Search
Close this search box.

آمریکا و ما – نسلی که جنگ نمی خواهد

امروز برای من واقعا عید بود. از صبح که تلفنی با مادرم صحبت کردم و صدایش را شفاف و شادمان یافتم که می گفت گروه گروه مهمان آمده اند و رفته اند و به او که بی بی گل همه ماست تبریک غدیر گفته اند تا بعد که یک به یک نوشته های درجه یک رفقا و اهل قلم ضدجنگ را خواندم. این جمله از وبلاگ تازه یافته ای که یادداشتهای صنایعی نام دارد تمام روز مرا به خود مشغول کرد: نسلی که جنگ نمی خواهد. از همو شروع می کنم:

نسلی که جنگ نمی خواهدشهرام کریمی
ما: این‌بار بر خلاف نسل قبلی، نسل ما و بعد از ما لزومی به جنگیدن برای خود نمی‌بیند. نه حس آن را دارد و نه حوصله آن‌را. این‌ روزها ما به زندگی عادت کرده‌ایم. به برنامه‌ریزی و آبادانی هر قدر کوتاه فکر می‌کنیم. افراط‌های جنگ قبلی، آن‌قدر ما را از خود رانده است که حالا به تفریط، نیازی به جنگ و خون‌ریزی نباشد. به شیوه‌های اداره حکومت معترض است و به کسی اعتماد ندارد.
سیاست‌مداران: این دوستان فرزانه! هنوز فکر می‌کنند جوانان ما، در پی ایثار و شهادتند. آن‌ها هنوز هم در پارادایم جنگ و ایثار عده‌ای دیگر هستند که جوانان ما حاضرند پوزه امریکا را به خاک بمالند. آماده‌اند هر چه ما بگوییم در طیق اخلاص گذاشته، نثار بزرگواری ما کنند!
اقدامات ما: باید در صحنه حاضر باشیم! هر طور شده به بوش بفهمانیم، می‌دانیم ایران، افغانستان و عراق نیست که ویرانی‌ آن‌ها، قبل و بعد از جنگ تفاوتی نمی‌کند. نسل ما هزینه آبادانی کشورش را پرداخت کرده و حال می‌خواهد که کشورش را بسازد، هر چند انتقاد دارد.”



با جنگ مخالفم – پرستو دوکوهکی
“این روزها هی خوانده‌ام درباره‌ی احتمال حمله‌ی آمریکا به ایران و هی خوانده‌ام و هنوز هیچ نمی‌دانم که چه باید نوشت و از چه باید گفت که بیشتر نشان دهد با جنگ مخالفم و با هر چه ویرانی و بدبختی است. نشان دهد چقدر به انسان و بودنش احترام می‌گذارم که نمی‌توانم درک کنم جنگ‌خویی را. نشان دهد چه حس بدی دارم از این‌که بعضی‌ها از آینده‌ی محتوم اشغال شدن ایران می‌گویند و می‌نویسند.”

پرستو کار را بر علاقه مندانی که می خواهند بدانند سیمور هرش چه گفته بود ولی انگلیسی نمی دانند یا به مقاله اصلی دسترسی ندارند آسان کرده و متن ترجمه کامل مقاله او را به قلم علیرضا عبادتی در وبلاگ خود –
زن نوشت – آورده است. این مقاله را علیرضا اصلا برای روزنامه شرق ترجمه کرده بوده است ولی ظاهرا بنا به مصالحی که بر من پوشیده است چاپ نشده! این مقاله را من خواندم، اندکی ویراستم و تیترگذاری داخلی کردم تا جهانشاه در ایرانیان بگذارد. متن پی دی اف آن را هم در آخر همین یادداشت می آورم. 

ماجرای هرش و روزنامه شرق –
بهمن دارالشفایی 
این هم سرنخ ماجرای هرش از بهمن:
“بعد از
مقاله سیمور هرش در نیویورکر که گفت آمریکا در حال سنجیدن برنامه حمله به ایران است، تکذیب نیم‌بند پنتاگون و بعد از آن حرف‌های دیک چنی نشان داد که قضیه شوخی نیست. البته مقاله سیمور هرش به تنهایی کافی بود. چون هرش در سال‌های گذشته نشان داده الکی گزارش نمی‌نویسد و اطلاعاتش تقریباً همیشه تا حدود زیادی درست از آب درمی‌آیند (مقاله را علی‌رضا عبادتی برای شرق ترجمه کرده بود که از مقامات بالا دستور آمد هیچ روزنامه‌ای نباید این مقاله را چاپ کند. من از مترجم مقاله اجازه گرفتم که منتشرش کنم).”

چرا ایرانیان به استقبال بیگانه می روند؟ –
علی اصغر سیدآبادی
این سوال را پرستو هم بر اساس صحنه ای از فیلم “الکساندر” اولیور استون نیز مطرح کرده بود. در آن صحنه گروهی از ایرانیان از الکساندر استقبال می کنند. سید از حمله اعراب یاد می کند و حمله محمود افغان که در هر دو مورد ایرانیان از آن استقبال کردند. سپس می گوید:

“ما باید به این پرسش پاسخ دهیم که آن روزگار ما چه چیزی نداشتیم و چه در سیمای بیگانه جستجو می کردیم که به استقبالش رفتیم و امروز چه کمبودی را ممکن است با حضور بیگانه در ایران تاخت بزنیم. و باید در این نکته تامل کنیم که آیا آن چه را نزد بیگانه جستجو می کردیم ، یافتیم و آن چه را که امروز جست و جو می کنیم یافتنی است. روزی ناصر ایرانی- نویسنده – می گفت تجربه انقلاب اسلامی در ایران از تکرار چنین تجربه ای در بسیاری از کشور های مسلمان جلو گیری کرد. امروز ماییم و تجربه سالیان خودمان و تجربه امروز عراق. هم حاکمانمان می توانند از این تجربه درس بگیرند و دریابند ساسانیان و صفویان و صدام چه کردند که مردم به استقبال بیگانه رفتند تا آن نکنند و به شیوه ای دیگر حکومت کنند و هم مردم می توانند از این تجربه بیاموزند که مردم چه نداشته ای را در نزد بیگانگان جست و جو می کردند و چه دستگیرشان شد.” 


 این روزهای تاریخی را برای ایران نخواهیم – سیما شاخساری
سیما که رساله دکتری خود را در استنفورد می نویسد و در دانشگاه سان فرانسیسکو هم تدریس می کند تامل جالبی دارد بر موضوع عراق و ایران. او با اشاره به اینکه رسانه های جهانی این روزها مدام از تاریخی بودن انتخابات عراق (که امروز یکشنبه برگزار می شود) سخن می گویند آرزو می کند چنین روزهای تاریخی یی برای ما در ایران اتفاق نیفتد:

طالبان هم که از کسی جز افراط گراهای وهابی اسلحه و کمک نظامی نگرفته بود. اما این وهابیون را کسی جز سازمان سیای امریکا به افغانستان نفرستاد. همان وهابیونی که آل سعود را با کمک شرکت نفتی آرامکو به حکومت نشاندند، در دهه هشتاد موی دماغ آل سعود شدند. سازمان سیا بن لادن را یاری کرد که این گروه افراطی را به جنگ کمونیست های شوروی بفرستد تا با یک تیر دو نشان زده باشد: هم دولت سعودی از شر نا آرامی ها علیه فسادش راحت شود و هم دشمن مشترک (شوروی) از افغانستان رانده شود. این را هم که حتمأ یادمان هست؟ ما که کم ندیده ایم چگونه “خوب” “شر” می شود و “شر” “خوب”، چرا این دوگانگی ها را باور داریم؟ چرا سناریوی جنگ احتمالی بر علیه ایران را به دو قطب “آخوند ها و آمریکا” ختم می کنیم؟ چرا باور می کنیم که آمریکا واقعأ دلش به حال ما سوخته که برایمان دموکراسی بیاورد؟! آخر اگر جنگ نبود که در کارخانه های اسلحه سازی تخته می شد! اگر “جنگ علیه تروریزم” نبود که ما شهروندان امریکا و اروپا هر روز خدا را شکر نمی کردیم که دموکراسی داریم و زیر سلطه مستبدان نیستیم! اصلا اگر”تروریست ها” نبودند که ما از دولتهای دموکراتیکمان نمی خواستیم که ما را با دوربین های مخفی و پلیس و ارتش از گزند این نامردمان حفظ کنند! اگر وضع اقتصاد امریکا رو به کساد است و اگر از بودجه مدارس زده می شود، باکی نیست، چرا که “امنیت ملی” شهروندان امریکایی تأمین است! خدا را شکر اما … اما “

با بمب ها می رقصد – امید معماریان
اما حرفه ای ترین برخورد روزنامه نگارانه را امید معماریان انجام داده است. امید مقاله ای خواندنی بر اساس منابع خارجی روز نوشته است و در واقع گشتی زده تا ببیند کی چه می گوید. نگاه او به مقالات آلمانی در این میان ستودنی است. من هم امروز اشپیگل را دیده بودم که روی جلدش به برخورد ایران و آمریکا اختصاص یافته با گزارش هایی نزدیک به ده صفحه از مجله و حیران بودم که کسی از دوستان ما در آلمان پیشقدم می شود که ترجمه ای از گزارش های مفصل این مجله را عرضه کند و حال می بینم که امید دست کم به نکاتی از آن و هم مجله اشترن اشاره کرده است:

اشپیگل هم در مقاله با عنوان “رقص دور بمب ها” به طرح این پرسش پرداخته است که “آیا پرزیدنت بوش به جنگ با ایران می اندیشد؟  در بین گزینه جنگ یا دیپلماسی اروپایی بوش کدام یک را انتخاب خواهد کرد؟”  اشترن آلمان هم موضوع را ازاین زوایه دنبال کرده است که آمریکا در ایران علاوه بر قدرت هسته ای، به دنبال سکوهای پرتاب موشک وشلاح های شیمیایی است.” اشترن نوشته است که اگرچه آلمان راه حل دیپلماسی را برای مساله ایران انتخاب کرده است اما در مواقع بحرانی حتی با آنکه مدافع این سیاست ایران است از آنها دفاع نمی کند. منظور اشترن این است که درنهایت آمریکایی ها هستند که حرف اول را می زنند وبقیه پشت سر آنها می ایستند هر چند که در ظاهر مخالفت کنند. دراین بین البرادعی از ایرانیان خواسته است که برای کمتر شدن حسیاسیت ها برنامه هسته ای خود را متوقف کنند. الین شیولینو در نیویورک تایمز نیز به اختلاف دیدگاه های اروپا وآمریکا درخصوص مواجهه با ایران پرداخته است.

الکساندرهیگینس از آسوشیتد پرس موضوع ایران در مجمع جهانی داووس مهمترین زمینه مابحث خوانده است واز چالش که بر سر انتخاب یک راه دیپلماتیک ویا راه جنگ وجود دارد سخن گفته است. این در حالی است که پائولوکاساکا یکی از اعضای پارلمان اروپا ادعا کرده است که باید برای مواجهه با ایران جدیت بیشتری به خرج داد. او داستان خود را طوری می چیند که پنداری زمان تصفیه حساب با ایران فرا رسیده است. او می گوید که ایران صرف نظر از مسائل هسته ای پایگاه تروریسم است وصدتاچیز دیگر به کشورمان نسبت می دهد. پشت تحلیل های این عضور پارلمان اروپا یک نکته وجود دارد وآن اینکه همه ماجراها به مسائل هسته ای ختم نمی شود. اگرچه این تندروی اروپایی همفکران زیادی در پارلمان اروپا ندارد اما ار یک میل شیطانی خبر می دهد.

جنگ را ساده نگیریم – مریم اقدمی


۱ من هم سن انقلاب هستم. هر خاطره‌ای که می توانم به یاد بیاورم با بمب و موشک همراه است. آن موقع باور کرده بودم که جنگ جزئی از زندگی است، آخر من و هم نسلانم با جنگ بزرگ شدیم و به مدرسه رفتیم. نمی‌خواهم بچه‌های امروز به هیچ قیمتی امنیتشان به خطر بیفتد. نمی‌دانم بچه دبیرستانی‌های امروز  که از حکومت متنفرند و به هر قیمتی می خواهند از شرش خلاص شوندچه چیزی از جنگ می‌دانند، نمی‌دانم از این ترس هر روزه که شاید بمب این بار روی خانه‌ی ما فرود آید چه درکی دارند. تازه ما که هر کدام برای خود یک سوراخ موش گیر آورده بودیم و به خارج شهر رفته بودیم. ما که از جنگ تنها ترس و وحشتش را دیدیم. نه خودمان آسیب دیدیم و نه عزیزی را از دست دادیم.


۲ نمی‌دانم آنهایی که فکر می‌کنند راه حل قضیه آمریکا است چگونه فکر می‌کنند. یعنی واقعا فکر می‌کنند آقای آمریکا می‌آید روبروی‌مان می‌ایستد و ما هم می‌گوییم بفرمایید، این هم مملکت تقدیم شما، برایمان درستش کنید؟ آیا واقعا نمی‌دانند که این یک معادله‌ی خطی تک مجهولی نیست که به همین سادگی باشد؟ آیا آنها حاکمان ما را نمی‌شناسند که مدتها منتظر چنین فرصتی برای تحقق شعار مرگ بر آمریکا بوده‌اند؟ فکر نمی‌کنند خیلی‌ها برای دین، خاک، استقلال و … دفاع خواهند کرد؟ آیا به آن مرزنشین فکر کرده اند؟ او فقط می‌خواهد از خانه اش، خانواده اش، شهرش دفاع کند و هر کدام جای او بودیم همان کار را می کردیم.

مریم در ضمن توصیه می کند که از فرستادن نامه کورش به صورت گروهی خودداری کنیم و جو ایجاد نکنیم و بگذاریم هر کس تصمیم خودش را بگیرد.

ترس و جنگمجید زهری
عنوان یادداشت مریم اقدمی “من از جنگ می ترسم” است. ترس دستمایه یادداشت تازه مجید زهری هم هست منتهی از دیدی دیگر:

“سبب اصلی ورود نظامی آمریکا به افغانستان و عراق، “عامل ترس” بود. در این شکی نیست که سرمایه‌داری جهانی سیطره بر منابع انرژی را در دستور کار خود قرار داده است، امّا این‌که چرا بلافاصله بعد از یازده سپتامبر به منطقه لشکر کشید را بایستی در ترس آمریکا از تروریسم بنیادگرا و ضربه‌پذیری‌اش جُست. امروز نیز که تیم‌ها و گروه‌های سیاسی-اقتصادی و احزاب آمریکایی -یک‌صدا- جمهوری اسلامی را تهدید می‌کنند، به دلیل دستیابی قریب‌الوقوع این رژیم به بمب اتمی و در کنارش، سنگ‌اندازی‌هایش در امور عراق و منطقه است.
این مقدمه را به‌عنوان “صورت مسئله” آوردم تا با بازخوانی دقیق آن، تمام آن کسانی که دل در گرو میهن دارند، به یافتن راه حل بپردازند. طرفداران جمهوری اسلامی که بدون خواندن صورت مسئله، نقاب “ضد جنگ” به چهره زده، هیجان‌زدگی را باب می‌کنند، در واقع قصدشان نه ضدّیت با جنگ، که دقیقاً منحرف‌کردن اذهان عمومی از صورت مسئله است. به عبارتی دشمن، دشمنی خانگی است، ولی آن‌ها بیرون درب را نشان‌مان می‌دهند! اتفاقاً دلیل این رفتار آنان نیز همان “عامل ترس” است، ترس ازمیان‌رفتن رژیم مطبوع‌شان. این افراد خود پیروان راستین رهنمود امام‌شان هستند که تأکید کرد «جنگ برکت است»، امّا این‌بار که حریف ابرقدرت آمریکاست، این رهنمود را زیر سبیلی رد می‌کنند!
ما تنها دو راه حل برای از بین بردن تهدید و پیش‌گیری از حمله‌ی آمریکا در پیش رو داریم: با فشارهای بین‌المللی همراه شده و رژیم را وادار به توقف کامل پروژه‌های اتمی‌اش بکنیم یا این‌که بهتر از آن، مردم به‌طور خودجوش، این رژیم را براندازند و زمام امور را خودشان به‌دست گیرند.” 

مجید در این یادداشت ظاهرا از ایده حمایت از جنگ دست برداشته است. یادداشتهای قبلی او را هم در باره خطر حمله آمریکا در پای همین یادداشت بالا پیدا می کنید.

ارزش کلمات در جنبش صلح ایرانیالپر
بهتر است با این اشاره الپر قلمدون ما و آمریکای امشب را به پایان ببرم که جان کلام همه ماست. او با نگاهی به دوسوی جنگ طلبی آمریکا و افراطیون داخلی می نویسد:


“این ما نیستیم که می‌توانیم در مقابل مرگ‌اندیشی اینها و جنگ‌افروزی آنها بایستیم. ما نه سلاح نظامی اندازه آنها را داریم و نه قدرت مهار هموزن اینها. تنها سلاح و ابزار ما، تنها سرمایه ما، همین کلمه است، همین مفهوم و معنا. همین «صلح» که به پشتوانه اعتقاد و آرمان و مذهب و ملیت و اخلاق و انسانیت می‌تواند در مقابل سلطه‌خواهی این و آن بایستد.


کورش جان، من حرفم را پس می‌گیرم که گفته بودم نمی‌شود کاری کرد. ما توانسته‌ایم، و باز هم می‌توانیم، مفاهیم را در بین خودمان و دیگران جا بیندازیم. در وبلاگستان، در روزنامه‌ها، در دانشگاه، در جامعه، در خانواده، همه‌جا باید بکوشیم میخ صلح‌طلبی و طلح‌خواهی را محکم بکوبیم. این تنها وردی است که می‌تواند طلسم بنیادگرایان آمریکایی و ایرانی را باطل کند.”


 


سیما در نظری که پای مطلب پیشین نوشته چیزی می گوید که با حرف الپر و همه همخوان است: “شاید الان زمان آنچه که فوکو آن را “گفتار بی باک” خوانده باشد. با وجود اینترنت هم که امکان همکاری زیاد سخت نیست.”

من گفتم که امروز عیدی واقعی برای من بود. بگویم که خرد روشن نسل نو ایران آن چیزی است که مرا چنین خوشنود می کند.

پیوند:
متن ترجمه مقاله سیمور هرش در نیویورکر از علیرضا عبادتی (پی دی اف)

در وب:

بحث های داووس: آیا ایران هدف بعدی است؟ نیوزویک (لینک از طریق سردبیر خودم)



این هم تازه ترین مطلبی که خوانده ام در گاردین شنبه ۲۹ ژانویه:


هواپیماهای آمریکایی بر فراز ایران پرواز کرده اند تا قدرت دفاعی ایران را تست کنند، گاردین


 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن