Search
Close this search box.

سوزن و جوالدوز؛ مورد خاص ایران ندا

یا: چه کسی حق دارد سوزن به دیگران بزند یا نزند؟
خلاصه کلام این است رفقا: بیاید کار مدنی یاد بگیریم! این راه اش نیست. انتظاری هم نیست. ما کی کار مدنی کرده ایم که یاد گرفته باشیم؟ باید یاد بگیریم. و این یعنی در نظردهی باید محتاط باشیم نکند که اصلی را نادانسته فروکاسته ایم یا نادیده گرفته ایم. نمی گویم اظهار نظر نکنید بکنید اما از خود بپرسید نظر من چرا باید شنیده شود؟ من اصولا به چه چیزی انتقاد یا اعتراض دارم؟
مساله به نظر من در یک گزاره ساده چنین است: هر کار مدنی در حکم یک پیمان جمعی است. اگر وارد این پیمان نشده ایم حق چون و چرا و انتقاد و اعتراض نداریم. اهل پیمان باید انتقاد کنند. اصولا اعتراض به کار مدنی وقتی است که من هم گوشه ای از کار بوده باشم. اگر اصلا به آن کار اعتنایی نداشته ام صاحب حقی نیستم که بخواهم از آن دفاع کنم. همانطور که پیمان نبسته اید و سهمی نگذاشته اید و نگزارده اید چطور از چند و چون کار می پرسید؟
خب این دعوای اصلی است. حالا برویم سر جزئیات. دوست نادیده ولی بسیار عزیز و از نویسندگان خوب وبلاگستان که همین چندی پیش از او به نیکی یاد کردم یعنی آرمان امیری مطلبکی نوشته است (یک سوزن به دوستان خارج نشین) که به نظرم در آن دقت های معمول اش دیده نمی شود. و چون می بینم که دیگرانی هم زبان گشوده اند به نقد وقت است که من هم کمی درد دل کنم (یا به زبان جدید درد و دل!). برادران عزیز، من نمی دانم شما چقدر برای ایران ندا دست بالا کرده اید که حالا نگران اش هستید؟ چقدر سنگ اش را به سینه زده اید؟ چقدر در کارها کمک اش کرده اید؟ چقدر در طرح ۸۹۸۹ مثلا فعال بوده اید؟ اگر نبوده اید از نظر من حقی برای شما محفوظ نیست. به همین سادگی!
ایران ندا بارها و بارها گفته است و من نیز گفته ام و نوشته ام که یک طرح مشارکتی است. اگر مشارکت کردید می شود اگر نکردید نمی شود. باز هم به همین سادگی!
اینها هم که الان می گویم را به حساب شخص خود من به عنوان یک نویسنده قدیمی تر وبلاگستان بگذارید و کسی که یک پانزدهم از سهم تاسیس ایران ندا را دارد. حرف رسمی هم نیست و موضع ایران ندا هم نیست اما درد دل من مهدی جامی هست.
وقتی می گوییم آقا بیایید دور کار را بگیرید همه به هم نگاه می کنند. آقا بیایید فیلم تهیه کنید. هر کسی بهانه ای می آورد. آقا چه کمکی می توانید بکنید دست بالا کنید. هر کسی از راهی می رود انگار که نشنیده باشد. اما اگر بگوییم بیایید ایران ندا را دراز کنیم که چرا ال نکرد و بل نکرد همه می دوند و حاضرند!
 به نظرتان این فرمول یک جایی اش عیبناک نیست؟ این همان کار مدنی است؟
اگر شما یکبار هم برای کمک مالی وسوسه نشده اید و صفحه کمک مالی سایت ایران ندا را باز نکرده اید به نظر شخص من حق حساب کشیدن از ایران ندا را هم از دست داده اید. اگر شما یکبار هم با خودتان نگفته اید که در این کار مشارکتی من چه سهمی می توانم داشته باشم حق پرسشگری در باره برنامه های ایران ندا را هم خودخواسته از خویش دریغ کرده اید. اگر در طرح ۸۹۸۹ شرکت نکرده اید چطور ممکن است به خودتان اجازه بدهید از نتیجه کار بپرسید؟
فکر کنید کسی که ساعتها و روزها وقت صرف کرده یک فیلم تهیه کرده است و با زحمت و مشقت ارسال کرده است حق دارد سوال کند و استیضاح کند یا شما که اصلا شاید آدرس سایت را هم نمی دانید و از طرح هم خبر ندارید و احیانا تا توانسته اید هم دیگران را از شرکت در این کار بازداشته اید؟
اینها را به آرمان نمی گویم. سخن ام فراتر است. و حرف او بهانه شد.
از من بپرسید ایران ندا فقط به فقط به اعضای خود و به حامیان خود و به کسانی که دست در دست اش گذاشته اند باید حساب پس بدهد و بس. اگر قدمی برداشته اید حق سوال پیدا می کنید. این یک کار مدنی است و باید هم-پیمان شده باشید و نان و نمک تان را سر سفره گذاشته باشید و از برای این کار عرق ریخته باشید و احیانا بیخوابی کشیده باشید و حرص خورده باشید و سلامت تان مختل شده باشد تا بتوانید سوال هم بکنید.
ایران ندا مثل رسانه های داخل با پول نفت و رانت این گروه و آن جناح ایجاد نشده که نوعی تعهد عمومی و ملی برای خود ایجاد کرده باشد که البته  بسیاری از آنها هم ندارند. در خارج ما از پول نفت و فرهنگ نفتی تغذیه نمی کنیم. ایران ندا هم به کار داوطلبانه اعضا و حامیان اش وابسته است. و مثل هر بنیاد و سازمان دیگری تعهدات محدود و مسئولیت محدود دارد در قبال سوال کنندگان محدود و معین.
حالا برادر نازنین ما می گوید ایران ندا از روی چشم و همچشمی چنین کرده و چنان کرده است. این واقعا ستم است. اگر نمی دانیم برای یک کار مدنی چه ها باید کرد و چه مقدماتی باید رفت و از کی وارد کارش شد چرا تحلیل عامیانه کنیم؟ چشم و همچشمی چیست آخر؟
یک نکته دیگر هم بگویم و این بحث را ببندم و گرنه استعداد این را دارد که تبدیل به مثنوی شود. می فرمایید تلویزیون. خب برادران یا نمی دانید تلویزیون یعنی چه یا فکر می کنید چون نوبت ما ست لابد باید معجزه بدانیم. یعنی واقعا فکر می کنند دوستان که ظرف شش ماه باید به یک تلویزیون می رسیدیم؟ می دانید که همین تلویزیون ترجمه ای و خطی و همه-چیز-از-پیش-ضبط-شده یورونیوز چهارسال وقت برده تا هوا شده است؟ حالا بحث بودجه اش اصلا به کنار. وارد شدن به نقد حرف آرمان هم که مثال شبکه های تک اتاقی را می آورد دل آزار است. اگر قرار بود ایران ندا هم برود بغل دست یکی از آن شبکه ها اصلا چه نیازی بود به چنین جمعی و چنان اهدافی و روشهایی که اعلام کرده و می خواهد به ان پایبند باشد؟ 
مساله فقط تلویزیون داشتن است؟ اصلا. اطمینان داشته باشید که مساله هوا کردن یک شبکه دیگر نیست. مساله راه انداختن یک فعالیت مدنی است. رسانه قدرت است و قدرت از نظر ایران ندا در مردم است. در مشارکت مردم.
ایران ندا به عبارت دیگر همین حالا تلویزیون نمی شود. حتی اگر هیچ مشکلی هم نداشته باشد. زیرا مساله ایران ندا تکیه به روش مشارکتی در ساخت ویدئوها و برنامه هایش است. اگر این را بتواند انجام دهد است که کاری ارزیدنی کرده است.
این کار کی می شود؟ از نظر صوری اعلام شده است که وقتی که به دو ساعت تولید روزانه ویدئو رسیده باشیم. از نظر روح کار و شبکه ارتباطی هم وقتی که به اندازه ای که آن دو ساعت تولید شود آدم پای این کار ایستاده باشد.
همین.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن