Search
Close this search box.

لذتی  دارد بالا رفتن از دیوار سفارت
سفارت دانمارک - تهران

آنقدر که حتی بعد از ۲۷ سال هم آدم دلش می خواهد بداند آن لذت تسخیر چه بود. اما کمی دیر است برادر! شما به سن عقل نرسیده اید؟ یا این نمایش است؟ کاریکاتور. هان؟ آدم از دیوار جایی بالا برود جلو چشم ماموران؟ آخوند هم باشد. حتما کاریکاتور است. فقط در دنیای کاریکاتوری این اتفاق ها می افتد. در دنیای کارتون ها.

نیز:
این روز ها کشوری هست به نام دانمارک. درصد قلیلی مسلمان دارد و درصد بالایی هم غیر مسلمان. این کشور با جمهوری اسلامی ایران که دارای حکومت اسلامی است در صلح است (حداقل تا شب گذشته چنین بود). این کشور در تهران سفارتی دارد که حکم خانه غیر مسلمان در ذمه حکومت اسلامی را دارد.

عده ای کژفهم از اهالی دانمارک به حریم نبوی تعرض کردند و حدی را که خدا نهاده بود شکستند.

عده ای کژفهم به حریم خانه غیر مسلمانی که در ذمه حکومت اسلامی است بدون مجوز شرعی تعرض کردند و حدی را که خدا نهاده بود شکستند.

*از وبلاگ حیرانه؛ به راهنمایی کورش علیانی. یاد آن نوشته بی نظیر دانیال افتادم در باره بسیجی واقعی و بسیجی کاریکاتوری. یادتان هست کی نوشته بود؟

پس نوشت:
حامد قدوسی بدرستی راهنمایی کرد که مطلب را خود کورش علیانی نوشته بود. در وبلاگ کورش پیداش نکردم ولی دراین وبلاگ متن کاملش هست: راز نهفته

«من به محمد ابراهیم همت می‌گویم بسیجی. که تمام زندگیش را، روز به روز و نه یک‌باره گذاشت پای این که زباله‌ای مثل صدام حسین نتواند بیاید در سعدآباد بنشیند نم‌نم عرق بخورد و ام کلثوم گوش کند و رقص عربی دخترهای ایرانی را تماشا کند. … …»

حالا چرا یاد دانیال افتادم نمی دانم. شاید او هم نقل کرده بوده و من در وبلاگ او خوانده بودم. وبلاگی که حالا تعطیل است. 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن