Category: دسته بندی عمومی

هند سرزمین مادر است

سعید حنایی کاشانی که امده بود هلند تعبیری داشت نزدیک به اینکه من غرب را در کتاب خوانده ام و حالا همان که خوانده ام را می بینم. من بارها این را در باره سفرم به آسیای میانه گفته ام. گفته ام که سفر به آسیای میانه برای من مثل راه رفتن در کوی و برزن تاریخ بیهقی است. مثل

سالی که سلطان شکسته شد

برای ویژه نامه نوروزی مردمک یادداشتی نوشتم که قرار بود در آن از استراتژی های سبزها در سال ۸۸ بگویم و استراتژی های ایشان در سال ۸۹. خلاصه سال ۸۸ از نظر من این است که خامنه ای به عنوان رهبر-سلطان شکسته شد و این نتیجه سیاست چپ های کهنه کار بود و اصلاح طلبان آشنا به خم و چم

بعضی از این چهره ها بیش از ۱۰ هزار دلار کمک کرده اند

من و شما ممکن است نتوانیم به اندازه دیگران کمک کنیم. اما هنوز می توانیم کمک کنیم. من کمک می کنم و از گزارشگران بدون مرز می خواهم که اطمینان یابند که کمک ها برای حمایت از روزنامه نگاران هزینه می شود. به دیگران هم باید کمک کرد اما این کمک برای روزنامه نگار است. مراقب باشیم روزنامه نگار برای

سالی که با هم غریبه نبودیم در همهمه قدم هایی که پرشتاب به ناکجا می دوند، سرفه های ممتد از بوی تند اشک آور، سکندری خوردن در جوب، در وحشت از سرهای خونین و بینی های شکسته و پیرهن های پاره، آیا کسی دید که تو دست مرا آرام فشردی؟ کسی شنید که قلب من چه پر تپش می زد؟

بگو مگو با نیکان

نیکاهنگ کوثر مطلب مرا در نقد یادداشت رضایی مجد در خودنویس منتشر کرده است با مقدمه نویسی بر پیشانی آن. او می نویسد: «این مطلب را مهدی جامی برای سایت «تهران ریویو» نوشته است. با اجازه جامی در خودنویس منتشرش می‌کنیم. از جامی متشکریم و امیدوار بودیم این مطلب را نخست برای خودنویس می‌فرستاد تا اینکه آنرا به رسانه‌ای دیگر بر

رسانه سبز میدان لجن مالی نیست

 من قبلا گفته ام که بعد از ۲۲ بهمن ما وارد مرحله تازه ای می شویم که نقد درونی جنبش است. یکی از آن نقدها حتما نقد رسانه ای است. زیرا من همچنان معتقدم که جنبش همان رسانه است و بدون نقد رسانه های سبز نقد جنبش بی معنا ست. نوشته های کسی به نام فرشته رضایی مجد اگر در

آتش ایمانی و ایرانی

در و دیوار را پر کرده اند از اینکه علما با چارشنبه سوری مخالف اند. خب باشند! مگر همه چیز ما از علما ست یا تابع ایشان است؟ علما که سهل است قران می فرماید مادران دو سال کامل کودک را شیر دهند. چرا کمتر زنی امروز به این فرمان یا درخواست یا توصیه قرآنی عمل می کند؟ این حاملان

گر ز دست زلف مشکین ات خطایی رفت رفت

من از آن دانشجویان ادبیات بوده ام که کمتر به رمان خواندن علاقه داشته اند و وقتی می خواسته اند رمان بخوانند تاریخ می خوانده اند! و در دوره معاصر هم می رفته اند سراغ خاطرات. این خاطرات هر قدر هم یکطرفه نوشته شده باشد باز داستانی است که واقعی بودن آن را نویسنده ادعا کرده است. در میان همه

این باش و آن نباش زبان و منطق سبز نیست

بسیاری از دوستان لابد تا امروز وبسایت تر و تازه تهران ریویو را دیده اند که به همت شروین نکویی آکادمیسین جامعه شناس و اهل سلوک پا گرفته است.  شروین امید می برد که این پایگاه مجازی محلی برای بحث های ضروری جنبش سبز باشد به تعبیر من و یا در تعبیر خودش جایی که بتوان از «نحوه‌ی اندیشه ورزیدن

آزادی نزدیک به مطلق! (برای کی؟) احمدی نژاد: من با بگیر و ببندها مخالفم، ما هیچ برخوردی با مطبوعات نکرده ایم. سه شنبه، بیست و هفتم بهمن ماه هشتاد و هشت، نهاد ریاست جمهوری ایران. تعدادی از نشریات توقیف یا لغو امتیاز شده در چند سال اخیر: – هفته نامه ی ایران دخت لغو امتیاز؛ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۸۸ –

ورود به مرحله تثبیت گفتار سبز

میرحسین موسوی بار دیگر هوشمندی خود را در انتخاب زمان مناسب برای ارائه نظرات اش نشان داد. او اجازه داد تمام حرفها در باره ۲۲ بهمن گفته شود و مجلس خبرگان هم تشکیل شود و آقای رهبر هم نظر آخرش را در باره نتیجه تحولات ۸ ماهه بزند آنگاه دوباره به میدان بیاید. آخرین گفتار او که در قالب گفتگو

جنبش سبز مرگ ندارد

جنبش سبز ایرانی ترین جنبشی است که می توان تصور کرد. این را بگذارید تا آخر یادداشت به آن برگردیم. در این سالها بارها به این صحنه بازگشته ام که در گفتگو با یوسف رفیق انقلابی ام که به نوعی مثال و الگوی انقلابیگری از خود می ساخت، او همیشه می گفت باید جدی بود. نباید خندید! چندبار هم بدون

 جنبش سبز یعنی پس گرفتن زندگیهای به-گا-رفته  جنبش سبز یعنی همین: بخشی ازمردمی بجان آمده که بدلیل نوع زیست وبرخورداری هایشان مترصد بازپس گرفتن خدایشان ازدست غاصبان بودند وآن آزادی های غیر منتظره چندروزۀ قبل از انتخابات- عمدتاً درتهران- مزۀ هیجان درعرصۀ عمومی را بیادشان آورده بود؛ از یک اتفاق غیرمنتظره سود بردند که: "مادیگر حاضر به بازگشت به تاریکی

بعد از ۲۲ بهمن

هر اتفاقی که در ۲۲ بهمن افتاده باشد و بر سر  توصیف آن همداستان باشیم یا نباشیم پیامدهایش را تغییر نخواهد داد. آنچه به عنوان «بعد از ۲۲ بهمن» اتفاق خواهد افتاد بتدریج خود را اشکار می کند. این روند مرحله تازه ای در جنبشی است که از ۲۲ خرداد آغاز شد و به گمان من آن را تقویت خواهد

بیانیه خامنه ای، سند آپارتاید ولایی

سیدمجتبی طلبه قمی روی چت آمده بدون سلام و علیک می نویسد: حالا قبول می کنید باختید؟ به او نوشتم که من آن نیمه ای را که تو در میان آنها راهپیمایی کردی می بینم. چرا تو نیمه دیگر را نمی بینی. گفت که اصلا خبری نبود و سبزی ندیده است! و دیدیم که خبرها بود و سبزها بسیار بودند.

اگر سبزها ۲۲ بهمن را از دست بدهند بازی را باخته اند

مسائل مختلفی در باره ۲۲ بهمن به نظرم می رسد که خوب است به هر یک کوتاه اشاره بکنم. این روز مهمی است و می ارزد از هر دو سوی مردم و استبداد به آن نگاه کنیم: ۱ به نظرم تا اینجا روشن شده است که آقای خامنه ای قصد عقب نشینی ندارد. هیچ کدام از خیرخواهی ها و نصیحت

خمینی تصویر ۳۰ سال پیش ما ست اما خامنه ای تصویر امروز ما نیست

مساله این است که آقای خمینی لنین جمهوری اسلامی نمی شود آقای خامنه ای هم استالین نمی شود. تکرار داستانهای تمام شده فقط انبان خالی قصه گو را نشان می دهد. توجه دستگاه رسانه ای آقای خامنه ای به رهبر انقلاب ۵۷ توجه ریاکارانه ای است. اصولا از نظر ایشان منطقی جز بازی دادن خلق وجود ندارد. آقای خامنه ای

دین جمهوری و فراماسون های ولایت

اول اینکه سیدمجتبی به من نوشته است که می خواهد نظرش را در باره نواب که در نامه بعدی اش آمده بود منتشر کنم. این نظر اوست: اولا اطلاعات شما درباره نواب صفوی محدودتر از آن است که بتوانید درباره او قضاوت صوابی کنید. من نیز به رفتارهای او انتقاد دارم، اما بسیاری از ابعاد رفتارهای اجتماعی و فرهنگی او

میراث نواب صفوی با جمهوری قابل جمع نیست

این بخش پنجم است و نمی دانم باید ادامه اش بدهم یا نه. گفتگوی من و سیدمجبتی پس از این هم ادامه یافته است اما به تلخی گرایید گرچه آخرش دستی به هم دادیم و هر یک به راه خود رفتیم. اما نفس این گفتگو برای من ارزشمند است. ما باید باید باید با هم صحبت کنیم. اینکه بعضی دوستان

جواز خشونت برای حفظ قدرت از دید طلبه ولایتی

این بخش چهارم از رفت و برگشت یادداشت ها و نقدها و پاسخها بین من و طلبه ولایتی سید مجبتی قمی است. او نخست به ایراد من در باره اینکه ایمان و حریت با هم جمع می شود پاسخ می دهد و بعد وارد بحث مورد علاقه خود یعنی یافتن توجیه تاریخی از سیره برای اعمال خشونت با مردم می

استناد به تاریخ علی یا قانون اساسی؟

از اینجا به بعد بحث کمی داغ می شود و محل نزاع روشن تر می شود. سید مجتبی فکر می کند باور به خدا و استناد به سیره ائمه خاصه امام علی برای بحث از چگونگی سیاست ها کافی ست و من بحث ام این است که وقتی پیمانی به نام قانون اساسی منعقد شده است و نظامی بر پایه

من چندان طلبه متحجری نیستم – بخش دوم از گفتگو

سید مجتبی و من از اینجا به بعد کمی سعی کردیم بیشتر با هم آشنا شویم گرچه ممکن است نهایتا به نتیجه ای از این آشنایی نرسیده باشیم. اما حوصله کنید تا آخرین گزارش از این ایمیل ها: مجتبی می نویسد: سلام، نمی‌دانم تا چه حد با ادبیات فقهی آشنا هستید، بنده قریب ۷ سال است که طلبه درس خارج

گفتگو با یک طلبه طرفدار حکومت اسلامی

پس از یادداشت پیشین در باره جمهوری سوم یکی از خوانندگان خواست که گفتگویی ایمیلی بر سر آرای هاشمی داشته باشیم. من قبول کردم و یک دو ایمیل که بین ما رد و بدل شد دانستم دوست ما طلبه ای طرفدار حکومت اسلامی است. بحث دراز و داغ شد و ادامه پیدا کرد. دیشب از او اجازه گرفتم که این

راه حل رفسنجانی یا جمهوری سوم

حمله های صریح و بی پروای شیخ محمد یزدی و غلامحسین الهام به رفسنجانی از نقاط اوج داستانی دنباله دار است. برای گره گشایی از این حملات برخی واژگان کلیدی اهمیت اساسی دارد. از الهام شروع می کنم که الهام بخش این یادداشت شد. یا در واقع به من یادآوری کرد که اهمیت رفسنجانی را از یاد نبرم. زیرا رقیب،

خامنه ای در پرانتز

می خواستم چند کلمه در باره صحبتهای دکتر سروش در واشنگتن بنویسم که گفته بود بازرگان غرب را دیده بود و این برتری او ست بر حاکمان کنونی که جز دنیای خود دنیایی نمی شناسند. اما ماجرای صحبتهای کروبی آنقدر شور شده که فکر کردم این اولویت دارد و آن بحث طلبگی را بگذاریم برای بعد. ولی حالا که طرح

شفاف سازی از این بیشتر؟

عرض شود که از دیروز دارم فکر می کنم منظور آقای خامنه ای از شفاف سازی (+) چه می تواند باشد. بعد از بیانیه ۱۷ موسوی و بیانیه های پشتیبان آن کدام مساله است که برای آقای خامنه ای هنوز مبهم مانده است؟ آیا درخواست اینکه دست تان را از پشت دولت بردارید تا همین مجلس نیم بند سر هزار

این صدای خرد خامنه ای است؟

امروز بعد از سه دهه می فهمیم که شاید در پاسخ شاه که می گفت «صدای انقلاب شما را شنیدم» می توانستیم راهی غیر از انقلاب برویم. نرفتیم و انقلاب شد و همه کوششگران انقلاب از طبقات شهری و دانشگاه و روشنفکران قربانی شدند یا منزوی شدند یا راه تبعید خودخواسته پیش گرفتند. شاه در چنین روزی کشور را ترک

زندگی آرام و مرگ بی شعار می خواهم سالها پیش وقتی که تازه تصمیم گرفته بودیم در ایران بمانیم فکر می کردیم که از همتایان خارجی و یا فرنگ رفته خود فقط چیزهای اندکی کم داریم؛ یک هوای سالم که آلوده به سرب و هزار جور مواد بیماری زا ی دیگر نیست بعلاوه یک آسمان آبی و یک زندگی مرفه

مناظره در باره مناظره

در حیاط خلوت مکتب مجازی فیس بوک – که خدایش آبادتر گرداناد – بحثی داشتیم با دوستان از راه دور. یعنی دوستان در روشنگری مناظره های تلویزیونی که سوال من بود به مناظره پرداخته اند. و چه بهتر از این! خاصیت اصلی این رسانه های اخوانی و خودمانی همانا ترویج گفتگو ست. بحث را اینجا ادامه می دهم و از

رسانه و ضدرسانه در ترور

تمام تصویری که از حادثه ضدانسانی و «ناجوانمردانه» ترور می بینیم را می توان به این شکل خلاصه کرد: تروری که بر طبق نقشه پیش نرفت. اگر خطوط سیاه و نیز بین سطور خبرهای دولتی را بخوانیم قرار بوده یک دانشمند هسته ای ترور شده باشد. اما مساله در همان آغاز راه با مشکلات عدیده ای روبرو شده است و

بازی در وقت اضافه

حرفهای خامنه ای بعد از بیانیه هفدهم موسوی و نشانه هایی که در هشت روز اخیر می دیدیم معناهای زیادی دارد. من چند برش از آن را برجسته می بینم:  آقای خامنه ای بروشنی اذعان کرد که طرفدارانش دچار شبهه شده اند و از این نبرد مذهبیون حاکم با مذهبیون مخالف و منتقد متحیر اند) : ایشان دید یک عده اى

زندگی پیشاپیش به چپاول رفته

محمد ایوبی سی سال از این ۶۷ سالی را که عمر کرد پس از انقلاب گذراند. با خود می گویم چطور ممکن است کسی مثل او بتواند دوام بیاورد. کسانی که در ردیف او بودند آمدند بیرون. او نیامد. حتی سفر هم نکرد. یا کرد و من خبر ندارم. اما نکرد. اگر می آمد بی خبر نمی ماندم. ایوبی ماند

انکار قتل بدتر از قتل است

به عنوان کسی که کارش رسانه است می توانم بگویم حجم ضدخبری که این روزها رسانه های نظام مقدس تولید می کنند به نحو اعجاب آوری زیاد است. پول فراوانی خرج می شود تا به ضرب تبلیغات همه چیز وارونه سازی شود و مردم باور کنند که آنچه این رسانه ها با انواع ترفندها به بازار رسانه ای می فرستند

قرآنی که خدا به علم الهدی نازل کرده است

امام جمعه مشهد در مقابله با بیانیه هفدهم میرحسین حرفهایی زده است که نمی توان بی جواب گذاشت. حرفهای او (+) نمونه روشنی از مبتذل شدن دین و گفتار دینی به دست کسانی است که ظاهرا باید حافظ دین باشند و آن را از هر چه به کیان دین آسیب می رساند دور بدارند.  من نخست بگویم که شرط گفتار

بیانیه عاشورای موسوی؛ راه آخر پیش از فروپاشی

بی تردید بیانیه عاشورای موسوی را باید صدای عقلانیت در آشوب بی خردی و جهالت ارزیابی کرد همان آشوبی که طالبان داخلی با اعوان و انصارشان دارند به آن دامن می زنند. طالبان داخلی وسوسه ایستادن تا حذف اخرین مخالف را دارد و از اینکه خود را در موضع قدرت مخرب می بیند حسی شهوتناک دارد. می داند که پایان

آن نیمه غایب

از نیمروز شبکه پرس تی وی باز است و دارد انبوه جمعیت گردآمده در دو میدان تهران را نشان می دهد. این تصویرها شاید ده سال پیش و پیشتر معانی دیگری داشتند اما دیگر همان معانی خود را ندارند. چرایش را می گویم. من نمی گویم که این جمع را کله گنده های بازار و رانت خواران جمع کرده اند.

عاشورا و اشقیای نظام

آنقدر نکته های کوچک و بزرگ هست که گفتن اش حول یک محور آسان نیست. شاید باید یک نظام بیانی تازه رقم زد تا بتوان از این شبکه تو بر توی نکته ها و نتیجه ها و پیامدها و تعیین نقشه راه و چشمدید افق آتی به شیوه بسنده ای سخن گفت. ما از جهاتی بنیادین در حال زیر و

عاشورا و سپاه سرکوب

هیچ اغراق نیست که بگوییم عاشورای امروز با شکست کامل نیروهای سرکوب همراه شد. درست است که آنها چند نفر را کشته اند یا چندین نفر. اما از کنترل اوضاع ناتوان ماندند. این ناتوانی این درماندگی را عکسها ثبت کرده اند. این زره پوشان پوشالی را هیچ اعتقادی به آن ولایت و فرمان اش نیست. و با مردمی که به

یک روز شرم آور در روزنامه نویسی ایران

اوضاع روزنامه نگاری در ایران این روزها مرا به یاد اواخر دوران شاه می اندازد. روزنامه ها چیزی جز شخص اول مملکت نمی شناسند و همه چیز بر گرد او می چرخد. منتها در این میانه سی سال تفاوت است و آنچه مردم و مخاطبان در سی سال پیش بودند اکنون زیر و رو شده است. اما ذهن و زبان

او همه آن چیزی بود که جمهوری اسلامی نبود

 اکنون که پرونده حیات آیت الله منتظری در سی سالگی انقلاب بسته شده است می توان او را در یک نگاه، نقیض روشن جمهوری اسلامی دانست. او همه آن چیزی بود که جمهوری اسلامی نبود. یا بگوییم: او استعدادهایی را در جمهوری اسلامی نمایندگی می کرد که صورت تحقق پیدا نکرد. می کوشم جنبه هایی از این نقیض بودگی را