در باره هراس ایرانی در شهر خود قدم که می گذاری بیرون فرصت فکر کردن را از تو میگیرند، کسی چیزی میگوید و می رود و باز و باز و باز… کلافه ترس می شوی و می نشینی کنج خانه. ایرانی و در شهری غریب، دلت می گیرد و مجبور به نگاه از پنجره می مانی و بس! بیرون گرگ دارد و هراس. کلاس که میروی هراس داری حالا می آیند و به جرم آرایش یا پوشش میگیرندت! یا به جرم هم صحبتی با غریبه راهی کمیته انظباطی و سوال پیچ های مدام می شوی! شعر که می خوانی به