Search
Close this search box.

روباه در پوست شیر

نشانه شناسی و شکلک شناسی یک تظاهرات فرمایشی

پلیس ایران روز شنبه ۱۰ مهر در جریان «مانور اقتدار» تظاهرات برگزار می کند و در آن شعار می دهد: «از جمعه تا پنجشنبه تعطیل باید گردد» یا: «مسئول آشپزخانه تحویل باید گردد». لباس ها و اداها و برخی شعارهای دیگر مثل  «نترسید نترسید …» به نحو آشکاری یادآور اعتراضهای خیایانی سال گذشته است. این یک مسخره بازی اساسی است و شکلک سازی از یک جنبش مردمی. پلیس به عنوان نیروی قهریه نظام ولایی بخشی از محتوای ذهنی خود را در باره اعتراضها بیرون ریخته و به آن پیکرینگی بخشیده است. این تظاهرات مصنوعی که برای نمایش سرکوب تدارک شده  بیش از آنکه استهزای اعتراضهای مردمی باشد نشانه های روشنی از شیوه نگرش پلیس و سیاست کنندگان مردم به دست می دهد.

 


 

۱ اولین نشانه ای که از عکسها می تابد تمسخر و استهزا و شکلک درآوردن است. طراحان تظاهرات طوری صحنه را چیده اند که این استهزا را باید نشانه ای از سرمستی آنها از حس پیروزی و شکستن اعتراضها گرفت. چنین نمایشی از تظاهرات نمی توانست مثلا سال گذشته برگزار شود. در اوج اعتراضها و کلافگی پلیس انتشار عکسهای تمسخر تظاهرکنندگان می توانست به تحریک بیشتر آنها بینجامد. این دست نمایش ها و شکلک سازی ها معمولا وقتی صحنه از رقیب خالی شده اتفاق می افتد. لات های قدیم وقتی حریف شان را زمین می زدند دور میدان می گشتند و نفس کش می طلبیدند. فریاد می زدند: دیگه نبود؟!

 پلیس مردم را حریف خود گرفته و آنها را زمین زده است. حالا نوبت مسخره کردن شان رسیده است. شباهت رفتار سازمانی و حرفه ای پلیس با لات های قدیم یعنی آن نظام در نگاه و رفتار و منش پلیس بازسازی شده است. پلیس دارد با تکیه به لات بازی مردم را ساکت می کند. این فقط یک استعاره نیست. پلیس عملا در نوک حملات خود از اوباش استفاده می کند و آنها را مردم طرفدار نظام وا می نماید. ناچار بر فرهنگ این گروه نیز تکیه می کند.


 

 2 به نظرم تقابل شدید دو گروه از مردم پایه درک این عکسها ست. گروههای بزرگی از مردم که به رفتار نظام معترض بوده اند در این عکسها به اوباش تبدیل شده اند. بدون اینکه مردم را اوباش کنید نمی توانید در منطق لات بازی با آنها در افتید. تبدیل مردم به اوباش ادامه همان منطق وارونه سازی است که در دوره پس از انتخابات بر گفتار رسانه ای و اجتماعی و سیاسی اقلیت حاکم مسلط بوده است. اوباش واقعی که رفتار آنها را در خیابانها و زندانها دیده ایم و گفتار آنها را از صدا و سیما تا سازمان ملل می شنویم نام خود را مردم نهاده اند.

 


 ۳ عکسها نشانه های درشتی از یک شکاف اجتماعی اند. در این عکسها مردم طبقه متوسط شهری و زنانی که به آداب و حجاب تحمیلی نظام ولایی علاقه ندارند در مرکز قرار گرفته اند. پلیس نظام مامور است تا با زنان و مردانی برخورد کند که طوری دیگر لباس می پوشند. اما همانطور که این عکسها لباس این مردم را به تمسخر گرفته است و میل پنهان به تحمیل سبک خود را بر زندگی ایشان عریان کرده است زبان آنها را هم مسخره می کند. عکسها شکلکی از مردم معترض و شهرنشین است و همزمان زبان آنها را نیز کج و کوله می کند. شعارهای برابری طلبانه تبدیل می شود به شعارهای بی معنا. گویی در نظام ولایی هر کس تظاهرات کند حرف حسابی ندارد. شعارهایش معنا ندارد. پلیس دارد به صد زبان نشان می دهد که زبان مردم معترض را نمی فهمد. پلیس از منطق نشانه ای و گفتمانی دیگری استفاده می کند که همزبانی اش را با مردم معترض غیرممکن می کند. در منطق پلیس، «رای من کو؟» به همان اندازه بی معنا ست که درخواست تعطیلی از جمعه تا پنجشنبه. 

۴ جریان شهری شدن روستائیان مهاجر یک جریان جدی اجتماعی در ۴۰ ساله اخیر در ایران است. در این دوران هرگز تمایل شهری شدن متوقف نشده است و خود را در هزاران شکل در ادبیات و فیلم و ترانه و مد و جابجایی اجتماعی و آموزشهای مدرسی و زبان خیابانی ثبت کرده است. صحنه و آدمها در این عکسها از این مدل بهره برداری می کند. یک نمایش تمام عیار برای نوعی کاتارسیس اجتماعی. برای پاک شدن از آلودگی شهرنشینی. شما برای ساعتی لباس طبقات شهری را می پوشید و ادای آنها را در می آورید. حتی فرصت این را دارید که لباس زنانه تن تان کنید و به مردان زن نما تبدیل شوید. امری که در اروتیسم حاکم بر این اوباشیگری بسیار قابل تحلیل است. اما این پوشش طبقات بالاتر فقط برای این است که بدانید آن بالاها خبری نیست. باشد هم امنیتی نیست. پلیس در مقابل شما خواهد بود. راه آسانتر این است که شهری شدن و ارتقای اجتماعی را فراموش کنید. به میل خود مهار بزنید. تا از امنیتی که پلیس نظام برای شما فراهم می کند برخوردار شوید. در نظام ولایی امنیت در پایین بودن و یا تظاهر به پایین شهری بودن است. پلیس بروشنی پایگاه خود را در طبقات فرودست مردم می بیند و به هزار زبان می خواهد هر گونه تمایل به حرکت به سوی طبقات متوسط را مهار کند یا نهیب بزند. تمسخر و سرکوب و وارونه سازی روشهای رایج نظام و قوه قهریه اش برای مهار این تمایل بوده است.

 مصرف این عکسها طبعا برای من و شما نیست. ما از تمسخری که در این عکسها هست رمیده می شویم و با درک فاصله ای که این نظام از ما می گیرد آن فاصله را تایید می کنیم. پلیس هدف اش طبقاتی است که در این عکسها لباس طبقات متوسط را پوشیده اند. این نظام همه کاری می کند تا از پیوستن طبقات تازه مهاجر به طبقات شهری شده جلوگیری کند. این نظام در میان طبقات شهری از مذهبی و غیرمذهبی جایی ندارد. ناچار جای خود را در طبقات فرودست محکم می کند و به فرهنگ فرودستان می لغزد. فرودستانی که از نوعی کینه و کنجکاوی به طبقات آزادتر و مرفه تر سرشارند. پلیس آن کینه را تقویت می کند و این کنجکاوی را به این صورتها به کار می گیرد و مهار می کند.

 


۵ در این عکسها سرمستی هست. یا میلی برای به رخ کشیدن اینکه «ما پیروز شده ایم» و «این پیروزی موقت هم باشد خط مقدم را حفظ می کنیم». این مانورها دنباله آن ادبیات وزارت ارشادی است که «جنبش سبز مرده است» و «مرده را نباید احیا کرد» (محتوای دعوای اهل ارشاد با اهالی سینما). پلیس سخت تلاش می کند که نشان دهد جنبش مرده است و با تمسخر مردم معترض و شعارهاشان می خواهد بگوید از اول هم جنبشی وجود نداشته یا داشته ریشه نداشته است.


 زبان بی زبانی عکسها می گوید حالا ما مسلط ایم. ما با کمک همان اوباشی که شما را در خیابان به قصد کشت می زدند بر اوضاع مسلط ایم. ما برای شما شکلک در می آوریم. منطق پلیس ایران منطق بزرگسالی و خردمندی نیست. منطق لجبازی و بچه دبستانی ها ست. پلیس ایران با همین نمایش نشان می دهد که پلیس همه مردم ایران نیست. پلیسِ بخشی از مردم علیه بخش بزرگتری از مردم است. امنیت برای پلیس ایران در ساکت کردن و به انزوا راندن طبقات شهری است. امنیتی که هر ناظری که به امنیت پایدار نظر داشته باشد ناپایداری اش را بروشنی می بیند. ایران بدون تکیه کردن متعادل به همه مردم خود امنیت نخواهد داشت. اما این نکته ساده سی سال است با ستیز پس زده می شود. و اکنون به سیاست رسمی تبدیل شده است.
————————– 

 

*این یادداشت برای سایت مردمک نوشته شده و اول بار در آنجا منتشر شده است.

 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن