Search
Close this search box.

هیسسسسسسس!؟


نوشته عطاء الله مهاجرانی



از این واژه تعجب کردید؟ این واژه را توماس فریدمن در روزنامه‌ی نیویورک تایمز – یکشنبه یازدهم بهمن – به کار برده، و هشدار داده است که: ” مبادا ایرانیان از این موضوع با خبر شوند که آمریکا امکان حمله‌ی نظامی به ایران را ندارد! آمریکا دچار کسری بودجه است، نمی‌تواند هزینه‌ی ارتش خود در عراق را تامین کند، اصلا حال و روز آمریکا به گونه‌ای است که حتا به گرانادا هم نمی‌تواند حمله کند”. اما من برداشت دیگری از مقاله‌ی فریدمن دارم، باور دارم که اتفاقا به همان عللی که او می‌گوید، ممکن است شاهد حمله‌ی نظامی آمریکا به ایران باشیم:



یکم:
حمله‌ی نظامی همیشه از موضع قدرت نیست، می‌تواند از موضع ضعف نیز اتفاق بیفتد، می‌دانیم که پشتوانه‌ی اصلی و بنیادی آمریکا، قدرت نظامی و تبلیغاتی است. اگر این اتفاق بیفتد، که قدرت نظامی و تبلیغاتی آمریکا ناکارآمد جلوه کند شاهد فروپاشی آمریکا به عنوان ابر قدرتی که داعیه‌ی رهبری جهان را دارد خواهیم بود. از این رو باور دارم که در چنین شرایط و وضعیتی بیشتر باید مراقب بود.

دوم: آمریکا دو بار صدام را فریفت و هر دو جنگی که توسط صدام در منطقه آغاز شد، دولت آمریکا در هر دو مورد نقش درجه اول داشته است. آیا نوشته فرید من گوشه‌ای یا نشانه‌ای از یک طرح محاسبه‌شده نیست؟

سوم: به گمانم بنا را بر این بگذاریم که محتمل است با حمله‌ی نظامی مواجه شویم، اگر این احتمال را بعید تلقی نکنیم برای رویارویی با چنان شرایطی تحقق وحدت ملی – که در سالهای اخیر از جمله در انتخابات مجلس هفتم آسیب جدی دِید و شخصیت‌های بسیاری سلب صلاحیت شدند – از جمله ضرورت‌های دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور است. به عبارت دیگر کشوری که در معرض چنین واقعیتی است ضرورت ندارد که مدام بر چهره‌ی خود چنگ بیندازد. علاوه بر آن اگر فضای سیاسی-تبلیغاتی را آماده‌ی تسویه حساب‌های جناحی و داخلی کردیم، درواقع به زبان بی‌زبانی گفته‌ایم که آماده‌ی مداخله آمریکا هستیم.

*نمی خواستم امشب چیزی بنویسم شب که چه عرض کنم صبح شده است! دیر به خانه آمدم که گرفتار تعمیرات کامپیوتری مک اینتاشی بودم. اما حیفم آمد از نقل این نوشته کوتاه و با معنای مهاجرانی درگذرم. حرفها و لینک ها بماند تا شبی دیگر. این قصه دراز است. – سیبستان

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن