سرانجام: با درود به لگوماهی و همه ایرانیانی که بمب گوگلی را ممکن کردند، پای اطلس در آمازون نظرهای افشاگر نوشتند، و همه گروهها و کسانی که نشنال جئوگرافیک را وادار به پس گرفتن یکجانبه نگری های سیاسی اش کردند؛ و البته با درود بر دموکراسی که نمی توان در آن به نظر مردم بی اعتنا ماند!برگرفته از: سایت نشنال جئوگرافیکنیز: خبر پیشین بی بی سی فارسی که اکنون پس از تایید نهایی ویرایش جدید مجددا انتشار یافته استسخنگوی وزارت خارجه ایران از آمادگی نشنال جئوگرافیک برای عذرخواهی رسمی خبر داده است (لینک از طریق ایرانیان) 

فرشته‌هاى حنیفـــــــــــــــــــــــــپارسا صائبىابراهیم نبوى مى گوید باید به کسى که اعترافات آنچنانى کرده کمک کرد که سریع خود را بازسازى کند. حرفى درست است. جلوتر رفته و میگوید دلیل ندارد براى عقایدى که هر دوسال یکبار عوض مى شود سه سال زندان کشید و اضافه مى کند که باید کارى کرد که این اعتراف گیرى ها بى اثر شود او مى نویسد: «به روزبه امیر ابراهیمی و شهرام رفیع زاده [نیز امید معماریان] می گوئیم که روزهای سخت تمام شد، آنچه مجبوری بگویی بگو، مردمان تو را دوست می دارند و آزادی‌ات را حرمت می نهند.» سوال مهم اینجا است

یک عصر شدید

تمام روز را به سوزان سونتاگ اندیشیده ام. می خواستم تکه هایی از حرفهاش را در باره پست مدرنیسم و در واقع نقد آن ترجمه کنم و اینجا بیاورم. اما شاید وقتی دیگر. حالا دیگر همه می توانند انگلیسی بخوانند. دست کم آنها که مساله شان پست مدرنیسم باشد! اما من هرچه به زندگی این آدم فکر می کنم چیزی در او می بینم که در ما جماعت کمتر هست. لابد باید آمریکایی بود تا بتوان مثل سونتاگ زندگی کرد. کتابخواره ای شگفت با قدرتی مثال زدنی برای زندگی کردن. حتما چیزی از این شیوه زندگی را او مدیون شیوه

قلمدون

رسانه های آزاد باید مسئولانه عمل کنند: حسن سربخشیان نامه ای دریافت کرده که از رفتار مطبوعات بنگلادش در روز زلزله اقیانوس هند می گوید:“شهید الاعلم مطلبی در باره نحوه برخورد مطبوعات بنگلادش در تیتر اولشان در زلزله روز یکشنبه نوشته و در آن به تیتر یک شدن پیروزی تیم کریکت بنگلادش برابر هند اشاره می نماید در زمانی که زلزله جان هزاران انسان را گرفته است.” نشنال جئوگرافیک باز هم به خلیج عربی بازگشت: ساعتی پس از انتشار گزارش بی بی سی در باره حذف خلیج عربی از نسخه اینترنتی اطلس! (لینک سایت اطلس را کلیک کنید تا گوشی دستتان

جادوی تخیل: کودک و عروسک

صبح داشتم با قطار به محل کار می رفتم. کنار خانواده ای نشستم که مادر بود با چهار دختر ریز و درشت. غرق اندیشه های خودم بودم. بی مرکزی و دموکراسی و پلورالیسم و تخیل و همین بحث های اخیر. چشمم لغزید روی دست دختر کوچکتر. عروسکی به دست داشت. بی جان. بی مو. جای خودکار روی کله عروسک چند جا هویدا بود. با خود فکر کردم من آن را بی جان می بینم اما دختر آن را جاندار می بیند. فکرم تمام روز مشغول کودک و عروسک شد.کودکان نمونه های عالی تخیل اند. ما هم هستیم. کودکان ایم. از بابی

قلمدون

بازگشت خوابگرد با این عکس بسیار با معنا به نام “زندگی”. برایش نوشتم که راست است: اگر بتوان بی پا نشاط بازی داشت چرا نتوان با دست و پا و تن سالم زندگی کرد و از آن در وبلاگ نوشت. بازگشت سید دل من را نیز شاد کرد. در ستایش اعتدال: یادداشت علی اصغر سیدآبادی در باره استاد کاظم معتمد نژاد:معتقدم کارهای بزرگ را کسانی می توانند ،انجام بدهند که واجد این صفت باشند. این به دانش او ربطی ندارد و حتی به سخت کوشی مثال زدنی اش.او تجسم اعتدال است وستایش از او ستایش اعتدال.

قلمدون – نسخه آزمایشی!

خب من از مدتها پیش می خواسته ام که به لینک ها و قلمه ها و قلمک ها جای بیشتری بدهم در سیبستان. از امشب سعی می کنم چیزهای دندانگیری که می یابم و می خوانم اینجا – یعنی در قلمدون – بیاورم. قولی به خودم و شما نمی دهم ولی اگر ادامه یافت قلمدون و لینکدونی شانه به شانه هم خواهند رفت تا ببینم کدام زورش می چربد و در فرم و محتوا بهتر جواب می دهد. بدون ترتیب خاص هی هذه فی نسخه المقدماتی: تلویزیون فارسی زبان هلندی از نگاه رضا علامه زاده:نگرانی من اما جای دیگر است، در

مردمی مثل نخل: برای همه آنها که سوختند از داغ عزیزانی که از دست دادند و قلبی شکسته دارند برای همه بچه هایی که مهر پدر را و نوازش مادر را گم کردند برای زنانی که قامت مردشان را شکسته دیدند برای مردمی که چون نخل صبورند برای مردمی که تا شهرشان آباد نشود دلمان آرام نمی شود برای غمی آنچنان ناگهان آوار شده … …  لبخندی امیدی سرپناهی آغوش مهری باغستانی از زندگی سرشار بیاوریم. آبادی بم آبادی ماست.پیوندها:باز سازی جهان ما اگر شدنی باشد از بم آغاز می شود: کشته شدن هزاران هزار نفر توهین به شعور آدمیزاد است. چگونه

یرژی بچکا آدمی مرگ آگاه بود. مرگ را خوب می شناخت و از آن باک نداشت. از این بود که خوب زندگی می کرد. خوب یعنی تمام در آکادمی و سمینار بود یا در اتاق کارش در کناره پل چارلز با پنجره ای که از پایین آن رودخانه می گذشت یا در باغش در حومه پراگ یا در تاجیکستان یا در ایران. از بس با موضوع کارش آمیخته بود نام دخترانش هم تاجیکانه و اسلامی بود: زینب و عایشه. پژوهشگر یگانه ادبیات تاجیک بود. بار اول در تبریز دیدمش یا در تهران. در کنفرانسی بود. نظامی یا فردوسی. در آستانه دهه ۷۰ عمر مثل یک جوان

بی- مرکزی یا بسیار- مرکزی؟

انقلاب و تجربه ازدحام مرکزها انقلاب اسلامی ایران همه چیز را از مدارهای پیشین خود خارج کرد تا در مدارهای تازه ای قرار بخشد. اما همه مدارهای ممکن به رسمیت شناخته نشد. مدارهایی ایجاد شد تا گرد مرکزهایی تازه بچرخند. اما قراریافتن آن همه نیروی از بند رهاشده کاری بزرگتر از آن بود که از توان اقشاری که حاکم می شدند برآید. اندیشه قدیمی مرکزیت بخشی به زور راهنما قرار گرفت و سرکوب اندیشه ها و روش های دیگرگون به خطا این گمان را به وجود آورد که مرکزهای مزاحم از بین رفته اند. اما همه جد و جهدها در عمل جز

The right to be downright offensive By Jonathan Duffy BBC News Magazine “What is freedom of expression? Without the freedom to offend, it ceases to exist,” wrote Salman Rushdie. It’s 15 years since Rushdie’s novel, the Satanic Verses, earned the Booker Prize-winning novelist death threats, but the question persists. The decision by Birmingham‘s Rep theatre to call off a play after protests by the city’s Sikh community turned violent at the weekend, has reignited the debate on what, if any limits, should govern freedom of speech. Only last week, the comedian Rowan Atkinson led a call defending “the right to

مدل شناخت “بی مرکزی” در تحلیل جامعه ایران

مهمترین ویژگی جامعه و سیاست امروز در ایران “بی مرکزی” است. من اندیشه های خود را در این باب در اینجا می نویسم نه بدان جهت که نگره ای کار-شده در تحلیل مسائل ایران عرضه کرده باشم بلکه تا با همفکری دوستان دیده و نادیده ارزشهای این دید پایه را در وارسی و پیش بینی وقایع سیاسی بسنجیم.من فکر می کنم مقدار زیادی از سرگردانی امروز در ایران و همچنین در میان ایرانیان در اروپا و تا حدودی آمریکا ناشی از این “بی مرکزی” است. نمی خواهم با تعریف بی مرکزی شروع کنم ولی به هر حال از نظر من این ویژگی ناشی

اگر آیت الله سیستانی گاندی عراق شود… : امروز آیت الله سیستانى که در جایگاه بى بدیل مرجعیت شیعیان عراق قرار گرفته است، موقعیت منحصر به فردى دارد که مى تواند سرنوشت آینده عراق را رقم بزند. فشارهایى که این روزها از هر جهت بر او وارد مى شود نشان از تاثیرگذارى و نفوذکلام آیت الله در میان شیعیان عراق و حتى بسیارى از اهل سنت دارد. درخواست خویشتندارى آیت الله سیستانى و دیگر مراجع عراق از شیعیان در مقابل بمب  گذارى هاى اخیر کربلا و نجف از وقوف آیت الله به شرایط حساس و تاریخى عراق حکایت مى کند. آیت الله سیستانى مى تواند در این شرایط با حرکت گاندى وار خود سنگ

یلدا با انار سمرقندی

انارهای سمرقندی؛ عکس از مهدی جامی از مجموعه “بهشت تقسیم شده” در: ایرانیان (حقوق محفوظ)پیوند: یلدا نام دیگر مهرگان است، سیبستاندر وب: امشب خورشید متولد می شود، ویژه نامه یلدا در شرق            یک مسابقه تابستانه هندوانه خوری، خبرگزاری مهر 

ستاری فر و برنامه ای برای حرکت به سوی جهانبه نظر من، (انتشار این کتاب را) باید مهمترین اتفاق در جریان اصلاحات دانست. برنامه رئیس‌جمهور آینده، اگر از اصلاح‌طلبان باشد، مشخص است. آنها باید ایران را به جایگاهی شایسته در جهان بازگردانند. صد البته در بعضی جهات نگذارند جایگاه قبلی از دست برود، اما در بعضی جهات هم از تعارف تنش‌زدایی و روابط با کشورهای دوست و برادر چند قدم جدی جلوتر بردارند و بپذیرند و در ذهن‌های عتیقه‌پرست مقامات فسیل‌شده جمهوری اسلامی فرو کنند که توهمات کهنه را باید کنار گذاشت و ما جزئی از جامعه جهانی هستیم.مسلما برای کسانی که

غول نابینایی که وزیر شد

مردی که عشق ورزید، نه خردمندانه اما بسیار – شکسپیر  دیوید بلانکت در جایگاه یک سیاستمدار هیچ تردیدی در برانگیختن عطش غریزی روزنامه های عامه پسند برای حرکات ضد لیبرالیستی روا ندید. طعنه کوچکی نیست که استعفای او هم از قضا با فشار این روزنامه ها که تا همین اواخر آنقدر تند و تیز از سیاست های پوپولیستی او طرفداری می کردند، صورت گرفت.   چیزهای بسیاری هست که می توان او را بدان ستود چه غلبه او بر نابینایی اش و ره گشودن به وزارت چه تلاشی که او در دهه ۸۰ و ۹۰ برای بازگشت حزب محبوب اش

آزادگی و نشاط تاجیکانه: امروز روز شش مقام ( یا به قول گلرخسار شاه مقام) بود. گروههای برجسته این موسیقی اشرافی که نسبت به دربار امیران بخارا می رساند در پایتخت جمع آمده بودند تا هنرنمایی کنند. شش مقام موسیقی خطه شمال است که هم خجند و پنجکنت باشد و هم فرغانه و بخارا ( این دو در ازبکستان).برنامه را توصیف نباید کرد. باید دید. من هر چه توانستم عکس گرفتم و بین آنهمه مهمان موقر سنگین و محیط نسبتا رسمی در تالار تلویزیون، لولی وش بالا و پایین رفتم و روی پلکان کتان پوش و نه در صندلی نشستم و

تخیل و فرهنگ آمریکایی

من ستایشگر فرهنگ آمریکایی نیستم. اما چگونه می توانم ارزش های بی بدیل آن را انکار کنم؟ مهرنوش یکی از خوانندگان سیبستان پای مطلب خیابان-خوابها به طعنه و اعتراض از من خواسته تا وقتی بگذارم و بگویم اصلا آمریکا فرهنگ هم دارد؟ در یادداشت دو قلوی امشب از این سوی اقیانوس به آن سو می روم تا کمی توضیح دهم چرا همه ما کمابیش به فرهنگ آمریکایی مدیون ایم.اگر بخواهم بحث روزنامه ای بکنم می گویم یک نگاه به فرهنگ جهانی نشان می دهد که چگونه آمریکا در پنجاه سال گذشته ارزش ها و نشانه های فرهنگی خود را همراه با

دموکراسی و خرد بریتانیایی

کمتر کسی است که خبر استعفای دیوید بلانکت را بشنود و فرهنگ سیاسی بریتانیا را تحسین نکند. او مخالفانی هم داشت اما آنها هم با استعفای او آتش بس دادند. تا آنجا که رفتار او به حوزه عمومی مربوط می شد مخالفت و موافقت هم معنا داشت. باقی حوزه دخالت و نظر و موافقت یا مخالفت نیست. این مضمون نظر نویسنده وبلاگی است از مخالفان او در آخرین یادداشت اش (Big Blunkett Resigns ). در مدتی که من در این کشور زندگی کرده ام چند بار استعفاهایی در کابینه پیش آمده است که سطح “رسوایی” و سوء استفاده از قدرت در همین حدودها

قرآن خانه من است  … قرآن، دریایی بی‌‌ساحل است. نمی‌‌توان بر چنین متنی چیره شد.در واقع، صحبت از قرآن به مثابه یک متن حق مطلب را ادا نمی‌‌کند. قرآن تنهاـ‌قرائتی است از متنی که نزد خداست: ام‌الکتاب.اما قرآن عثمان متنی صامت بود و این سئوال پیش آمد که چگونه باید حرکت گذاری شود. در واقع چون برخی حروف صامت از یکدیگر قابل تشخیص نبودند، سنت‌های متفاوت “قرائت” به‌وجود آمد. به همین علت است که برای حفظ قرآن باید یک یا چند قرائت موثق را حفظ کرد نه متن مکتوب را.به عبارتی صریح، قرائت شیوه وجودی قرآن را تشکیل می‌دهد. قرآن، به

کلید خانه های گمشده: در یک برنامه ی تلویزیونی به نام “فکر می کنی کی هستی؟”، هر هفته یکی از مشاهیر به جستجوی ریشه های خانوادگی خود می پردازد. این هفته نوبت میرا سیال کمدین فوق العاده با استعداد انگلیسی بود که در جستجوی رگ و ریشه اش به پنجاب رفت و توانست رد پای نیاکان خود را تا سال ۱۷۱۰ دنبال کند و سنگی از خانه ای را که روزگاری مادرش در آن به دنیا آمده بود به انگلستان بیاورد و به مادرش پیشکش کند.بعد از تماشای این مستند زیبا، داشتم فکر می کردم چرا کمتر اتفاق می افتد

خیابانگرد نان و خیابانگرد جان

یک. در گزارش تکان دهنده فقر آمده بود که ۱۳ میلیون از مردم ما قادر نیستند برای خود نانی دست و پا کنند. فقیر مطلق اند. اما عجیب بود که تعداد خیابان-خوابهای تهران فقط ۶۰۰۰ نفر اعلام شده است. نمی دانم این را باور کنم یا آن رقم ۴۰۰۰ نفر دختر خیابان-خواب را. اگر آن ۴۰۰۰ درست باشد دست کم ۳-۴ برابر آن دختران باید پسران و مردانی در خیابان رها باشند. وگرنه به نظر باور نکردنی می رسد که از ۶۰۰۰ خیابانگرد ۴۰۰۰ نفر دختر و زن باشند. معمولا آمار مردان نسبت به زنان در چنین مواردی همیشه بالاتر است

قدرت چیزهای کوچک

برای نوشتن آدم باید همه چیزش “تنظیم” باشد! دو شب است که فشار آبگرمکن بالا رفته است و مدام آب چکه می کند و امشب بدتر شده و آب تقریبا جاری است. از زور سرما دلم نمی خواهد خاموشش کنم. وانگهی مطمئن نیستم خاموشی علاجش کند. برای تنظیم فشار هم فقط باید شیر مربوطه را چرخاند و بست. اما سرک پلاستیکی اش شکسته است! هیچ نوع آچار و انبردست هم در خانه نیست که به این کار بیاید. پاک یادم رفت امروز بخرم. یک کفگیر چوبی را به شیوه آدم های اولیه سوراخ کردم بلکه سر پیچ را بچرخاند. نشد!

تنها ایده درست “از حرفهای میلاد هم این قسمتش را بارها در طول سالها شنیده ام”.وارد کردن نظریه و ایده و مانیفست از غرب بدون توجه به عرف, شرع , فرهنگ, ملیت و ذائقه ی یک مملکت کاری لااقل غیر مفید است” این حرف از بس در طی سالها تکرار شده است به نظر یک باور کاملا درست می اید در حالی که قطعا غلط است. وارد کردن ایده و مانیفست از غرب مثل وارد کردن هزاران مایحتاج زندگی نوین است که ما خود توان تولید آنرا نداریم.مثل هواپیما. ما توان تولید یک ایده و فکر درست را نداریم و این

از نیاوران تا ارتکند

چند روز است که عکس های نیاوران را در ایرانیان دات کام دیده ام (کار رضا معمار). تهران همان تهران است که وقتی من هم در پارک نیاورانش گردش می کردم و عکس می گرفتم. آخرین بار سیزده بدر یکی از سالها بود که حالا دور شده است. دسته جمعی رفته بودیم. اما عکس هایش هنوز نزدیک است و زمان را در خود مثل نفسی که حبس کرده باشی نگه داشته است. منیژه دوست داشتنی زنده بود و الهام دختر کوچولویش پنج ساله بود که پرتره ای ازش کار کردم با کوههای شمال تهران در پسزمینه. زمانی دیگر بود. مرگ و سیاست و

ساز و کاری برای رفراندوم:  یکی از سازوکارهای تغییر در نظامهای سیاسی دمکراتیک جمع آوری امضا و سپس تقاضای رفراندم بر اساس خواست گروهی از شهروندان با رقمی معین است. این رقم در برخی از کشور ها مثل سوییس در حدود ۲۰ هزار نفر است. بنابر این اگر نویسندگان قانون اساسی در همه پرسی به عنوان یکی از سازوکار های اعمال حق حاکمیت ملی جدیت داشتند سازوکار آن را نیز تعیین می کردند. اگر گروهی با باز کردن یک وب سایت برای همه پرسی امضا جمع می کنند در واقع دارند در عمل سازوکاری برای طرح همه پرسی در حوزهء عمومی

 به افتخار اکبر گنجی مراد فرهاد پورامروزه برخی از جایگاهی بیرون از جهان و تاریخ و در مقام کاشف تفکر، سنت روشنفکری دینی را به پارادوکسیکال بودن متهم می‌کنند؛ غافل از این بصیرت هگلی که کل واقعیت اجتماعی و تاریخی چیزی نیست جز انبوهی از این تناقضات و پارادوکس‌ها که هیچ‌گاه نمی‌توان وجود یا راه‌حل آنها را از موهوماتی نظیر “مبانی” تفکر یا معرفت‌شناسی نتیجه گرفت.اما برخی افراد می‌کوشند تا با کلی‌گویی‌های انتزاعی و نظریه‌های “ناب” حضور این تناقضات در خود را حتی از چشم خویش پنهان سازند – هر چند بهتر می‌بود تا به عوض تبدیل رنجش‌های شخصی و

در ستایش سادگی و روشنی بیان به سبک آلن سوکال

مطلبی با امضای مریم جعفراقدمی در شرق روز شنبه باعث شد یکبار دیگر پرونده آلن سوکال و شاهکار او را در دست انداختن روشنفکران قلنبه گو مرور کنم. سوکال درس بزرگی به روشنفکران خاصه به روشنفکران فرانسوی داد تا از آلودگی زبانی بپرهیزند و در مقاله ای ۴۰ صفحه ای (بیش از ۱۶ هزار کلمه) صدها نقل قول و منبع از آنها آورد تا نشان دهد چگونه از روی شتاب و کم سوادی و اغراض سیاسی-اجتماعی به متون و مفاهیم ریاضی و فیزیک و فلسفه علم دست اندازی کرده اند و آنها را به نفع قلنبه گویی های شبه فلسفی و

 تماما مخصوص: رمان «تماماً مخصوص» نوشته عباس معروفى (در زمره آثار ادبیات مهاجرت) به زودى از سوى انتشارات ققنوس روانه بازار کتاب مى شود. احمد طهورى مدیر فرهنگى انتشارات ققنوس در گفت وگو گفت: «تماما مخصوص» داستان مهاجرت و دشوارى آن است. عباس قهرمان داستان، فارغ التحصیل رشته فیزیک است. او در هتلى در آلمان مشغول به کار است و با مشکلات و دشوارى هایى روبه رو مى  شود و در نهایت در سال ۲۰۰۱ مجبور به سفر ناخواسته و «تماماً مخصوص» مى شود. وى در ادامه افزود: عباس در زمستان با سگ و سورتمه راهى قطب شمال مى شود و در این سفر با مرگ دست و

ریزه میزه در مورد حقوق بشر(به مناسبت ۱۰ دسامبر)ــــــــــــــــــــــــــــــــــنقطه ته خطحقوق بشر از این به بعد سر برج پرداخت می‌شود. از کلیه‌ی کسانی که بشر هستند تقاضا می‌شود برای دریافت حقوق‌شان مراجعه کنند.***حقوق بشر حقوق بشرهایی است که بشرترند.***حقوق بشر اعلامیه‌ای است که همیشه می‌توان آن بایگانی کرد اما نه برای همیشه.***حقوق بشر چیزی است که برخی افراد و حکومت‌ها وقتی خودشان به دردسر می‌افتند یادشان می‌آید.***برای این که روحیه‌ی طنزتان قوی شود کافی است در ایران زندگی کنید و گاهی هم اعلامیه‌ی حقوق بشر را بخوانید. از دو حالت خارج نیست یا از خنده می‌میرید یا از غصه.***یک مصاحبه