زلزله ای که در راه است
این روزها میبینم که آنچه بیشتر از همه در نوشته های دوستان ام یا تحلیلگران ایرانی تکرار میشود بیم از آینده نزدیکی است که در آن رو-در-رویی جهان با ایران ممکن است به برخوردی نظامی بینجامد.
من بدون اینکه بخواهم وارد این بحث شوم و در باره آینده این رو-در-رویی و آنچه ممکن است اتفاق افتد گمانهزنی کنم به فرض های مربوط به شکست محتوم ایران می پردازم.
بر اساس داده های سیاسی و ژئوپولتیک، احتمال پیروزی ایران در برابر مقاومت جهانی برای برخورداری از نیروی هسته ای – اگر وضعیت موجود تغییر عمده ای پیدا نکند- تقریبا صفر است. من نمیدانم و علاقه ای ندارم که ببینم ایران چگونه شکست خواهد خورد و چگونه شکست خود را خواهد پذیرفت. بلکه به این فکر می کنم که فردای شکست ایران در این رو-در-رویی چه اتفاقاتی خواهد افتاد.
چونان اصل، هر نوع رو-در-رویی عمده، با شکست یا پیروزی به نتایج مهمی منجر می شود. در یک مرور ساده می بینیم که مثلا جنگ ایران و عراق چگونه ایران را در برابر جنگ طلبی محتاط کرده است. نمونه آشکار آن برخورد ایران با قتل دیپلماتهایش در مزار شریف در دوره طالبان بود. صد هزار نیروی نظامی در مرزها تجمع کردند اما هجومی اتفاق نیفتاد؛ یا صدور فتوای قتل سلمان رشدی و مقابله جهانی با آن که تحول بزرگی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی به وجود آورد و مفاهیم تازه ای در اداره دولت اسلامی ایجاد کرد مثل اینکه دولت لزومی به تبعیت از فتوایی که رهبرش در مقام مرجعیت صادر کرده ندارد.
غنیسازی اورانیوم و نیروی هسته ای اکنون به یک نقطه متحولکننده اساسی در ایران تبدیل شده است. من عمدا از کامیابی ایران حرف نمیزنم چون در وضع فعلی فقط آرزوست و سیاست دورترین نسبت را با آرزو کردن دارد. واقعیت ها و سوابق سیاست ایران می گوید ایران ناکام خواهد شد.
کامیابی و ناکامی یکی از کلیدیترین مفاهیم تحول در هر عرصه ای است. مثال ساده اش را در فوتبال می بینیم. در یک بازی بزرگ برنده شدن موجب سرریز شدن امکانات به سوی تیم ملی میشود و تقویت روحیه عمده ای را در میان مردم به دنبال دارد. ناکامی و شکست هم با پیامدهای حاد خود روبروست از عوض شدن سرمربی تا روگردانی طرفداران و خلاصه بههمریختن زمین و صحنه و پشت صحنه. تماشاگران هم که جای خود.
به دلیل اهمیتی که غنیسازی و دستیابی به دانش و مهندسی هسته ای در ایران پیدا کرده است و به آبروی سیاستمداران تبدیل شده است و به حاکمیت کشور گره خورده است هر نوع ناکامی زلزله ای در بنیان های سیاسی و مدیریتی ایران ایجاد خواهد کرد.
من شکست ایران را در این زمینه مشابه شکست ناسیونالیسم افراطی ژاپن در جنگ جهانی دوم میبینم. ژاپنی ها یقین داشتند که شجاعترین و سرسپردهترین نظامیان را دارند، نظامیانی که برای امپراتور و خاک ژاپن حاضر به هر نوع فداکاری هستند. تردیدی نیست که داشتند و لیاقت نظامی ژاپنی ها زبانزد دوست و دشمن بود. ژاپنی ها فلسفه نظامی داشتند و سنت نظامیگری قوی داشتند و همه اینها دست در دست ناسیونالیسم بیباکشان نیرویی شکست ناپذیر را تصویر می کرد. شاید به همین سبب هم برای شکست آن نیرویی اهریمنی در کار بود که به کار گرفته شد: بمب اتم.
ایران در طول عمر انقلاب، دو گروه مهم تربیت کرده و به خدمت گرفته و هر دو را هم در کار نیروی هسته ای اکنون به کار گرفته است: مهندسان و نظامیان. تجربه مهندسی جنگ و صنایع موفق نظامی ایران را به سمت این ایده راند که مدیریت سیاسی را هم به دست مهندسان و نظامیان بسپارد زیرا از این دوگروه که در جنگ آبدیده شده بودند و وفاداریشان به تثبیت رسیده بود ظاهرا هیچکس در اداره امور موفقتر نمی توانست باشد.
در کنار این دو گروه، باید تغذیهکنندگان فکری تازه ای هم به کار گرفته می شدند. کسانی که ایده نظامیگری مذهبی را پرورش دهند و فلسفه نظامی لازم را تامین کنند.
خلاصه کنم. هر نوع ناکامی ایران تمام این هندسه چیده-شده را بر هم خواهد زد. همه این نیروهای فکری و مهندسی و نظامی دور عمود خیمه سیاست جمع شده اند تا هدفی را به پیش ببرند که درست یا نادرست فکر می کنند بیمهکننده انقلاب و جمهوری مذهبی است – که خود این جداگانه جای کار و بحث دارد. در صورت شکست، تمام این جمع پراکنده خواهد شد. این حتمی است. بنابرین، ناکامی هسته ای گرچه ایران را از یک فرصت مهم سیاسی و علمی محروم میکند اما چه بسا برای غیرنظامی شدن صحنه سیاسی ایران بزرگترین کمک و برای به سر عقل آمدن روحانیون حاکم توفیق اجباری باشد.
اما مساله اساسی آنگاه این خواهد بود که کسی مقیم حرم مانده است که به صحنه بیاید؟ روزها و هفته های آینده احتمالا نه جنگ از خارج که زلزله ای در داخل اتفاق خواهد افتاد.
پس نوشت:
اگر بپرسید نمیتوانم بروشنی بگویم چرا این مطلب را اینجا لینک میدهم ولی فکر میکنم در یکی از لایه های بحث که من وارد آن نشده ام جای دارد؛ دلتان خواست بگویید نوع دیگری از زلزله:
ایران جامعه گسست ها/گسل ها
پس نوشت۲:
از خواندنی های دیگر در وبلاگستان با شماری لینک به نوشته های وبلاگیون:
انرژی هسته ای؛ بهشت، دوزخ، برزخ