ویکی‌پدیا، دایرهالمعارف آزاد ویکی‌پدیا پروژه‌ای چندزبانه برای گردآوری دایرهالمعارفی جامع و با محتویات آزاد است. این پروژه (به زبان انگلیسی) از ژانویه‌ی ۲۰۰۱ آغاز شده و اکنون ۱۲۰۵ مقاله به زبان فارسی دارد. شما هم می‌توانید مقالات را ویرایش کنید. برای فراگیری و تمرین این کار می‌توانید نخست به صفحه‌ی راهنما رفته و سپس در گودال ماسه‌بازی آزمایش کنید.بیشتر مقالات زیر هنوز وجود ندارند. امیدواریم با همکاری یکدیگر به‌تدریج مقالات متعددی بنویسیم. لطفاً اگر صفحه‌ای درست می‌کنید، پیوندی به آن را در فهرست مطالب قرار دهید. و اگر صفحه‌ای در مورد مسائل اجرایی ویکی‌پدیای فارسی می‌سازید، پیوندی به آن در

علم الاسرار، جذابیت قدرت

در مراسم ادای سوگند جرج بوش دوربین که می چرخد کلینتون را می بینم. کارتر را. چهره های دیگر سیاسی آمریکا را. فکر می کنم کسی مثل کلینتون بهتر می داند در ذهن یک رئیس جمهور آمریکا مثلا بوش چه می گذرد. به این منتقل می شوم که کسی که در چنان مقامی است از بسیاری از اسرار با خبر ست. اسراری که جز کسانی معدود از آن خبر ندارند. گاه از آن جهت که پیش از علنی شدن برای دیگران چیزی را می دانند (مثلا می دانند که بوش قرار است امشب وارد بغداد شود ولی تا او وارد نشده

مشاهده دیدن ندیدنی هاست در مانهاتان، در مونپارناس، حتا در دشت و دمن‌های نورماندی هم که می‌رفتم، در میان مزارع اطراف هر جا می‌دیدم کمی از طبیعت را با کمی سیمان و مقداری بتون حذف کرده‌اند. امروز فکر می‌کنم اگر همین باقی‌مانده‌ی طبیعت را به شیوه‌ی دیگری غیر از روایت کشف کنیم غنی‌ترش می‌کنیم. ندیدنی‌‌های او را می‌بینیم، و  رو می‌کنیم، که کسی نمی‌تواند حذف کند. او هم دیگر ما را حذف نمی‌کند. انکار او طرح دیگر اوست. این همان نگاه حجمی است. نه روائی، نه تمثیلی، و نه تشبیهی. چرا که توصیف طبیعت تعریف طبیعت نیست. تعریف شرح نیست،

چرخه خطا

همیشه فکر کرده ام بسیاری از ما زندگی مان حاصل خطاهای دیگران است. از پدر و مادرمان گرفته تا دیگران و دیگرانی که بر زندگی ما تاثیر گذاشته اند. ممکن است پدرمان در انتخاب مادرمان خطا کرده باشد یا بالعکس اما حاصل آن خطا ماییم. یا اگر این یا آن سیاستمدار کمی زودتر به سر عقل آمده بود زندگی مان را آنقدر تلخ نمی کرد که مهاجرت کنیم. یا اگر آن راننده آن روز در اتوبان تند نمی رفت تا به ماشین مادر دوست من بکوبد و او را بکشد پدر دوست من زن دومش را نمی گرفت. زنی که زندگیش را در واقع

قرآن و هرمنوتیکــــــــــــــآرمین رادبسیاری از ایراداتی که به قرآن گرفته می‌شود، ۱۴۰۰ سال پیش اصلا مطرح نبوده است. با پبش‌رفت علم و تغییر فرهنگ و شرایط رفاهى زندگى و ظهور جنبه‌های مختلف فن‌آوری معیارهاى بررسى یک متن مکتوب نیز تغییرات اساسى کرده و طبیعى است که این متن و هیچ متن دیگرى نمى‌تواند براى تمام زمان‌ها میزان بالایى از مقبولیت را در تمام جزئیات داشته باشد. نکته‌اى که باید به آن توجه کرد این است که قرآن “نازل” شده است. یعنى معنا و حرفى بالاتر و والاتر از آن چه از ظاهر آن درک می‌شود داشته و لباسی بر آن

آوار روزها یا چیزی شبیه به آن

همیشه سرحال نیستم گرچه در مبارزه سالها سال با افسردگی این را نیک آموخته ام که چگونه سر پا بمانم. “بی اعتنا به صف رهگذران/بی اعتنا چون مرگ”. دلم می خواست چند کلمه ای در باره اقتصاد فرهنگ می نوشتم. در گزارش احمد محمود چند کلمه ای اشاره کردم. ولی حرف زیاد است در این زمینه. شاید پرویز جاهد بنویسد. که ازش خواستم به اصرار. تا کی باید این مسائل مهم خودمان را نادیده بگیریم و لاعلاج رها کنیم. می خواستم در باره زبان نقد بنویسم. اینکه چقدر ما جماعت به جای نقد به شماتت عادت داریم. از تحلیل طفره

تولد گربه ایرانی در آلمانعباس معروفی نشان داد که هنوز سودای نشر و انتشارات رهایش نکرده است. و چه بهتر! شاید بالاخره در قلب اروپا ایرانی ها هم برای خود یک موسسه انتشاراتی درجه اول پیدا کردند.  سماجت عباس در دنبال کردن این ایده همیشه برایم دوست داشتنی و احترام برانگیز بوده است. بروم سری بزنم برلین این جلو دانشگاه ما خارج نشین ها را سیر سیاحت کنم. شرح تولد گربه ایرانی در: حضور خلوت انس

دیر استدو سه شعرباید رفو کنمبرای یک مجله‌ی ادبی حرف‌هایی استبایددرز بگیرمبرای سر مقاله‌ی یک روزنامه و چند حرف حسابکه به زحمت انگشتانه بایدبه سرشانه‌های یک سرداروصله کنم زخم سرانگشتانم دهان باز کردهشعر تو باشد برای فردامبادا لک خون بماند روشو هر چه بگویم به تنت زار باشد فردا بیدار خواهم ماندفردا شعر تو رابهترین شعر را خواهم گفتاز: پاگرد

هراس از عقل

۱ من بر این باورم که عقل خودبنیاد که فقط متکی به عقل باشد وجود ندارد. هر عقلی از نوعی نظام تبعیت می کند و آن نظام را در گزاره های خود صورت بندی می کند. عقل مدرن از نظام ارزشهای مدرن نیرو می گیرد و به آن بازمی گردد و آن را تقویت می بخشد و عقل عرفانی از نظام دیگری نشان دارد و عقل شریعتمدار از نظامی دیگر. این نظام ها می توانند حلقه های تو در تو نیز بسازند و اینجا یا آنجا با هم مشترکاتی بیابند اما نظام های عقل رویهمرفته از یکدیگر متمایزند و جداگانه

مویه بر وطن محبوبآیا وزیر آمارى از دانش آموزانى که همه روزه به مناسبت هاى سیاسى و براى پر کردن سالن هاى سخنرانى خالى با اتوبوس هاى عهدبوق از مدارس اعزام مى شوند، در دست دارد و اگر خداى نکرده اتفاقى براى این دانش آموزان بیفتد چه کسى مسئولیت آن را مى پذیرد؟ در همین حادثه چرا معاون وزیر وقتى که از استاندارد بودن مدرسه سفیلان سخن مى گوید به این نکته اشاره نمى کند که ۴۰ درصد مدارس کشور مخروبه اند و نیاز به تعمیر و بازسازى اساسى دارند. معاون عمرانى وزیر «استانداردهاى موجود» را چه مى داند؟ واضح است که ساختمان مدارس با دیوارهاى بلند آجرى، راهروهاى طولانى، بدون

انسان متوقعمی خواهم زندگی کنم وزندگی کردن شامل نفس کشیدن آسوده، راه رفتن آسوده در خیابان، معاشرت آسوده  با دوستان ونزدیکان وهمکاران، فکر کردن، داشتن یک رایانه شخصی است که خودم آنها را فقط پرینت بگیرم، کپی کنم یا از بین ببرم، یک کتابخانه است که کتاب هایش را خودم انتخاب کنم، یک آرشیو نوار یا سی دی است که خواننده هایش را دوست داشته باشم، خوردن دو یا سه وعده غذاست که از فرط حال به هم زنی در آن استفراغ نکنم و بتوانم به اندازه کافی به دستشویی بروم. (تا اینجاش هرم مازلو) بعدش هم می خواهم بتوانم

حکم شرع حکم کیمیا

به نظرم کشفی اتفاق افتاده است در این حرفهای احمد قابل. واقعا اغراق نیست که بگویم آنچه او در رابطه شریعت و عقلانیت پیدا کرده اگر مهمترین کشف در فلسفه فقه نباشد یکی از مهمترین آنهاست. نمی گویم مهمترین کشف تاریخ فقه است چرا که می دانم فقه ما تا همین قرن چهاردهم هجری هنوز مشکلی را که برای پاسخ به آن احمد قابلی لازم باشد نمی شناخت. در آسودگی سنت غرق بود. نه فقه که همه چیز ما. اما از زمانی که طالقانی ها پیدا شدند و دغدغه نوسازی دینی مطرح شد آنچه احمد قابل طرح کرده است کسی به این

اگر کارهای عارف-ادیب را ندیده اید دیگر وقتش است. سرشار ذوق به شکلی دیگر. خلاقیت غیرمتعارف. خلاف آمدی هوشمندانه، طنزآلود و ظریف.  

سیاسی شدن سپهر وبلاگی تا کجا؟

اظهار نظر اندرو سولیوان جالب است. می دانم وبلاگ ایرانی سرشت و سرنوشت دیگری دارد. اما این به آن معنا نیست که به تحولات عالم وبلاگی و نتایج آن بی اعتنا باشد. سولیوان می گوید اینکه رسانه ها نقش احزاب را بازی کرده اند (در ایران که رسانه های متنوع خصوصی وسعتی ندارد روزنامه ها همین وظیفه را داشته و دارند) به این معنا نیست که وبلاگ ها نیز باید نقش مشابهی بر عهده بگیرند. قرار نیست وبلاگ جانشین رسانه های سیاسی با گرایش های حزبی شود. نگرانی سولیوان به نظرم بجاست که می گوید گرچه تا حدودی سیاسی شدن گریز

Orkut update Third note:I’m writing again to update you on the filtering situation. This will most likely be my last update on the story, since everything seems to be back to normal, so to speak. [Petition to unblock Orkut]Neda Network is back. Rumor has it that they refused to filter Orkut and that’s why they had to close down briefly. Pars Online apparently never closed according to some, and was “plumbed” according to others.People are just figuring out different ways to circumvent the filters and get to Orkut. One of the most effective ways to do it is to use

شوخی با مرگ دیگران

آقایان! خانم ها! این عکس ها که از سونامی همه جا پخش شده و ملت خندان را در حال فرار از امواج مرگبار نشان می دهد همه جعلی و قلابی است. هیچ نشریه معتبری هم آنها را به اسم عکس-در-لحظه به خورد خوانندگانش نمی دهد. اول بار در مطلبی از همسایه مان رضا علامه زاده (آوار آب) یکی از این عکس ها را دیدم و گفتم برایش بنویسم. ولی تنبلی کردم و بعد هم فکر کردم لابد برای تزئین گذاشته و می داند که واقعی نیست و کار فتوشاپ حرامزاده است! (با فتوشاپ هیچ مشکلی ندارم اما با گنجشگ را رنگ کردن و جای قناری

صدای پر جبرئیل در واحهاز: محمد طاهریان در واحه همسایه ما؛ نقل از: کارگاه

آموختن از مارکس

مدیر مجله وزین فل سفه ( گوگل ژورنال سعید را در مجلات طبقه بندی کرده است!) مقاله جالبی از خوانندگان این مجله وزین فلسفی منتشر کرده است که خواندن آن بلافاصله مرا به حالی عجیب برد چنانکه ناچار شدم از پشت کامپیوترم بلند شوم سیگاری روشن کنم و کتری برقی را جوش بیاورم تا چایی بریزم و فکرهایم را برای این یادداشت جمع کنم. مقاله که با قلمی خوب ترجمه شده چنین عنوان دارد: فیلسوف و خداحافظی با دیروز . نخست این پاره را -که مرا دگرگون کرد- با هم بخوانیم: “درانتهای اطاق بزرگ خانواده دکتر مارکس که به صورت سالن طویلی است، اطاق کوچک خواب بچه

قلمدون سونتاگ

منابعی تازه در باره سونتاگ: این مجموعه را در سایت اینفوگرافی Infography دیدم. از میان نویسندگان معرفی شده در این منابع، جوآن آکوچلا مقاله ای نوشته است در نیویورکر این هفته در باره سونتاگ. مجله تایم این هفته نیز مقاله ای دارد به قلم ریچارد لیاکو در باره سونتاگ با این عنوان: Sensuous Intellectual . مقاله ای هم در نیوستیتزمن Newstatesman دیدم به قلم جان پیلگر که روی سایت مجله به طور رایگان در دسترس نیست. پیلگر در ردیف سونتاگ و ادوارد سعید از منتقدان آمریکا شناخته می شود. نویسنده حاکمان جدید جهان. بخشی از کتاب را اینجا ببینید – سایت thinking peace ؛ که بخشی از “در باره

تفسیر یک سخن کفرآمیزدکتر روان ویلیامز رهبر مسیحیان کاتولیک و انگلیکان در مورد حادثه زلزله و خیزاب در سواحل اقیانوس هند مقاله ای در روزنامه ساندی تلگراف نوشت که هنوز هم باز تاب گسترده ای در ساحت اندیشه و دین دارد. گوهر سخن او این است: “که در این حادثه خداوند کجاست؟” به گمانم این پرسش یک پرسش بدیهی است و نه سخنی کفرآمیز؛ چنانکه مسیح هم وقتی بر صلیب بود شکوه کرد و گقت: “ایلی ایلی لما سبقتنی”، یعنی: “الهی، الهی، چرا مرا ترک کردی؟” داوود نیز بارها از خداوند گلایه می کند و می گوید: چرا دور ایستاده

پرونده مرتضوی سیاه در سیاه

دیشب داشتم فکر می کردم وب نویسان باید در برابر این فشار برای حذف شدن خود مقاومت کنند. باید در مقابل کسانی که به زور می خواهند چرخ زمان را به عقب برگردانند بایستند. باید از کسانی که در پروسه اعتراف گیری روان شان پریشان می شود دفاع کنند و در کنار آنها بایستند. امروز مهمترین کار ما پس زدن چیزهایی است که در شان خود و در شان آدمی نمی دانیم. کشتن چراغ ارتباط ما خاموش کردن چراغ حیات انسانی ماست. حق ارتباط و حق گفت و گو بزرگترین حق آدمی است. قاضی مرتضوی ها با پرونده سیاه شان -که قتل

تجسّد کلمه و کلمه، جسم گردید و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی. و جلال او را دیدیم؛ جلالی شایسته پسرِ یگانه پدر. (انجیل یوحنّا؛ باب اوّل؛ آیه چهاردهم)ارمنی‌ها معتقدند که در چنین شبی (پنجم ژانویه) عیسای مسیح بدنیا آمده. در واقع بجای کریسمس، امشب را – که اگر اشتباه نکنم، «جوور نِک» میخوانند – با خانواده‌هاشان جشن میگیرند و شام میخورند. خواستم تبریک بگویم به دوستان ارمنی‌ام و امیدوارم سال نویشان – که چند روزیست آغاز شده – برایشان پر از خوبی و خوشی و سلامتی باشد… بگذریم، قرار بود امسال هدیه سال نوی‌ام را از

پایان عصر ابهام

من مثل بسیاری دیگر در فضایی رشد کردم که به قول دوستان سینه چاک مباحث جدید “گفتمان” اصلی در آن سادگی و صمیمیت بود. ما عاشقانه حرفهای فروغ و احمدرضا احمدی و همفکران آنها و بعدها شعر سهراب سپهری را می خواندیم و دنبال می کردیم که به سادگی و صمیمیت دعوت می کردند و آن را پایه نقد و برنامه اجتماعی خود قرار می دادند. پدران معنوی نسل ما شاعران بودند. شاعرانی که غایت کار هنری شان را سادگی و صمیمت می دیدند و خود در کنار خیل نویسندگان و فعالان سیاسی مردمگرا به شخصیت هایی ساده و صمیمی

قلمدون

سونامی، ایران و  روزنامه شرق: سرمقاله خواندنی، صریح و صمیمی حمیدرضا ابک در باره بی اعتنایی ایرانیان از ملت و دولت به فاجعه سونامی: “یکى دو پیام تسلیت دولتى فرستادیم و هلال احمر هم براى ارسال برخى کمک ها اعلام آمادگى کرد. دیشب هیچکدام از اخبار خارجى شبکه شش به زلزله اختصاص نداشت. روزنامه ها زلزله را به فراموشى سپرده اند. سیل انبوه کمک هاى مردم انساندوست ایران هم به هیچ جا جارى نشد. بى تعارف و رودربایستى، کل قضیه این است که عین خیالمان نبود.” سونامی، اسلام و اعراب: اما بر خلاف نظر ابک ماجرای بی اعتنایی به فاجعه سونامی خاص ایران نبود. جهان اسلامی هم به

حضور امید معماریان و روزبه میرابراهیمی در جلسه ی هیئت نظارت بر قانون اساسیپس از جلسه ای که هیئت نظارت و پیگیری قانون اساسی بنا به ارجاع رئیس جمهور با وبلاگ نویسان داشت که خلاصه ای از آن را در وب نوشته ها نوشتم، آقای مرتضوی دادستان عمومی و انقلاب تهران با آقای مهرپور تماس گرفته بود و ضمن اعتراض به حضور آنان در جلسه و اعلام آن، خواسته بود که حتما آقایان امید معماریان، روزبه میر ابراهیمی و شهرام رفیع زاده و جواد تمیمی هم دعوت شوند و آنان هم اعلام نظر کنند. همان ها که در مصاحبه تلویزیونی

خداوند و رنج ما

از صبح به حرفهای رهبر کلیسای انگلیکان اسقف اعظم روآن ویلیامز Rowan Williams در باره زلزله اقیانوس هند فکر می کنم. حرفهایش با این عنوان تیتر یک ساندی تلگراف بود: این حادثه مرا در وجود خدا به تردید افکند.در جامعه ای سکولار این حرف بسیار عجیب است. نه از آن بابت که گوینده اش رهبر کلیسای انگلستان است بلکه از این بابت که در این جامعه هم چنین سوال و تردیدی هنوز اهمیت دارد.  اسقف اعظم کانتربری در مقاله ای برای ساندی تلگراف به شرح چالش فکری خود با زلزله پرداخته است: چه توضیحی می توان برای خداوند و شاهد بودنش بر رنج آدمی پیدا کرد؟

بی نام و نشان مردن

دو سال است که عید مردم عزا می شود. پارسال بم. امسال کشورهای دلداده به اقیانوس هند. این دیو است یا دلبر؟ با هر که دوستی می کنی باید ببینی تاب خشم او را داری؟ اندیشیدن به فاجعه از سخت ترین کارهاست. هر انسان نام است. هر انسان با دیگری متمایز است. هر انسان حیاتی دارد داستانی شاخصه هایی ریشه دار در خانواده و اجتماع و تاریخ. فاجعه همه را یکسان می کند. مثل صحرای محشر است. پیر و جوان و زن و مرد و کودک و بیمار و زیبا و زشت و فقیر شریف و گدای جسور و غنی

قلمدون

بهترین کارت تبریک اینترنتی: شناخت وسیعی از این نوع کارتها ندارم ولی این کارت از شرکت اچ پی hp بهترین کارتی است که دیده ام. تقدیم به همه دوستان دیده و نادیده ای که برای آغاز سال ۲۰۰۵ از من کارتی نگرفتند و باید می گرفتند! – موشواره را روی آن بچرخانید تا قابلیت های شگفت آن را کشف کنید. چه خیال رنگینی دارد! (از دکمه کناره سمت راست هم استفاده کنید تا فصل ها را برایتان مثل شهر فرنگ های قدیم به نمایش درآورد.) – برای من ولی هیچ جشن آغاز سالی جای نوروز را نمی گیرد. آدورنو و هگل هم با

عقل سرخ و حکمت خاکستری

دوستان نادیده ام در نظرهای یادداشت من در باره سوزان سونتاگ مرا دعوت به تعادل میان عقل و عشق کرده اند و بینش خاکستری: پرهیز از سیاه و سفید دیدن. اچ جی سوفیست می گوید: “یک بار دیگر به واژه واژه ی متن سیبستان بازگردید. آیا این مرثیه نیست؟ قصیده ای رثائیه در سوک نویسنده ای محبوب! و مگر عقل مدرن (که نه فقط زندگی آمریکایی، که اساسا پست مدرنیسم و نویسنده ای چون سونتاگ را نیز باید در متن آن فهمید) چنین چنبره ی عاطفه و احساس و تعطیلی را برمی تابد؟” عقل سرخ جمله به جمله بگویم. دوست

قلمدون

حرفهای خواندنی نیک آهنگ کوثر که خواندنی تر از حرفهای ابراهیم نبوی است (و در جواب و ایضاح حرفهای او):“جالب اینجا بود که مصاحبه‌ای که محمود فرجامی از ایلنا با من کرده بود، و در آن به به خاطر عصبانیتم بابت بازداشت سینا، به بعضی از اصلاح‌طلبان حکومتی که عامل ناکامی اصلاحات و روزنامه‌نگاری می‌دانستم، بد و بیراه گفته بودم، باعث نجاتم شده بود، و مقام مورد نظر گفت که باید به دفتر روزنامه … بروم و بطور مرتب از این کارها بکنم.نرفتم، و اینجا در کانادا مشتری دائم پزشکانم. مشتری روانکاو، افسرده و در به در… “ کار ابطحی