Search
Close this search box.

تعادل شکننده

از یادداشت قبلی که پیامدهای ۲۵ بهمن را بر می شمرد تا امروز وضعیت در صحنه سیاسی تغییراتی کرده است که خوب است در همان محورهای پنجگانه آن یادداشت ببینیم چه تحولاتی داشته ایم:
 رهبری
 ولی فقیه بالاخره تصمیم خودش را گرفت که رقیب اصلی اش میرحسین موسوی را محبوس کند. هنوز از کم و کیف این حبس خانگی خبری نداریم و مثلا نمی توان دانست که تا چه حد شبیه وضعیت آیت الله منتظری خواهد بود و برای چه مدتی. کف نفس آقا به دلیل خطراتی که حس می کرده و می کند در این زمینه بیشتر بوده است و ممکن است حبس موسوی که به صورت دوفاکتو انجام شده مدتی بعد برداشته شود. چون خامنه ای می ترسد که موسوی در اثر حبس به رهبری بلامنازع تبدیل شود و کلام اش آن نفوذی را پیدا کند که خود خامنه ای همیشه آرزو کرده و به آن نرسیده است.

خامنه ای ممکن است سناریویی داشته باشد تا یکی یکی رهبران مخالف را از میان بردارد. نخست موسوی را حبس کرده است. اما فعلا برای مهار کردن کروبی تلاش زیادی نکرده است. سرمایه گذاری اصلی روی هاشمی است. دو سه هفته آینده از این نظر تعیین کننده است. خاتمی هم فعلا در محاق خبری و عملی است. درست هم همین است. نقشها متفاوت است و نباید همه را با هم خرج کرد.

وارد شدن راه سبز امید هم به عنوان نیروی رهبری کننده موضوع جالبی است. منتظر می مانم که رفتار سیاسی شان را ببینم. برای شروع کارشان بد نبود.

 روحیه
به نظرم بازی اصلی امروز روحیه سازی بود برای خامنه ای و لباس شخصی ها و بسیجی هایش. مردم به غریزه رفتار کردند و برد روز ۲۵ بهمن خود را حفظ کردند. یپاده روی کردند و خستگی درکردند با پرهیز از زد و خورد سنگین. یک بازی محلی کردند تا بین المللی. اما رقیب بازی را خیلی جدی گرفته بود و در حد مصاف با دشمن تا دندان مسلح بیرون آمده بود. به نظرم رفتار امروز نیروهای مزدبگیر و داوطلب حاکمیت خیلی قابل تحلیل است. یکی دو نکته اش را اشاره می کنم:

 پس از بهت و غافلگیری روز ۲۵ بهمن طرف حاکمیت ظرف یک هفته سعی کرد خود را جمع کند و هفتم شهدای سبز بهانه خوبی به دست طراحان سرکوب داد تا خودی نشان دهند. لشکرکشی روز اول اسفند نمونه خوبی از قدرت نمایی سبک سنتی است که بر اساس میزان درک و فهم طراحان، نفس کش طلبیدن بهترین تعبیر برای آن است. لات محل هفته پیش زمین خورده است و این بار با ساز و کتل آمده ببیند همه چیز مرتب است یا نه و کسی نگاه چپ بهش می اندازد یا نه. مواجهه در این زمینه معمولا دو جنبه دارد: اول اینکه نیرویی که لات محل را زمین زده است باید راه را برای حریف باز کند و اجازه بدهد او شلتاق کند. و کمی آبرو برای خود جمع کند. دوم اینکه در میزان سنجش واقعی زدن گنجشک توپخانه لازم ندارد. همه می فهمند که لشکرکشی به خیابان به استعداد چیزی در حدود ۲۵ هزار نیرو یا بیشتر – من کف تعداد را می گیرم – نشانه نیاز به تقویت روحیه خودی ها ست. چون بین آن هفته و این هفته چیزی به نفع حاکمیت عوض نشده است. مردم همان مردم اند. اما حاکمیت و طراحان سرکوب برای بالابردن روحیه خودی ها و توجیه وضعیت برای خامنه ای که طرح هاشان جواب می دهد بیشترین نیروی ممکن را به صحنه آوردند. اما همین عدم تناسب نشان می دهد که وضع اصلا خوب نیست.

از زاویه دیگر نگاه کنیم: خامنه ای و احمدی نژاد و طیفی که با آنها سوار کار اند در یک نکته مشترک اند نمی خواهند در موضع ضعف دیده شوند و اگر قرار است امتیازی بدهند می خواهند در موقعیت مناسب باشند. بنابرین در موارد متعددی مساله شان این می شود که به هر قیمت که شده دست بالا را حفظ کنند. روز اول اسفند حاکمیت خواست تا با هر مقدار نیرویی که لازم است بازی را از خود کند و اجازه ندهد صدا از کسی درآید.

هیچ چیزی شکننده تر از این نیست. هر قدر رجال مختلف بیایند و اعلام وفاداری کنند و هر قدر نیرو در خیابان بریزی تا صدای مردم در نیاید آنچه صدمه خورده است را نمی توان درمان کرد. نظام های سیاسی خاصه از نوع نظام ایران ممکن است آبروداری برایشان مهم باشد که سوار کار اند اما از دست دادن اعتماد به نفس از سرتاپای رفتارهاشان آشکار است.

مشارکت جویی
به نظرم در این زمینه نمره اول را باید به شیراز و رشت داد. این از همان جاهایی است که می آیی یک جایش را درست کنی از یک جای دیگر می خوری. تهران را تحت کنترل گرفتی شیراز و رشت سر بر می دارد. کشیده شدن دامنه اعتراضات به شهرهای بزرگ خارج از پایتخت زنگ خطر بزرگی برای حاکمیت است. هر قدر مردم شهرهای دیگر در کنار تهرانی ها قرار بگیرند و اعتراض خود را آشکار کنند طبعا کار بر حاکمیت سخت تر می شود و بهتر می فهمد که اعتراض ها به شمال شهر تهران محدود نیست. موضوع جدی تر از این حرفها ست. از نگاه آینده جنبش سبز هم طبعا هر قدر مشارکت شهرهای ایران بیشتر باشد بعد ملی جنبش تقویت می شود. اطلاعاتی که از شهرهای کردستان داشته ایم که یکی از شهدای هفته پیش از آنجا بود هنوز تصویر روشنی نمی دهد ولی پیوستن کردستان به جنبش می تواند عامل تقویت کننده بسیار مهمی باشد.

رسانه
 به نظرم در هفته گذشته و هم امروز بی بی سی رسانه واقعی اعتراض ها شده بود. از این بابت یک دست مریزاد به مدیران و سردبیران و بر و بکس در بی بی سی ضروری است. امیدوارم این وضعیت موقتی نباشد چون بسیار مهم است که رسانه ای بزرگ و فراگیر مثل بی بی سی به اعتراض ها پوشش دهد. گزارشهای امروز کسری ناجی عالی بودند و تاکید بر دروغگویی رسانه ها رسوای سپاه و دولت بسیار لازم بود. گفتگو با واحدی و دباشی هم خوب بود. تعبیر دباشی در باره موسوی که او را ماندلای ایران توصیف کرد بسیار بجا بود.

سیاست غرب
همانطور که قابل پیش بینی بود این هفته موجی از حمایتها در سطح عالی سیاسی از جنبش سبز برخاست. مهمترین مطلبی که من خواندم یادداشت ری تکیه بود در باره توصیه به دولت آمریکا برای حمایت از جنبش سبز. او از نگاه یک عضو شورای روابط خارجی نوشت که نباید آسیب پذیری سیاسی جمهوری اسلامی را نادیده گرفت. به بیان دیگر، به جای سرمایه گذاری روی ایران امروز و مذاکرات بی پایان و بی نتیجه باید روی ایران فردا سرمایه گذاری کرد.

 آینده
روزهای آینده نشان خواهد داد که رهبران مخالف از کروبی و خاتمی تا هاشمی دارای نفوذ کلام هر روز بیشتری خواهند شد. موسوی به مرحله ای خواهد رسید که یک جمله او که مثلا فردا بیرون بیایید یا هر روز بیرون بیایید یا هر دعوت و فراخوان دیگری بی بر و برگرد اجرا خواهد شد و پذیرش بسیار وسیعی خواهد یافت. این سعادتی است که فقط رهبران بزرگ از آن برخوردار می شوند. خامنه ای و اذناب اش هم گرچه متوجه بوده اند که او را به یک رهبر بلامنازع تبدیل نکنند اما در هفته گذشته عملا در همین مسیر حرکت کرده اند.

 تعادل شکننده ای که بین اراده مردم و نیروی سرکوب اراده مردم به وجود آمده است بزودی به هم خواهد خورد. من همچنان معتقدم که راه حل های خشونت طلبانه در هفته های آتی از گزینه های حاکمیت حذف خواهد شد و نیروی نفرت انگیز چماق و تحقیر و تحمیل جای به نوعی مصالحه خواهد داد. در غیراینصورت پایان عمر جمهوری اسلامی نزدیک خواهد بود. روزهای تعیین کننده ای در پیش است.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن