هویت ملی و سکولاریسم غربی آقای خاتمی در جریان سفر خود به آلمان، در کالج علمی آلمان واقع در برلین تحت عنوان سکولاریسم از دیدگاه ایران اسلامی سخنرانی مفصلی ایراد کرد و ضمن بررسی اوضاع جهان امروز تلاش برای ادامه گفت و گوی فرهنگی بویژه میان ادیان بزرگ را یک امر ضروری خواند و از دانشمندان جهان خواست تا در این زمینه کوشش های نوینی را آغاز کنند. محمد خاتمی در سخنرانی خود به مسئله اخلاق در جامعه اشاره کرد و گفت این امر باید همواره زیر بنای اندیشه انسانی و امور اقتصاد و سیاست باشد. وی همچنین به اهمیت

همه نظم ها آلوده اند

بعضی روزها عجب غلظتی دارد. خبر آتش سوزی در کتابخانه دانشکده حقوق تاسف ات را بر می انگیزد. فکر می کنی به آن همه کتاب که تک تک جمع شده بود. به آن همه کتاب که دانشجو و استاد آرزو می کردند به مجموعه اضافه شود و اینطرف و آنطرف برای گرفتن موافقت اش و بودجه اش لابی می کردند. حالا همان را هم که داشته اند از دست داده اند. فکر می کنی همیشه همینطور نیست؟ می خواهی چیزی را به دست آوری چیزهایی را هم که داری از دست می دهی. همیشه بخشی از انرژی را باید صرف

Women are dangerous Finally, the state juridical authorities in Iran acknowledge the singular ‘woman’ and the plural ‘women’ as important words and added it to their dictionary of dangerous words. Thanks to this, now any web page that contains the word woman in its address, including the results of search engines, would not naturally load according to “the order of juridical authorities”. I guess the next action of this new team would be to delete the 4th Sura of Quran, which is entitled ‘Women’ as well as the Sura of ‘Joseph’ which recounts the story of Joseph and Zuleika. From:

مردی مردستان که در هیاهوی اشباه الرجال و لاالرجال گم شد. مردی که نمونه عالی و متعالی فرهنگ دینی ما بود. مردی که در روزگار ماقبل بن لادن اسلام می ورزید و در روزگار ماقبل مردان انقلاب از دین می گفت. مردی که آخرین علامه بود. سبک راه می رفت. با همه دانشی که داشت. وارستگی اش بی مثال بود.

دوست نازنین من جیمز باکن نویسنده، پژوهشگر و مترجم ایراندوست و دقیق و پرکار بریتانیایی سرانجام پس از یکی دو سالی کار کردن بر سر این متن دشوار ترجمه آن را منتشر کرد. ترجمه شازده احتجاب گلشیری به انگلیسی بی هیچ تعارف حادثه ای است در معرفی ادب معاصر ایران به دنیای انگلیسی زبان. مشخصات کتاب را می نویسم تا اهل فن راحتتر آن را پیدا کنند. در باره ارزش های کار خوشتر آن است که دیگران بگویند. اما بگویم که جیمز باکن یکی از بهترین و پاکیزه ترین نثرهای ادبی انگلیسی را می نویسد. آخرین رمان خود او جای خوبی برای مردن یا در آمریکا:

حسادت آقای مردیها مشکل فرانسوی ها را حل کرد

آدم شاید بهتر است بعضی چیزها را نبیند یا نخواند. اگر پیام یزدانجو لینک نداده بود و تعریف نکرده بود من نمی رفتم مقاله ای را که در روز چاپ شده بود بخوانم و بعد بفهمم که این مقاله اصلا در روزنامه شرق چاپ شده بوده و با حیرت ببینم که سرمقاله هم بوده است و بعد فکر کنم که یعنی چی؟ چرا پیام به این مقاله لینک داده و اینقدر از آن تعریف کرده و روز چه چیز نابی در آن دیده که بازچاپ اش کرده و چرا شرق آن را به عنوان سرمقاله برگزیده است؟ مقاله ای که

آشوبگران ۱۶ ساله و پایان عصر ایدیولوژی

آنچه فکر می کنم در این وقایع بسیار جدید و نادر است مطرح شدن نقش “نوجوانان” زیر ۱۶ سال به عنوان عامل شورش و ناآرامی شهرها و حومه هاست. شورش های ۱۹۶۸ و یا اغلب قیام های شهری به وسیله گروههای اجتماعی فعال و یا مستقل و به هر حال دارای شناسه اجتماعی مشخص (کارگر؛ دانشجو؛ حتی مهاجر) صورت گرفت. اما در وقایع ۱۰ روز اخیر فرانسه عوامل اصلی شورشها و آتش زدن اتوموبیل ها و مغازه ها نوجوانان و بچه های ۱۳-۱۴ ساله بودند. با بچه ها به خصوص که کمی شر باشند و یا قیافه عرب هم داشته

وبلاگ نویسی به شیوه توده ای

سال ها قبل از آنکه من و حسین درخشان متولد شویم، حزب انقلابى و رادیکال توده سنتى را در این مملکت باب کرد که هنوز که هنوز است رایج است. حزب خود را سمبل ترقى خواهى، روشنفکرى، مبارزه با ارتجاع و حمایت از محرومین مى دانست. در نتیجه هر انتقاد و خرده گیرى را به خود، رهبران، دوستان و آرمان هایش را به تلاش هاى مذبوحانه از سوى ارتجاع، شرکت نفت ایران و انگلیس، امپریالیسم آمریکا، استعمار، عوامل مزدور انگلیس و نوکران خارجى نسبت مى داد. هرگز با مخالفین و منتقدین کوردل وارد گفت وگو و مباحثه نمى شد بلکه

عریان شدن سرطان مهاجرت

می خواستم چند کلمه ای در باره فرانسه بنویسم و مثلا نشان دهم که رفتار پلیس به چه معناست و شیوه گزارش دادن از این آشوب ها چه تفاوتهایی از نگاه خبری با وقایع مشابه در جهان دارد و بپرسم چرا هیچ عکسی از این جوانان خشمگین منتشر نشده است. می خواستم بپرسم می دانید معنای آشوب در ۳۰۰ شهر و شهرک چیست و می خواستم بگویم بهتر است به جای ستایش از فرانسه به تضاد وحشتناکی که این آشوب ها علنی کرده نظر کنیم و واقعیت عریان مهاجرت را بشناسیم. اما حالیا از اینها می گذرم و می گذارم

افسردگی فعال زندگی است امروز‏ ‏دانشجویی‏ ‏نزد‏ ‏من‏ ‏درد‏ ‏دل‏ ‏می‏‌‏کرد‏.‏‏ ‏برای‏ ‏توصیف‏ ‏حد‏ ‏افسردگی‏ ‏خود‏ ‏می‏‌‏گفت‏:‏‏ ‏مدت‏ ‏زمانی‏ ‏بود‏ ‏که‏ ‏می‏‌‏خواستم‏ ‏خودکشی‏ ‏کنم‏.‏‏ ‏تصمیم‏ ‏خود‏ ‏را‏ ‏عوض‏ ‏کردم،‏ ‏تصمیم‏ ‏گرفتم‏ ‏چنان‏ ‏ایده‏‌‏ای‏ ‏بپرورم‏ ‏که‏ ‏مردم‏ ‏همه‏ ‏دست‏ ‏به‏ ‏خودکشی‏ ‏جمعی‏ ‏بزنند‏. ‏‏ ‏بی‏ ‏اختیار‏ ‏خنده‏‌‏ام‏ ‏گرفت‏.‏‏ ‏به‏ ‏او‏ ‏گفتم‏ ‏این‏ ‏حد‏ ‏نهایی‏ ‏اشتیاق‏ ‏تو‏ ‏به‏ ‏زندگی‏ ‏است‏.‏‏ ‏چرا‏ ‏که‏ ‏زندگی‏ ‏معنایی‏ ‏جز‏ ‏آن‏ ‏ندارد‏ ‏که‏ ‏طرح‏‌‏های‏ ‏خود‏ ‏را‏ ‏بر‏ ‏جهان‏ ‏بیافکنیم‏.‏ ‏ در‏ ‏دل‏ ‏به‏ ‏خود‏ ‏گفتم‏ ‏که‏ ‏طرحی‏ ‏که‏ ‏این‏ ‏افسرده‏ ‏حال‏ ‏در‏ ‏ذهن‏ ‏پرورده،‏ ‏برای‏ ‏ما‏ ‏چندان‏ ‏نا‏ ‏آشنا‏ ‏نیست‏.‏‏ ‏با‏ ‏این‏ ‏تفاوت‏ ‏که‏ ‏او‏ ‏هم‏ ‏با‏

نیست شوقی  که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟ پارسال بود که جمعی از دانشجویان رشته ادبیات از هرات در یک سفر تفریحی – پژوهشی به ایران آمده بودند و در جلسه در دری میزبانشان بودیم. و در آن جلسه بود که یکی از این دانشجویان با شعر و نظرهایی که درباره شعرها می‌داد، به خوبی روشن می‌کرد که دانش ادبی و قریحه ویژه‌ای دارد. و وقتی برای شعرخوانی دعوت شد، دیدیم او همان نادیا انجمن است که شعرهایش را در نشریات داخل کشور خوانده بودیم و با نامش آشنا بودیم،‌ و همو بود که آقای عبدالکریم تمنا شاعر پیشکسوت هرات

که ما به دوست نبردیم ره به هیچ طریق

زن و زمان در سکس و فلسفه مخملباف۱ مشکل اصلی مخملباف در نگاه مکانیکی اوست. مظهر برجسته آن برابر دانستن مکانیکی زن و مرد است. به همین دلیل او قصه ای مردانه را برای یکی از زنان فیلم هم تکرار می کند. از نگاه او اگر مردها مایلند یا می توانند با چهار زن همزمان رابطه داشته باشند این موضوع بعینه برای زنها هم صادق است یا باید باشد. اصل تفکر مکانیکی از برابری زن و مرد هم همین را می فهمد. و نمی پرسد چرا زنی باید حتما با چهار مرد رابطه داشته باشد و اگر در دنیای واقعی مردانی

اندیشه اجتماعی بدون مناسک مرده است

روشنفکری از بحث نظری تا کاتارسیس هنری من با نویسنده زاویه دید موافقم که “روشنفکران دینی نمی‌توانند سودای مناسکی کردن روایت خود از دین را از سر به ‏در کنند. چرا که اجتماعی شدن هر روایتی از دین منوط به حدی از مناسکی شدن آن است و الا به ‏یک نیروی اجتماعی بدل نخواهند شد.” اما فکر می کنم محدود کردن معنا و نقش روشنفکران به تئوری سازی نمی تواند پذیرفته باشد. بنابرین نمی توان گفت “ما روشنفکران در یک کلام بپذیریم که صرفاً متولی بحث و فحص ‏علمی‌ هستیم و تلاش کنیم کارنامه خود را دست کم در زمینه

Farewell My Concubine نام فیلم را نمی دانم در فارسی چگونه ترجمه کرده اند اما “خداحافظ رفیق” به آن نزدیکتر است. اصل داستان در واقع بازی پسری است در نقش کنیزک در یک اپرای کلاسیک چینی به همین نام که اگر نقش کنیزک/ زن را بگیریم باید رفیقه/ محبوبه شاید هم نازنین ترجمه شود ولی اگر آمیختگی داستان را با سرنوشت دوستی دو هنرپیشه نقش شاه و کنیزک (هر دو مرد) در نظر بگیریم به خداحافظ رفیق نزدیک تر است. فیلم را یکبار گذرا دیده بودم. اما امشب فرصتی شد که دقیق ببینم. شاهکار است (البته اگر به کسی نگویید اصلا به پای

فلسطین را به نقشه جهان اضافه کنیم

بعد از چند روز جار و جنجال امروز که اخبار را می دیدم دیدم یک نفر یک حرف حسابی زد. صائب عریقات از چهره های برجسته فلسطینی گفت بهتر است از اضافه کردن فلسطین به نقشه جهان صحبت کنیم تا حذف اسرائیل از این نقشه.  دو سه بار هم تاکید کرد که من از رئیس جمهور ایران می خواهم که این مسیر را بروند. گفت که ما موجودیت اسرائیل را قبول داریم و شما هم اضافه شدن دولت فلسطین را در کنار دولت اسرائیل خواهان باشید. بعد خبرنگار شبکه در اسرائیل پای خط آمد و صحبت از موقعیت طلایی کنونی برای

رنجهای جان بازیمردی که پا ندارد. مردی که شادی ندارد. مردی که جوانی ندارد. … من جان بازی را از شهادت برتر می دانم.   * عکس ها از ایسنا

اگر هنوز مونا را نخوانده اید بس  تمام غریبه‌ها به چشم‌ام آشنا شدنداز بس تو نبودند. پوشیده عشق تو رازی استبه بال هر کبوتر ببندم، در خون می‌تپد.   گذشته‌ی آینده دیگران را مادر به زادگاه می‌پیونددمرا تو که آینده‌ی نوستالژیکِ منی فراموش می‌کنی مثل سنگِ گور که با آواز باد و باران، حتا نامِ مرده را هم فراموش می‌کند. تازه زیاد یادت نمی‌کنممی‌ترسم خاطره‌ات کهنه شود. نام‌ حیف!اگر فکر نمی‌کردند جادوی زبان عربی شده‌ام، اسم‌ات را می‌گذاشتم «خیال» یا «مِی»؛ دو نامی که دختران عرب را زیبا می‌کند. نوزاد هر روز تو را می‌زایم؛ مرد و مردانهای عشقِ نوزادِ من همراهِ همیشه همیشه با منیمگر به

لیله القدر

گرچه رندی و خرابی گنه ماست ولیکعاشقی گفت که تو بنده بر آن می داری

باب شهر علم ام خواندید و از آن به درون نرفتید قطامه: هراس تو از چیست پسر ملجم _ از شجاعتش؟ مگر او بنده پاک خدا نیست؟ و مگر چون پیشانی به خاک عبادت می‌ساید بسیار نمی‌ماند؟ چه فرصتی نیکوتر؟ شمشیر پنهان کن،‌ و به مسجد کوفه برو؛ به زاویه او! گوشه‌ای بخز، و جانوران طبعت را بیدار کن و بر او بگمار! در کمین باش؛ و چون سر بر زمین نهاد،‌ تنها تو حاکمی و شمشیر! ابن ملجم: هاه؟قطامه: می‌گویند اهل تظاهر نیست. پس به خلوتی نماز می‌کند دور از چشم. و می‌گویند از اسراف در مال جماعت بیزار است.

خودکشی، ملکوت، حسودی خودکشی آخرینش بود از پیام ایرانیان: روز به روز پژمرده‌تر و افسرده‌تر می‌شوم. دل‌مُرده و ساکت، گوشه‌ای کز می‌کنم و به یک نقطه خیره می‌شوم. بی‌‌آنکه معنی این نگاه را بدانم. کمتر می‌خندم. اصلاً خندیدن و تبسم را از یاد برده‌ام. جایی در همین نزدیکی، خود را جا گذاشته‌ام. منحنی زندگی روز به روز برای فرو افتادن شتاب می‌گیرد. مشکلات گوناگون دوره‌ام کرده‌اند. پرده‌ای آهنین مرا از فکر کردن باز می‌دارد انگار اجازه‌ی ورود به اندرون مغزم را ندارم. پرده‌ای دیگر، زمخت اما نامریی جلوی چشمانم کشیده شده است. اطراف را می‌بینم اما درکی از آنها ندارم. گویی

آموزشی که در آن مساله ای حل نمی شود

سعید حنایی کاشانی در تازه ترین یادداشت خود در فل سفه مشکلی را طرح کرده است که به نظرم از نیمه راه مطرح شده است. او از قدرت طرح مساله حرف می زند و توان “ارائه ی تحقیق یا دادن «تز» (پیشنهاد یک قضیه) در دانشگاهها”. می گویم از نیمه راه زیرا مساله اصلی از مدرسه شروع می شود. اگر کسی در مدرسه نیاموخت چگونه مساله شناسی کند و برای مساله راه حل بیابد طبیعی است که در دانشگاه هم پای استدلال اش چوبین خواهد بود. در وضع فعلی مدرسه های ما تقریبا می شود گفت که به محل نگهداری

مدرنیته و کهن الگوی زن بدکاره

مهدی خلجی بدرستی می گوید که جامعه تا وقتی نهادهای مدرن نداشته باشد هر قدر هم افراد مدرن در آن بسیار شود مدرن نخواهد شد. من فکر می کنم این همان فردیت بیچاره ایرانی است. بیچاره از این باب که هر قدر مدرن هم می شود جامعه اش رنگ تازه نمی گیرد.  اما نکته های دیگری هم هست. مثلا اینکه آیا فرد مدرن چگونه می تواند در یک جامعه سنتی مدرن شده باشد؟ و در کدام مرحله از مراحل این مدرنیت به نهادسازی می رسد یا باید برسد یا ممکن است برسد؟ این روزها سخت مشغول تاملاتی در باب سرشت و

تجددی جوانه زده از عقبماندگی ایران کشور تضادهای شگفت آور است. تازه ترین نمونه اش همین سایت آرشیو دیجیتال رسانه های ایران. کاری بسیار هوشمندانه و امروزی و صد در صد مدرن. تضاد واقعی را وقتی پیدا می کنید که بدانید این کار از مرکزی صادر می شود که در ضدیت با مدرنیسم پیشتاز است و در عقبماندگی اش همین بس که هنوز تصویر ساز را پخش نمی کند! – یکی از عجیب ترین کارهایی که هیچ تلویزیونی در دنیا انجام نمی دهد (به استثنای احتمالا تلویزیون عربستان سعودی که در باره آن هم شک دارم).  به هر حال از طریق

وبلاگستان چونان یک گروه اجتماعی

اسطوره هایی در باره عامه و رابطه اش با وبلاگیادداشت پارسا صائبی در پارسانوشت نمونه تازه ای از نوعی مغالطه قدیمی است در باره وبلاگستان. من در یادداشت پیشین هم کوشیدم این نکته را کمی تا قسمتی روشن کنم که نباید تصور کرد مردم یک کل واحدند. تمام گزاره هایی که بر این تصور شکل می گیرد قابل تصدیق نیست. در اینجا سعی می کنم توضیح دهم که چرا آنچه در وبلاگستان می گذرد مهم و بر خلاف نظر این دوستان قابل اعتناست.   پارسا که بتازگی ایران رفته است می نویسد: “وبلاگ‌شهر کاملاً دغدغه هاى دیگرى دارد و به کل

تجدد کالایی هفته پیش با یکی از اندیشمندان برجسته ایرانی مقیم خارجه که پس از ۲۲ سال برای چند روزی به وطن برگشته بود، تلفنی حرف می زدم، می گفت که حتی یک نفر از بستگان که بعد از مدت ها مرا می دیدند از آزادی و دموکراسی در آن جا نپرسیدند. همه از قیمت کالا ها و در آمد و این که چه داریم و چه نداریم و چگونه می شود آن جا رفت و زندگی کرد می پرسیدند. حسابی حال این استاد فرهیخته گرفته شده بود. از وبلاگ هنوز به نظرم این یک ویژگی مهم تجدد ایرانی است.

فاضلاب مدیریت به سبک ایرانی با انگشت شست و سبابه دست راست دماغم را محکم چسبیده ام. با احتیاط باتلاق متعفن را دور مى زنم و وارد مدرسه مى شوم. اینجا دبیرستان پسرانه سوم شعبان منطقه ۱۵ است با بیش از ۵۰۰ دانش آموز. کمى آن طرف تر تابلو هنرستان شهید رجایى بر سردر ساختمانى نصب شده است. مگس های مست از فاضلاب در مدرسهشهرک کیانشهر در جنوب شرقى تهران حالا دیگر یک شهر شده است با چندین شهرک: شهرک   هاى آزادى، شهید مطهرى، جمهورى اسلامى و… «شما نمى توانید تصور کنید. تصویر این دریاچه متعفن لحظه اى از ذهن کنار نمى رود. شب ها که سر سفره افطار مى نشینم،

کدام مسائل ارزش مطرح شدن دارند؟

در نقد مباحث وبلاگستان گاه این انتقاد برجسته می شود که این حرفها – مثلا بحث از بکارت- حرف و درد مردم نیست و بنابرین ارزش طرح ندارد. امشب که دیدم مسعود برجیان هم از همین زاویه مباحث اخیر در باره بکارت را نقد کرده فکر کردم خوب است به طرح این سوال بپردازم که واقعا کدام مسائل ارزش طرح دارند؟ من برای مسعود در کامنتی نوشتم: “یکی از چیزهایی که نظر شخص مرا به خود جلب می کند دلمشغولی های اجتماعی مردم است. نمی گویم مساله بکارت مساله عمومی است یا نیست. اما همین که به اندازه کافی مساله

Iranian identity: a double burden Martin WoollacottThursday October 13, 2005The Guardian How ancient history relates to modern problems is the question to be examined at a public forum on Iran organised jointly by the British Museum and the Guardian. It is certainly a difficult legacy. Italians shrugged off Mussolini’s fantasies of a new Roman empire and derive their identity mainly from the Renaissance, while the Greeks are both proud of their ancient prowess and irritated by some of its consequences, like having to learn ancient Greek. India and China, emerging as substantial powers in the 21st century, have a relatively comfortable relationship

دوگانه های حکم و ابهام، عجب و فروتنی

 ۱ من از پرسش لذت می برم. آموخته ام که پرسش آغاز هستی آدمی بوده است. همان قصه آدم و حوا را منظور دارم. چرا کردن و چون گفتن آدمی را حیثیت انسانی بخشیده است. پرسش از سر دانایی هم البته لذت بیشتری دارد. یعنی پرسش کسی که از جهل بسیط بر نمی آید بلکه از دانش مقابله گر و چالش جو بر می خیزد. پرسش سعید از نسبت بت شکنی و شالوده شکنی چنین پرسشی است و می سزد که پاسخ به آن پاسخی متقابلا چالشگر باشد. گرچه اصولا پاسخ به پرسش های چالشی همواره چالشی در پاسخ را