Search
Close this search box.

بهنود، مک نامارا و ساعدی


مسعود بهنود که پیشکسوت همه ماست در کار روزنامه نگاری و حقی به گردن کمابیش همه روزنامه نگاران نسل جدید ایران دارد در تازه ترین مطلبی که نوشته به ستایش انتخابات در عراق پرداخته است. او دموکراسی عراقی را سونامی سیاسی برای منطقه ما می داند حرفی که شاید بیشتر در خاورمیانه عربی مصداق داشته باشد تا ایران. بهنود به جمهوری اسلامی هم توصیه می کند که به مردم بازگردد و صندوق رای را بجد احترام کند تا سونامی دموکراسی را مهار کرده باشد و به امواج سهمگین آن غرق نشود. من تا اینجا می توانم با او موافق باشم گرچه نمی دانم تا چه حد صرف توصیه می تواند اهالی قدرت را به بازگشت به مردم که منبع اصلی قدرت اند تشویق کند. من قدرت را صحنه موازنه و تنازع می بینم و گمان نمی کنم که بدون قدرت معادل بتوان قدرتی را که حاکم است به دادن امتیاز و عقب نشینی از تهاجم به حق مردم وادار کرد.

بهنود البته با چنین ساز و کاری ناآشنا نیست. شاید به همین دلیل هم هست که در بخشی از یادداشت خود با اشاره به وضع حاکمیت در منطقه مسلمان نشین ما می گوید:


من خود از کسانی بودم که بارها نوشتم دمکراسی در کوله بار هیچ سربازی نیست. اما انتخابات عراق نشان داد که به قول قهرمان یکی از داستان های ساعدی راه آب گرفته را جز با دسته بیل نمی توان گشود.

به نظرم پیام این حرف کاملا روشن است. اگر خطا نکرده باشم بهنود می گوید اگر راه آب دموکراسی گرفته باشد چاره ای گویا از به کاربردن بیل و زور سربازان نیست. این راه دادن است به همان مدل عراق. مدلی که به اعتقاد بهنود اکنون دموکراسی را در آن دیار جاگیر کرده است یا آن کشور را در مسیر درست برای رسیدن به دموکراسی انداخته است. من ماجرا را طور دیگری می بینم اما حالیا از تحلیل وضع دموکراسی در عراق در می گذرم تا به نکته دیگری برسم.



مک نامارا در فیلم “مه جنگ” که قبلا به آن اشاره آورده ام حرفهای عجیبی دارد که سخت تامل برانگیز است. یکی از آنها این است که می گوید “برای رسیدن به خیر ممکن است ناگزیر باشی دست به کاری شریرانه بزنی”. خود او نمونه این تفکر است. برای مبارزه با غول استبداد سازمانی شوروی چه بسا لازم باشد تمام جنگل های ویتنام را با جنگل نشینانش از خرد و کلان بسوزانی و چند میلیون آدم را به قتل آوری و ناسزای عالمی را به جان بخری. هدف تو آن را توجیه می کند. تو آزادی را ارمغان می کنی.

اما آزادی برای کی؟ و چرا آمریکا باید اینقدر دلش برای آزادی در ویتنام سوخته باشد که نزدیک به ۶۰ هزار سرباز خود را قربانی آن کند؟

به حرف مک نامارا بازگردیم. دوستان ارجمندی چون مسعود بهنود حاضرند جای ایران و عراق را با هم عوض کنند؟ آیا اگر به جای فلوجه و نجف و موصل و رمادی و سامره و بصره و بغداد این شهرهای مشهد و یزد و تهران و کرمان و اصفهان و بوشهر بود که بمباران شده بود یا در آن جنگ شهری و خانه به خانه شده بود هنوز هم می شد خیر انتخابات و دموکراسی یی را که به عیان بخش بزرگی از جامعه را کنار می زند و شورشی قلمداد می کند از شرارت نظامیان بیگانه بیشتر وزن کرد؟

می دانم که بهنود توصیه مشابهی برای ایران نکرده است و به جای آن قدرتمداران را دعوت به سازش با مردم می کند. اما اگر راه آب دموکراسی گرفته باشد بیل بیگانه باید آن را باز کند؟ و برای رسیدن به جویی که در آن آب دموکراسی تحت اشغال استقرار یابد چقدر حاضریم جوی خون راه بیفتد؟

منطق مک نامارا منطق آدمی است که شما را بمباران می کند اما منطق ما به عنوان بمباران شونده هم همان است؟ وانگهی منطق مک نامارا منطق جمهوری اسلامی هم می تواند باشد. در این منطق است که می شود فروهرها را سلاخی کرد و مختاری ها را خفه کرد و برای اتوبوس نویسندگان توطئه سقوط چید. اینها همه البته کارهای شریرانه است. اما برای رسیدن به جامعه مطلوب آمران این اعمال که از نظرشان حتما خیر است از انجامش چاره ای نیست. همانطور که ریختن بمب های ناپالم بر سر مردم بی دفاع البته شرارت است اما برای رسیدن به بهشت آزادی و دموکراسی لازم است. 

من واقعا سوال دارم. واقعا هنوز جواب روشنی برای حرف مک نامارا ندارم. اما فکر می کنم که منطق ما و منطق صلح طلبی و دموکراسی خواهی حتما نباید از مسیر شرارت برای رسیدن به سعادت بگذرد. آیا چنان سعادتی موهوم نیست؟ آیا این همان نقد اساسی بر مارکسیسم نیست که می گفت آن مکتبی که امروز ما را برای رسیدن به فردایی نامعلوم ویران می کند غیراخلاقی و غیر انسانی است؟ مک نامارا منطق خود را بروشنی بیان کرده است. مهم نیست که او یا پرزیدنت جانسون خواهان آزادی و برانداختن استبداد بوده اند (و در فیلم هم سخنرانی جانسون را می شنویم که، مثل بوش در روزگار ما، از مبارزه با استبداد و هواداری از آزادی خواهی می گوید – گفتمان آمریکا انگار عوض نشده است!). آنها با این منطق در کنار همان روسیه ای می ایستند که با او از در جنگ و مخالفت در آمده بودند. اما منطق روشن ما کدام است؟ غلبه به هر قیمت و ایستادن در کنار آمران قتل ها و شرارت هایی که دیده ایم و می شناسیم؟ راه آمریکا را نمی دانم اما آیا راه ما نیز برای سعادت جز بر شقاوت نظامیگری و جنگ و آدمکشی نمی تواند استوار شود؟ قبول ندارید که ما داریم دچار خطایی استراتژیک می شویم؟

برای شناخت یکی از آزادی خواهان تمدن گلوبال جهانی این مطلب را از دست ندهید:
تذکر به ژنرالی که شلیک به مردم را اسباب تفریح می داند، بی بی سی فارسی
  

از میان دیگر مطالب خواندنی:
انگشت های جوهری، چنگالهای خونین، در باره انتخابات در عراق نوشته آشپزباشی
من به انگشتان جوهری مردم عراق رشک نمی برم، قاصدک
بهتر است پیش از آنکه اتفاق بیفتد کاری بکنیم، سام الدین ضیایی
نگاه چامسکی به انتخابات در عراق و اشغال آمریکا، اخبار روز

و:
ویران کردن ادعای آزادیخواهی آمریکا، تحلیلی متکی به تاریخ نزدیک منطقه از سلیمان در دست نوشته های پراکنده؛
ما آمریکایی ها جنگ را دوست داریم، ترجمه نوشته ای از یرواند آبراهامیان. نکته تازه حرفهای آبراهامیان غیر از صراحتی که در بیان جنگ طلبی نئوکان ها دارد این است که تلویحا می گوید ممکن است سناریوی صدام در جنگ عراق با ایران تکرار شود: اشغال بخش نفتی ایران در جنوب؛


آمریکا در کنار مردم ایران است همانطور که در ۲۸ مرداد بود، همانطور که در جنگ ایران و عراق بود، نظرسنجی از خوانندگان بی بی سی 

پس نوشت:
یادداشت مسعود بهنود در باره پرسش های سیبستان

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن