان نیست. جامعه همه مردمی است که نقش فعالی در صحنه بازار و اداره و آموزش و هنر و رسانه بر عهده گرفته اند. همه مردمی که وارد عصر تجدد شده‌اند و از اتوریته‌های قدیم و اصول تک محور و پدرمحور و شاه محور و بزرگ‌ترطلب و بزرگی‌فروشی مرجع‌های مختلف اجتماعی جدا شده‌اند. این طبیعت تحولات ناشی-از-تغییر زیرساخت‌های اجتماعی است. وقتی مدرسه همگانی شده و رسانه‌های خرد همگانی شده و دانشگاه وب بدون شهریه به محلی برای آموختن و گفت-و-شنود و آشنایی با مرام‌ها و رسم‌های متفاوت و سبک زندگی‌های خلاف عادت  تبدیل شده است زندگی شخصی خودبخود اهمیت پیدا می‌کند. روایت شخصی و نگاه فردی به تاریخ خود و جامعه اولویت پیدا می‌کند. تحولاتی که دارد اتفاق می‌افتد بی گمان آینده مدرسه و سیاست و فرهنگ عمومی و روابط زن و شوهر و فرزندان را متحول خواهد کرد و کرده است و ماموران و مقامات و نهادهای اقتدار همان نقشی را که تا کنون به زور حفظ کرده اند نخواهند داشت.

از تاریخ شاهان تا تاریخ مردمان

زمانی زندگی را شاهان و امیران و قهرمانان و پهلوانان می‌ساختند. امروز زندگی را ناشناختگان می‌سازند. در واقع زندگی دیروز آدم‌هایی شناخته داشت که بر همه چیز تاثیر روشن داشتند و می‌گذاشتند و اشراف فرهنگ بودند اما زندگی امروز جریان ورود ناشناخته‌ها و تبدیل شدن آنها به چهره‌های عمومی و تاثیرگذار است.

طرح یک روز از زندگی ایرانیان ممکن است موفق شود یا با مقاومت و کندی و تردید روبرو شود. این مهم نیست. مهم این است که چنین اتفاقی دیر یا زود خواهد افتاد که ما ثبت زندگی خود را نه تنها برای خود که برای در میان گذاشتن با دیگران انجام دهیم. اگر روز دوشنبه این اتفاق بیفتد معلوم می‌شود که در زمان درست موضوع مطرح شده است. اگر اتفاق نیافتد طرح زودهنگام بوده است اما به‌زودی هنگام آن خواهد رسید. فقط دیر و زود دارد. سوخت و سوزی در کار نیست. این آینده رسانه است.  این آینده فرهنگ عمومی است. رسانه و فرهنگ عمومی از این پس هر قدر بگذرد با نقش فردی و انتخاب شخصی مردم بیشتر پیوند می‌خورد. تنها زندگی دیگران نیست که اهمیت دارد زندگی تک تک ما هم اهمیت دارد. این بزرگداشت زندگی است بزرگداشت زندگی همه ما.

*این متن باز نخست در خودنویس منتشر شده و در اینجا میان-تیترها به آن اضافه شده است

در همین زمینه:
یک روز به یاد ماندنی برای ایرانیان


ویدئوهای مرتبط در سایت ایران ندا را در صفحه باهمستان ببینید.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن