کار ما با صرف مخالفت با حمله آمریکا تمام نیست

ابطحی می گوید راه جلوگیری از حمله آمریکا توجه به حقوق بشری ملت و تامین آزادی های آنهاست. من با این سخن صد در صد موافقم. ایران توان انسانی کافی دارد تا بدون گذر از یک جنگ دیگر یا حتی یک انقلاب دیگر سطح اعتبار ملی و همزمان بین المللی خود را بالا ببرد یعنی هم مشکل دولت با ملت را حل کند و هم با بالا بردن اعتبار و مشروعیت داخلی خود از قالب یک عنصر تهدید کننده در منطقه درآید و بنابرین تهدیدهای آمریکا یا اسرائیل را نیز به فرصت های همکاری بر اساس منافع ملی و منافع مشترک تبدیل کند.

راه جلوگیری از تهدیدات آمریکا: توجه به حقوق بشر و آزادی محمد علی ابطحیمدتی است هر چندی یکبار دولتمردان آمریکا، و اخیراً دولت-زنان! آن کشور، ساز تهدیداتی نسبت به حمله و هجوم و یا فشار های متفاوت به ایران را کوک می کنند. این تهدیدها را باید از دو منظر مورد توجه قرار داد.یک اینکه دخالت خارجی همواره در تاریخ ایران اثر معکوس دارد و باعث انجام ملت بزرگ و پر غرور ایران خواهد شد. دوم آنکه نباید صرفاً بدلیل اینکه آمریکا چنین تهدیداتی را انجام می دهد، محتوای حرفهای آنان مورد بی توجهی قرار گیرد. به عبارت دیگر دادن بهانه بدست کسانی

شریعت عقلانی و هرمنوتیک قرآن… این طرز تلقّی‌ست که ثابت بودن چیزی بنام «ذات اسلام» را به چالش میکشد و این موضوع را که اسلام ذات ثابتی دارد، زیر سؤال میبرد. نقد اعلی Higher Criticism، معتقد است نفس وحی در همان لحظه نخست ورود به ذهن گیرنده – یعنی پیامبران – تغییر میابد؛ چه برسد به دوره‌های تاریخی. روزنسوایگ در همین معنا میگوید که آنچه بر موسا در طور سینا نازل شد، وحی بود و مابقی – که در تورات آمده – تفسیر است. باین ترتیب، موضوع صرفاً نظر جامعه‌شناسی دین نیست؛ بلکه به الاهیّات هم راجع است.نتایج بحث احمد

ضد منجی

ما ایرانی ها همیشه دنبال بهشت ایم. همیشه دنبال منجی و موعودیم. از تاریخ نزدیک اگر بگویم وقتی انقلاب شد ما در چهره آیت الله خمینی یک موعود الهی را دیدیم. حتی خوب یادم است که چگونه شعرهای  پیشگویانه ای به نام شاه نعمت الله ولی دست به دست و دهان به دهان می گشت تا تاییدی باشد بر حقانیت موعود ما و منجی تازه ما. ما با هر موعودی در تصور به دست آوردن بهشت ایم. زمانی برای پایان رنج هامان. زمانی برای آغاز یک زندگی بی دغدغه. آرام و تن آُسایانه. درست مثل بهشت. ما مردم هیچ فرق نکرده ایم چه آن

جرم های بازرگان گمان می کنم هم-نسل های ما که در دهه نخست پیروزی انقلاب اسلامی دردهه بیست عمر خود بودیم و حالا یا در دهه پنجاه هستیم و یا در آستانه پنجاه سالگی وقتی سخن از مهندس بازرگان  می شود سایه ای از شرم و ندامت دل و دیده ما را می پوشاند که چرا در آن سالها قدر بازرگان را ندانستیم و در برابر چشمان روشن و چهره گشوده او پرخاشگرانه سخن گفتیم و یا مطلب نوشتیم.گفته اند آفتاب برای همیشه پشت ابر نمی ماند. سالهای پس از انقلاب یک یک سپری شده اند و هر سالی که گذشته

فناتیک های واشنگتن یا فناتیک های تهران و قم؟جهانشاه جاوید در مجموعه ۴۰ عکس-نوشته درخشان خود که پر از نکته بینی های ظریف است می نویسد: بوش وقتی که چندان هم دارای اعتماد به نفس نبود حمله به افغانستان را آغاز کرد و پس از آن به عراق را. حالا که در دور دوم ریاست جمهوری اش اعتماد به نفس یافته و می داند چه می کند و واکنش دنیا را هم سنجیده است و نیروهایش هم در منطقه است حمله به ایران را می تواند با خیال راحت تر برنامه ریزی و اجرا کند. حمله ای که وقتی آغاز شد

بهنود، مک نامارا و ساعدی

مسعود بهنود که پیشکسوت همه ماست در کار روزنامه نگاری و حقی به گردن کمابیش همه روزنامه نگاران نسل جدید ایران دارد در تازه ترین مطلبی که نوشته به ستایش انتخابات در عراق پرداخته است. او دموکراسی عراقی را سونامی سیاسی برای منطقه ما می داند حرفی که شاید بیشتر در خاورمیانه عربی مصداق داشته باشد تا ایران. بهنود به جمهوری اسلامی هم توصیه می کند که به مردم بازگردد و صندوق رای را بجد احترام کند تا سونامی دموکراسی را مهار کرده باشد و به امواج سهمگین آن غرق نشود. من تا اینجا می توانم با او موافق باشم گرچه نمی دانم

نگاهی فلسفی به مسئولیت در برابر فاجعه طبیعی یوسف اباذری… ما در برابر زلزله که می گویند حتماً امروز در اینجا و فردا در آنجا رخ خواهد داد بعد از دو روز من ومن کردن به سرودن شعر و دادن پتو اکتفا می کنیم و به جای آنکه از تکنولوژی برای مستحکم کردن خانه ها و ساختن خانه های مقاوم استفاده کنیم پولمان را خرج تکنولوژی هایی می کنیم که یا بلای مالمان می شود یا بلای جانمان.به نظر من در اینجاست که ما باید از بصیرت های یاسپرس و هابرماس سود بجوییم. ما جملگی، همه ما، من وشما باید در برابر

اگر ژاپن در جنگ برنده می شد

نوشته حامد قدوسی در باره فیلم “مه جنگ” از بهترین نوشته هایی بود که امروز خواندم. فیلم مصاحبه درازی است با رابرت مک نامارا که از کرسی هاروارد به اتاق عملیات جنگ رفت و از طراحان و استراتژیست های نظامی آمریکا در جنگ جهانی و از شخصیت های موثر و تصمیم ساز در جنگ سرد بود. گرچه خودش اصطلاح جنگ سرد را قبول ندارد و به آن می گوید جنگ سوزان. راست هم می گوید بخصوص با توجه به جنگ های کره و ویتنام که در این دومی خودش مسئولیت داشت. فیلم پر است از صحنه های جنگ و صداهای تازه

دموکراسی با سالاد اسلحه

یکی از بهترین کارهای وبلاگی تا اینجا، به دست چند دوست نادیده و نازنین مثل پرستو و سیما انجام شده و آن راه انداختن یک وبلاگ انگلیسی است تا مخاطبان عمدتا آمریکایی را هدف قرار دهد: Iranians for Peace و این هم چند کلمه در باره نوشتن برای این وبلاگ از خورشید خانم:  “اگه شما هم مخالف جنگ هستین لطفا برای این وبلاگ بنویسین. باید به زبان انگلیسی باشه. اگه انگلیسیتون خیلی خوب نیست بنویسین و ادیت می شه نوشته هاتون. اگه هم اصلا انگلیسی بلد نیستین اما حرف مهمی دارین به فارسی کوتاه و ساده بنویسین ترجمه می شه و گذاشته می

ناامیدی از جنگ

به تمام کسانی که به جنگ امید بسته اند، به تمام کسانی که در چهره بوش چهره یک منجی را دیده اند، به تمام کسانی که می خواهند بوش کشور را فتح کند به این امید که به دست آنها بسپارد، به تمام جوانانی که می گویند بگذار جنگ شود ما که چیزی برای از دست دادن نداریم و خلاصه به همه آنها که در انتظار موعود جنگ اند تا تغییری ببینند و یا از این جنگ فرسایشی اعصاب و روان در جامعه ایرانی خسته و بیزارند می گویم از جنگ ناامید باشید. تا  به جنگ امید بسته اید خسته

هیسسسسسسس!؟

نوشته عطاء الله مهاجرانی از این واژه تعجب کردید؟ این واژه را توماس فریدمن در روزنامه‌ی نیویورک تایمز – یکشنبه یازدهم بهمن – به کار برده، و هشدار داده است که: ” مبادا ایرانیان از این موضوع با خبر شوند که آمریکا امکان حمله‌ی نظامی به ایران را ندارد! آمریکا دچار کسری بودجه است، نمی‌تواند هزینه‌ی ارتش خود در عراق را تامین کند، اصلا حال و روز آمریکا به گونه‌ای است که حتا به گرانادا هم نمی‌تواند حمله کند”. اما من برداشت دیگری از مقاله‌ی فریدمن دارم، باور دارم که اتفاقا به همان عللی که او می‌گوید، ممکن است شاهد

وقتی خط عوض می شود  ببینید تاجیکها در وسط مشکلی قرار گرفتند که نه توانستند یک شاعر بزرگ روس شوند نه توانستند یک شاعر بزرگ فارس‌زبان البته همین که با این فضا آشنا شدند خیلی خوب است. اکثر شاعران بزرگ تاجیکستان مثل نظام قاسم یا رحمت نذری ترجمه آثار شاعران روس را دارند. بعضیهایشان هم حتی به زبان روسی شعر می‌گویند. به‌عنوان مثال سیاووش محمد‌علی جنیدی یکی از شاعران جوان و خیلی خوب تاجیکستان است. او به زبان روسی شعر می‌گوید. یا خانم نساء خجندی به زبان روسی شعر می‌گوید. ولی این شعرها همان اندازه در ادبیات روسیه درجه ۲

برای حمله نخست باید توجیه دفاع را تضعیف کرد

 حالا دیگر مساله به اندازه ای که خیال آدم راحت شود در وبستان دامن گرفته و مطرح شده است. آن سکوت اولیه شکسته شده و دیگر بسیاری می نویسند و لینک های دیگران را که ضدجنگ نوشته اند می گذارند. خوب است. بار من هم سبک تر است اگر به نقل همه نرسیدم. ولی طوری مطالب را نقل می کنم که در لابلای آنها لینک های خوب دیگر را هم ببینید. این یک کار جمعی است و واقعا خصلت جمعی هم پیدا کرده است. هر کسی در این آگاهی سازی نقشی به عهده گرفته است. دوستان نازنینی هم از امروز

در جستجوی مکانیسم های همگرایی ماجرای تهدیدهای جنگی ایالات متحده توسط خیلی از وبلاگ نویس ها مورد توجه قرار گرفته است. نکته جالبی که دراین روزها مشاهده کردم این است که خیلی از این بچه ها دنبال مکانیسم هایی هستند که بتواند حداقل در سهم خودش به جلوگیری ازاین اقدام عجیب وغریب کمک کند. فرقش با دوستان نسل قبلی این است که این بچه ها به جای شعار دادن وفحش کشیدن بر زمین و آسمان وآمریکایی ها و کری خوندن، نگاه واقع بینانه تری دارند و می توانند با کد هایی موجود و به جای مانده از جنگ عراق وافغانستان

آمریکا رهبری می کند اما کسی پیروی می کند؟خب این هم یک پرسش پرسیدنی از نیوزویک که می گوید زمانی که ملت ها از آمریکا دنباله روی می کردند گذشته است. حالا هر ملتی به دنبال راههای خاص خود است. هر استراتژیست هوشیاری این نکته نیوزویک را برای شناخت آینده روابط آمریکا و جهان کوچک نخواهد گرفت.

آمریکا و ما – نسلی که جنگ نمی خواهد

امروز برای من واقعا عید بود. از صبح که تلفنی با مادرم صحبت کردم و صدایش را شفاف و شادمان یافتم که می گفت گروه گروه مهمان آمده اند و رفته اند و به او که بی بی گل همه ماست تبریک غدیر گفته اند تا بعد که یک به یک نوشته های درجه یک رفقا و اهل قلم ضدجنگ را خواندم. این جمله از وبلاگ تازه یافته ای که یادداشتهای صنایعی نام دارد تمام روز مرا به خود مشغول کرد: نسلی که جنگ نمی خواهد. از همو شروع می کنم: نسلی که جنگ نمی خواهد – شهرام کریمی“ما: این‌بار بر

ما و آمریکا به روایت وبستان

چند روزی است در بخش موضوعات سیبستان نوشته های مربوط به احتمال درگیری میان آمریکا و ایران را جدا کرده ام: ما و آمریکا. امروز که نوشته درخشان حامد قدوسی را با عنوان “سایه جنگ را دور کنیم” خواندم فکر کردم کار بهتر آن است که در سیبستان قلمدون ویژه ای برای این بحث راه بیندازم و مرتب با مقالات و یادداشت های دیگران تازه و به-روزش کنم. این بی هیچ تردید مهمترین مساله امروز و آینده نزدیک ماست. فعلا بخشی از یادداشت بلند حامد را می گذارم و همه یادداشت کوتاه علی معظمی را و بتدریج این قلمدونی را تکمیل می کنم

گفتگو با محمود کیانوشرفتم به مجله سخن. از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۷ سردبیر سخن بودم. بعد از سخن رفتم انتشارات فرانکلین که مرکز انتشارات آموزشی وزارت آموزش و پرورش وابسته به آن بود و مجله پیک را در می آورد. مجله پیک خیلی زود پنج تا شد برای سنهای مختلف. هشت سالی در آنجا بودم. این کار را هم اول برای کمک به معاش قبول کردم، ولی آن را جدی گرفتم. علی اصغر مهاجر که بعد از همایون صنعتی رئیس انتشارات فرانکلین شده بود از من دعوت به همکاری کرد. رفتم آنجا، گفت چند روز برو ببین وضع مجله «پیک»

آیا روشنفکری شغل است؟هر هفته جلسه دارند، شاید خانه ی یکی از خودشان، شاید در یک کافی شاپ یا شاید هم در دانشگاه یا یک موسسه ی پژوهشی. هر هفته بحث می کنند، مهم نیست موضوعش چه باشد. فقط باید بحث کنند، حرف بزنند و حرف بزنندو حرف بزنند.سیگار هم هست، اصلا اگر سیگار نباشد این جلسات تشکیل نمی شود. سیگار و فلسفه، سیگار و رشنفکری در ذهن آنها با هم گره خورده اند. گاهی آدم های مهمی را به جلساتشان دعوت می کنند، آدم مهم یعنی روشنفکر اعظم. یعنی کسی که وقتی قرار باشد جایی حرف بزند می گویند

این سبوی شکسته

عزیز صاحبدلی مدتی است از من پرسشی کرده که پاسخ به آن آسان نیست. پژوهشی در دست دارد که در آن می خواهد نخست نگره خود را در باب نظم و بی نظمی سامان دهد. از من می پرسد عوامل موثر در بهینه کردن نظم و انضباط چیست و می خواهد در باره عوامل بی نظمی پاسخی بدهم تا با یافته های خود مقایسه کند و به این برسد که فرهنگ اجتماعی و خصلت های تاریخی و قومی تا چه در این بحث ذی مدخل است و نیز چرا بعضی ملل نظم پذیرتر از دیگران به نظر می آیند. ماجرا از

بلاغت انتخاباتی

گزارش صفحه سیاسی شرق را از دیدار فعالان سیاسی با مصطفی معین می خواندم. فکر کردم یک نفر باید به این آقای معین که آدم بسیار نازنین و افتاده و مردمی و مصفایی است بگوید آقا! صحنه رقابت انتخاباتی صحنه آکادمی نیست. شما دیگر وزیر علوم نیستید و برای استادان دانشگاه در یک سمینار صحبت نمی کنید. شما قرار است دل مردم رای دهنده را ببرید. اما با این زبان؟: –  علم و ایمان و اخلاق و معنویت مکمل و پشتوانه یکدیگر در پیشبرد امور هستند (این کلی گویی ها به چه دردی می خورد؟)، از این رو برنامه ریزى علمى و مبنى

نقد “نقد مهدی خلجی” از احمد قابلناقد محترم آورده است که:« احمد قابل باید شیوه‌ی حل تعارض اقوال خود را با نصوص دینی توضیح دهد. اگر می‌شود در بسیاری موارد مانند بلوغ دختر و پسر، طهارت ذاتی انسان و حرمتِ ترور، نصوص را نادیده گرفت، چرا در جاهای دیگر نپذیریم؟» به اطلاع می رسانم که تمامی موارد یاد شده، از نظر روایات، مبتلای به معارض است. یعنی روایات معتبره ای وجود دارند که ( علاوه بر دلایل دیگر ) مبتنی بر آنها به این رأی ونظر می توان رسید. لابد همه ی ما می دانیم که « عدم اطلاع عموم

پروژه عظیم شاهنامه شناسی دانشگاه پرینستونکمندی گشاد او ز سرو بلندکه بر مشک زانسان نپیچد کمندخم اندر خم و ماز بر ماز بربر آن غبغبش ناز بر ناز بر (از داستان دیدار زال و رودابه که رودابه با فروافکندن گیسوان بلند خود از بام قصر خواست تا زال آن را کمند سازد و بر بام برآید. پهلوان بر گیسو بوسه زد و البته به راه خویش به بام برآمد. ولی شگفتا دعوت رودابه را! )راستش را بخواهید از این سایت پروژه شاهنامه تا امروز هیچ خبری نداشتم! مایه تعجب خودم هم هست! ولی به راهنمایی سایت پرمایه بیاض که به متون

ما مونولوگ می کنیم دیالوگ بلد نیسیتم

نمی خواهم این بار هم گفتگوی خواندنی دیگری را از سید آبادی از دست بدهم. دفعه پیش گفتگوی او را با داریوش شایگان که خواندم گفتم چیزی می نویسم. نشد. هر روز بهانه ای تازه پیش می آید برای نوشتن. و امور هم گفته اند رهین اوقات خویش اند. حالا گفتگویش را با جلال ستاری خوانده ام. نمی خواهم چیزی مستقل بنویسم ولی می خواهم بخش هایی از آن را اینجا بیاورم. بخش هایی که از آن لذت بردم یا در آن نکته ای یافتم. با حاشیه ای اینجا و آنجا. ولی اصل، یادکرد حرفهای نیکوی ستاری است که حاصل گفتگوی سنجیده

قلمدونی قابل

فقه، کارکردها و قابلیت ها: این هم مقاله مهم احمد قابل که منقح تر از مقاله قبلی اوست در باب عقل و شرع. این مقاله بازچاپ ظاهرا ویراست تازه ای است از بحث هایی که پیشتر او در روزنامه شرق چاپ کرده بوده است. در سه بخش. من در شب های بعد مروری بر این مقاله خواهم کرد تا نکات مهم آن را از دید خود برجسته سازم.تبیین نظریه منطقه الفراغ: از آقای محترمی به نام محمود حکمت نیا (لینک از طریق ملکوت). آدم وقتی مقالاتی از این دست را می خواند تازه می فهمد که احمد قابل از بین چه آدمهای

ظرفیت های ناموجود برای دموکراسیدکتر حسین دهشیاربراى تحقق دموکراسى نیاز به ظرفیت است. از این منظر، کشورهایى این استعداد را دارند که از مولفه هاى ظرفیت در یک شکل مطلوب بهره مند باشند، در غیر این صورت زیربناى لازم براى هویت بخشیدن هرچند تدریجى این مهم امکان پذیر نخواهد گشت. مولفه هاى ظرفیت که کشورهاى خاورمیانه عربى در حد متعارف از آن بهره مند نیستند عبارتند از:۱- گسیختگی جغرافیایی و ارزشی جامعه: کشورهایى ظرفیت ضرورى براى گام برداشتن در مسیر دموکراسى را دارا هستند که بتوانند در حرکت از سوى جامعه سنتى به جامعه مدرن تلفیق پویایى از هر دو جامعه را به وجود آورند. کشورهاى

شعر حجم جستجوی حقیقت است از بیراههبازخوانی حرفهای قدیم که هنوز تازگی هایی دارد… به همان جایی که شاعر حجم رسیده است. در آنجا شاعر برای گفتن، حرفی ندارد. شرحی ندارد، و ناگاه چیزی را به زبان می‌آورد که حیرت و راز است، همان چیزی را که ساحران، پیغمبران، و داخوانان، برهمنان، پیام‌ آوران کفر، پیام ‌آوران ایمان به لب آورده‌ اند، یعنی شعر، خود شعر.ــ حجم‌ گرایی نه خودکاری است، نه اختیاری. جذبه‌ هایی ارادی است یا اراده ‌ای مجذوب است. جذبه‌ اش از زیبایی است. از زیباشناسی است. اراده ‌اش از شور و از شعور است، از توقع فرم

ما، آمریکا و این لشکر روشنفکران

اگر آمریکا بخواهد به ایران حمله کند ما در مقابل چه می توانیم بکنیم؟ اولین پاسخ ها همان پاسخ های نظامی معمول است. ما منطقه را بی ثبات خواهیم کرد. به اسرائیل حمله خواهیم کرد. تنگه هرمز را با غرق کردن کشتی خواهیم بست. احتمالا به پایگاههای آمریکا در کشورهای همسایه صدمه خواهیم زد. مردم را بسیج خواهیم کرد. در جنگ زمینی قدرت خود را نشان خواهیم داد. و اموری قابل پیش بینی از این قبیل که لابد دشمن نیز به آنها و دیگر راههای دفاعی ما می اندیشد و پاتک مناسب را طراحی می کند. هر دشمنی می داند

پارادوکس ابراهیم بودن … و خدا خواست ابراهیم را امتحان کند. پس او را ندا داد: «ای ابراهیم!» ابراهیم جواب داد: «بلی، خداوندا!» خدا فرمود: «یگانه پسرت یعنی اسحاق را که بسیار دوستش میداری، برداشته، به سرزمین موریا برو و در آنجا وی را بر یکی از کوههایی که به تو نشان خواهم داد بعنوان هدیه سوختنی، قربانی کن!» (سِفر ِ پیدایش؛ پاره بیست و دوّم؛ آیات اوّل و دوّم)سالها پیش، «ترس و لرز» کیرکگور (کرکه‌گارد) تأثیری غریب رویم گذاشت. تصویری که کیرکگور از تصمیم ابراهیم ارائه میدهد، بکلّی متفاوت از آنچیزی بود که میندیشیدم. پارادوکسهای تصمیم ابراهیم، در «ترس