Search
Close this search box.

ضدعقل های دموکراسی اروپایی

راههای نرفته روشنفکران و اصلاحگران دینی

هنوز باورم نمی شود که اینهمه نشریات مختلف در کشورهای اروپایی دست به انتشار کاریکاتورهایی زده باشند که مسلمانها را آزرده می کند فقط به این دلیل که می خواهند نشریه دانمارکی یولاندز پستن در مقابل سیل فشارهای جامعه عربی و اسلامی تنها نماند. این یعنی چه؟ این دفاع از آزادی است؟ یا لجبازی؟ یا فاشیسم رسانه ای؟ ما در اروپاییم؟

اصلا چطور شد که داستان مرده کاریکاتورها که یکبار در سپتامبر چاپ شده بود و به آن اعتراض محدودی هم شده بود دوباره در ژانویه زنده شد؟ آن کاریکاتورها چه اهمیت ویژه ای داشتند که باید دوباره چاپ می‌شدند؟ آیا اروپا دستی-‌دستی دارد به مقابله با عقاید مسلمانها می‌رود؟ چرا الان؟ چه عایدش خواهد شد؟ تشویق مسلمانها به اینتگریشن؟ یا اجبار آنها؟ ( شاه هم می گفت یا به حزب رستاخیز بپیوندید یا از این مملکت شاهنشاهی بروید) آیا اروپا به هماهنگی با فرهنگ اروپایی می‌خواند؟ آخر این فرهنگی که به من نوعی – مسلمان یا گبر یا بودایی- و عقاید من احترام نگذارد چرا باید انتظار داشته باشد من به او احترام بگذارم و با آن یگانه شوم؟ جای من در این فرهنگ کجاست؟ من هیچ حرمتی در این فرهنگ دارم؟ یا این فرهنگ می خواهد من به او سر تسلیم فرود بیاورم و او را به عنوان الگو و مثال عالی و متعالی و نهایی بپذیرم و از خودم دست بشویم؟ آن وقت این می‌شود یگانگی مسلمانها -مثلا- با اروپا؟ اصلا آن وقت اسلامی هم می‌ماند که مسلمانش یگانه شده باشد یا نشده باشد؟

این اسلام‌ترسی از کجا می‌آید؟ من ریشه آن را بسیار قبل‌تر از بن لادن و طالبان می‌بینم و یا انقلاب اسلامی. اروپا هنوز از زیر سایه وحشت-از-عثمانی خارج نشده است. هنوز اسلام را در چارچوب هزار-و-یکشبی می‌شناسد. و این اواخر بن لادنی. اروپا از دست کلیشه هایش نجات نیافته است. کاریکاتورها را نگاه کنید. چهره ها گویاست. گویای این تصویر تاریخی. این وحشت تاریخی. هنوز از فروپاشی عثمانی ۸۰-۹۰ سال بیشتر نمی‌گذرد. آن خطر ۵۰۰ ساله. وانگهی اروپا هنوز فاصله زیادی از فاشیسم دوره جنگ ندارد. هنوز از پایان رسمی تبعیض های نژادی اش چند دهه بیشتر نمی‌گذرد. هنوز کسانی از نسل دوره یهودستیزی اش زنده اند. آیا مسلمانان یهودیان بعدی اروپا خواهند بود؟

الان وقت و حوصله تحلیل کاریکاتورها و این اسلام‌ترسی اروپایی را ندارم. همه اینها را نوشتم تا سوالی اساسی را با اصلاحگران دینی در میان بگذارم. با کسانی مانند دکتر سروش. با کسانی مانند احمد قابل. مجتهد شبستری. محمد خاتمی. محمد رضا حکیمی. علوی تبار. پیمان. علیجانی. طهماسبی. شریعتی ها. قوچانی. محبیان. ایمانی. ملکیان. کدیور. مهاجرانی. تاجیک. ثقفی. ملی-مذهبی ها. اصلاح طلبان و روشنفکران دینی. مراجع خوشفکر و زمان‌شناس. روحانیون جوان و چالاک و دین‌فهم. چرا شما تاکنون در این زمینه ها ساکت بوده اید؟

وضع ما چنین است که از یک سو با ضدمذهب های ارتدوکس سر-و-کار داریم که هر کاری را زیر لوای آزادی توجیه‌پذیر می‌کنند و از دیگر سو با مذهبیون متعصب که هر توهینی آنها را به خشم می‌آورد و به واکنش های هیستریک وامی‌دارد. این طرف می‌گوید هیچ چیز برای ما مقدس نیست آن طرف می‌گوید همه چیز ما مقدس است. میان این دو گفتار افراطی هیچ راه خردورانه ای هست؟

روابط اجتماعی بدون سطحی از سازش عمومی غیرممکن است. روابط مسلمانان با غیرمسلمانان خاصه در اروپا روز-به-روز دشوارتر می‌شود زیرا از سازش دورتر می‌شود و به سمت برخورد حرکت می‌کند. حالا رسانه های بزرگ هم به سمت برخورد گام بر می‌دارند. چرا روشنفکران دینی و اصلاحگران ما به این مساله بنیادین بی توجه مانده اند؟ کسی مثل دکتر سروش که هم اروپا را می شناسد و هم در آن زندگی کرده است چرا تا به حال سخنی در این باب نگفته است؟ آیا قرار است اسلام را به دست متعصبین رها کنیم؟ آیا آنها تنها مدافعان اسلام اند؟ آیا قرار است اسلام را در مقابل توهین های عمدی، از مدافع خردمند بی‌نصیب بگذاریم؟ راه برخورد خردورانه با توهین کدام است؟ این مبرم ترین سوال از همه روشنفکران دینی است از همه آنها که سرمایه های معنوی اسلام اند و در عالم نظر حل معما می کنند. صاحب نظران ما باید بتوانند در وقت عمل راهی انسانی و شایسته پیش بگذارند. اگر این معماهای عملی گشوده نشود گشودن کدام معمای نظری حل مساله خواهد کرد مفید خواهد بود؟ نظر باید به کار عمل بیاید. این گرهها بدون ورود نخبگان گره‌گشا نه تنها باز نمی‌شود که گره بر گره اش افزوده می‌شود. بسم الله. فردا دیر است.    

پس نوشت:
اخراح سردبیر روزنامه فرانسوی برای بازچاپ کاریکاتورها و توهین به مسلمانان
اظهارنظرهای خوانندگان سایت بی بی سی جهانی در باره کاریکاتورها
عکس هایی از واکنش مسلمانان در عراق و مصر ویمن و کویت
نیز:
برخورد تمدنها یا گفتگوی یکطرفه تمدنها، نیکان

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن