قصه های ایرانی – تعارف و اصرار

 دارم بلیط هواپیما می خرم. دوستی که همراه من است تعارف می کند که من پولش را می دهم قبول نمی کنم. می گویم تعارف ایرانی نکنید. خاتم فروشنده می گوید چرا این حرف را می زنید تعارف ایرانی که بد نیست ایرانی ها با احساس اند و دوست دارند محبت خود را نشان دهند. می گویم مشکل محبت آنها نیست مشکل این است که در تعارف ایرانی معلوم نیست چقدر پیشنهاد طرف مقابل جدی و واقعی است! بنابرین من ترجیح می دهم کار خود را انجام دهم. در فرهنگ اروپایی وقتی شما تعارف می کنید جدی هستید اما در ایران فقط از قراین

حقوق بشر در زمانه ما رفع تبعیض نقطه مشترک حقوق بشر و دموکراسی نگاه به جهان از منظر حقوق بشر می تواند بسیار ناامید کننده باشد. از زمان تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر تا کنون دهها جنگ بزرگ در جهان اتفاق افتاده است، صدها هزار نفر در معرض کوچ اجباری قرار گرفته اند، امنیت میلیونها انسان به خطر افتاده است، زندانیان بسیاری در معرض تحقیر و توهین و شکنجه های روانی و جسمی قرارداشته اند، محاکمه های ناعادلانه بی شماری در کشورهای مختلف جهان برپا شده است، زنان بسیاری به زور شوهر داده شده اند یا در معرض قاچاق و

بی بی سی هم زرد شد

مطلب بی بی سی در باره انتشار فیلمهای خصوصی افراد مطلبی پریشان و غیرمسئولانه است. به درد یک مجله زرد در تهران می خورد اما به درد رسانه ای با اعتبار بی بی سی نه. اصولا یک مشکل استفاده از خبرنگاران داخل ایران همین است که با وجود اطلاع دست اولی که از مسائل دارند ممکن است فاقد دید رسانه ای روشنی باشند که به کار یک رسانه اروپایی فارسی زبان می آید. نوشتن در باره این دست چیزها اگر فقط برای جلب مشتری نباشد که گاه به نظر می رسد هست (در رادیو فردا هم دیدم مطلبی در باره منع بیکینی پوشیدن

می خواستم در باره انتخابات شوراها چیزی بنویسم مثلا در این زمینه که مهم نیست به چه کسی رای داده می شود ولی مهم این است که رای به اداره شهر است و انتخاب بعدی یک شهردار. این نقش یافتن در اداره شهر مهم است. تن زدن از هیچ انتخاباتی به نفع حرکتهای مدنی در ایران نیست بویژه در انتخاباتی که اصل مدینه و شهر مطرح است. در شرایط حاضر شاید تنها انتخابات خبرگان است که بی معنا شده است. اما برای انتخاباتی از این دست که واقعا رای به حساب می آید باید حساب را داشت دقیق. مدنیت در

خواهر سبیل طلا در مطلبی به زمانه و آق مهدی سیبستان حال داده است. شاید هم ضدحال. بسته به اینکه چطوری متن اش را بخوانید. ولی خب خودش صدر و ذیل مطلب اش را با هم در تناقض قرار داده است. تقصیر کسی نیست. خوبی اش این است که این خواهر ما صداقت دارد. فقط به این نازنین-خواهر بگویم که آنچه من می گویم توصیه این و آن برادر نازنین و غیرنازنین نیست. من حرف خود خودم را می زنم. اینکه از ملاقات با برادران هم ننوشته ام فقط برای این بوده است که اصل دیدار و دریافتهای من از

انصاف در نقد

دلم نمی خواهد به بی انصافی متهم شوم. همیشه مراقب بوده ام که انصاف را راعایت کنم و جانب مردمان را پاس دارم. در باره انصاف حرف زیاد است ولی به نظرم بهتر است از زبان دیگران شنیده شود تا من. در جواب اعتراض داریوش مطلبی از محمدرضا نیکفر نقل می کنم که به نظرم اگر دقیق باشیم نشانه بی انصافی ناقد را به دست می دهد تا نقدشونده را که من باشم: کسی که با تفکر انتقادی متنی را می‌خواند یا سخنی را می‌شنود، نوشته یا گفته را با مجموعه‌‌ای از ارزشها می‌سنجد که از جمله‌ی آنهایند وضوح و

پیغمبران لاکتاب مدرنیزاسیون

  همیشه وقتی در مطبوعات ایران می دیدم که مقاله تازه ای منتشر شده در باره اینکه روشنفکر کیست شاکی می شدم که بابا اینقدر بحث در باره کیستی روشنفکر چه فایده ای دارد. به نظرم می رسید این بحث دیگر بعد از ۷۰-۸۰ سال باید تمام شده تلقی شده باشد و توافقی در باره آن به وجود آمده باشد. حالا می بینم واقعا این بحث پایان نیافته و هنوز حتی دوستان درسخوانده ما در باره آن توافقی ندارند. این به نظرم نا امید کننده است. و نشانه ای از اینکه چقدر در همه مفاهیم پایه مشکل توافق وجود دارد

از مشاهده‌ی خام تا تئوری‌پردازی خام‌تر: سهل و ممتنعِ صاحب سیبستان آقا باور کنید من نمی دانم مشاهده پخته کدام است و خام اش چه جور است. اما حجم مشاهدات من برای فرضیاتی که پیش می نهم کافی به نظر می رسد. بعد هم در پیچیدن در معنای مهندس و معمار و آرشیتکت کمی دور از روح بحث است که در الفاظ نمی پیچد. راست این است که من اینها را در یک حوزه معنایی به کار می برم و برای آنچه می خواهم بگویم کفایت می کند. ولی نکته هایی هست در این یادداشت رفیق ما که سپس تر به آن

آرشیتکت ها روشنفکرانی که ما را شهری می کنند

من به مهندسی اجتماعی دیگر اعتقادی ندارم – زمانی داشتم- ولی نزدیک ترین گروه به مهندسان اجتماعی را خود همین مهندسان معمار می دانم. نشانه شناسی تهران و شهرهای بزرگ ایران می گوید که امروز روشنفکران فرهنگ ساز و صاحب نفوذ ایران مهندسان و برج سازان و پل سازان و جاده سازان اند. آنها پیغمبران لاکتاب اند یعنی در مقایسه با دیگر روشنفکران، یا همان روشنفکر به معنی معمول کلمه، با کلمه کار ندارند با سنگ و آجر و تیرآهن و بتون و سازه کار دارند. آنها زندگی و محیط ما را تغییر می دهند، عادات جدید در ما ایجاد

آخرالزمان در تاکسی

از صبح ساعت ۱۰ و نیم در لندن تا شب ساعت ۹ و نیم که در آمستردام به خانه رسیدم غیر از دو ساعتی که مهمان داریوش و ساغر بودم تمام در راه گذشت. در متروها و اتوبوس ها و بین ترمینال ۱ و ۴ هیترو. پروازم را هم از دست دادم و ناگزیر با پرواز بعدی آمدم. چقدر از شهرهای بزرگ بیزارم. لندن امروز مرا یاد تهران ۱۰-۱۵ سال پیش انداخت که از آن گریختم و به سنندج پناه بردم. آمستردام سنندج من است حالا. منطق شهرهای به این بزرگی را نمی فهمم.   لندن امروز مرا به یاد

رابطه نوسازی و دود

نوسازی و دود روابط زیادی دارند. من فعلا به یک رابطه آنها اشاره می کنم: هر دو وجود دارند ولی کسی آنها را نمی بیند! من در یادداشت های بعدی به دود باز هم برمی گردم تا نشان دهم چطور در ایران کسی دود را نمی بیند. و چرا از نظر من خنده دار و تاسف آور است وقتی کسی می گوید مگر از بین رفتن درخت چیز مهمی است آدمها مهم اند – و نمی دانند درخت همان آدم است.  باید بگویم واقعا حیرت می کنم از این همه کامنت که از بیخ منکر نوسازی می شوند! بهتر نیست نوسازی را بپذیریم

نوسازی شاه و آخوند ندارد

همه علیه نوسازی می نویسند! خب همه که نه ولی مثل اینکه خیلی ها جا خورده اند که من نوشته ام مملکت در حال نوسازی و بازسازی است. خب هست. دروغ که نمی توانم بگویم. ممکن است به مذاق این یا آن رفیق دیده و نادیده خوش نیاید اما این دقیقا همان چیزی است که من می بینم در ایران امروز. مثل اینکه این دست دوستان توقع دارند هر که رفت ایران و برگشت در تایید نظرات آنها بنویسد که بله مملکت بدبخت است و مردم بیچاره اند و در فقر دست و پا می زنند و از همین قبیل تصویرهای

میان قرآن و موسیقی رپ

در تنهایی یکشنبه آمستردام سی دی مهرداد را گوش می کنم که برایم از آهنگهای محبوب خود پر کرده است. به یاد جاده و سفر می افتم و سفر از تهران به مشهد که این آهنگها در اتوموبیل پدرش همراه ما بود. فکر می کنم نسل جدید توانسته است موسیقی دلخواه خود را تولید کند. موسیقی آنها از موسیقی نسل ما هیچ کم ندارد. دوره موسیقی دستوری گذشته است. گرچه آن نوع موسیقی هم به حیات خود ادامه می دهد اما دیگر تعیین کننده نیست و تنها بازیگر و الگوی صحنه موسیقی هم نیست. می گویم چیزی کم ندارد و

نگاهی نشانه شناختی به رستوران هانی رستوران هانی که گوشه ای از ذهن و دل خیلی از ما را پر کرده و به یک نماد یا نشانه و خاطره جمعی بدل شده زیرزمینی است بزرگ و عمیق در تقاطع مطهری و ولیعصر. بدون پنجره ای برای نفس کشیدن بدون سکوت با حرکت ها و همهمه هایی که دائم موج می زند صدایی که هر چند دقیقه یک بار با صدای بلند از همه می خواهد پیش از دریافت غذا صندلی ها را اشغال نکنند و بعد از خوردن آن بسرعت میز را به دیگری واگذارند. از خانم ها می خواهد

نوسازی جمهوری

نمی شود آدم در کار رسانه باشد و آن رسانه هم فارسی زبان باشد اما ایران نرود. سفر به ایران قبلا هم نوشتم که برای همه ما خارج نشینان ایرانی واجب است اما برای کسانی مثل من واجب تر. آدم روزنامه نگار نمی تواند و نباید از ایران دور بماند. خوشحالم که هر چند دیر و محدود اما به هر حال از ایران دیدن کردم. اولین چیزی که در ایران توجه کسی را که بیش از یک دهه است در آنجا نبوده جلب می کند نوسازی است. ایران به نحوی پیگیر و گاه خیره کننده در حال نوسازی است. همه جا

تولیدش اخلاقی است، انتشارش غیراخلاقی و جرم بزرگ سایت بازتاب در دو مطلب جداگانه به ماجرای انتشار فیلم ویدیویی از اتاق خواب بانویی پرداخته است که می گویند شباهتی به یک هنرپیشه سرشناس دارد. مطلب کوتاهش را اینجا نقل می کنم: معاون دادستان تهران گفت: افرادی که اقدام به منتشر کردن تصاویر خصوصی مردم نمایند مطابق قانون مجازات به یک سال حبس محکوم خواهند شد. محمود سالارکیا در گفت‌وگو با فارس افزود: خانواده‌ها باید در حفاظت از فیلم‌های خانوادگی خود مراقبتهای لازم را انجام دهند و چنانچه فیلم‌هایی در موبایل یا در سیستم‌های رایانه‌ای خود دارند در صورتی که این

سفر به ایران

به ایران می روم. این یازدهمین سالی است که بدون دیدار ایران می گذرانم. در آرزوی ایران به آسیای میانه رفتم و چندسالی در دل مقیم آن حرم شدم و مردمانش را چونان هموطنان خود دوست داشتم. با خود می گفتم برای ما که به ایران نمی توانیم رفت حوزه فرارود جیحون وطن جانشین است. هر چه عشق ایران بود نثار آن خاک کردم. که بوی خاک وطن داشت. و دارد هنوز. اما ایران ایران است. باید دوباره مردمی را که خوب می شناسم بار دیگر ببینم. و مادری را که سالهاست ندیده ام. مادر سبب پیوند من با وطن

تفکر با ترجمه به دست نمی آید، تجربه هم می خواهد

یا: سه مقام تفکر لنیننیستی (در مقام اول بمانید فقط روشنفکر می شوید!)یادداشت جناب جامی در باب تفکر ترجمه‌ای سر شوقم آورد. او راست می‌گوید اگر از خیر نقش اجتماعی و فرهنگی و سیاسی روشنفکران نیز بگذریم، ترجمه‌ای اندیشیدن زندگی خصوصی ما را نیز تباه کرده است. بنابراین برای زندگی بهتر جماعت روشنفکران نیز که شده، ضروری است سخن ایشان را مورد ملاحظه قرار دهیم و در الگوی روشنفکرانگی‌مان بازاندیشی کنیم. سه دوره لنین می‌گویند لنین از حیث فکری سه دوره را پشت سرگذاشته است: – در اوان ورود در میدان منازعه، از نقطه عزیمت متون و نصوص مارکسیستی به

روزگار روزنامه نگاران ایران  مسولان روزنامه نوپای روزگار که امروز سومین شماره آن در دوره جدید منتشر شده بود، ساعتی پیش تصمیم گرفتند انتشار این روزنامه را متوقف کنند. ظاهرا دلیل این تصمیم، فشارهای مداوم هیات نظارت و وزارت ارشاد برای محدود کردن کار این روزنامه و اعضای تحریریه آن بوده است. صبح شنیدیم که از هیات نظارت بر مطبوعات بهانه آورده اند که چون مجوز این نشریه اجتماعی است و نه سیاسی ، طبق قانون نباید بیش از ۲۰ درصد مطالب آن سیاسی باشد، در حالی که بیشتر است. مدیران روزنامه هم حاضر شده بودند که حتی سرویس سیاسی روزنامه را که

ترجمه راه روشنفکرانه زیستن نیست

امشب با گنجی سخن از نوشته اخیر من رفت در باره او که گفته بودم با نام ها زندگی می کند. می گفت نظر او این است که ما تا مدتها باید به انتقال فرهنگ (غربی) به ایران بپردازیم تا زمانی که خود نیز قادر به تولید فکری شویم. امیدوارم تا این اندازه نقل قول را از من بپذیرد چون او فکر می کند اصولا مباحث طرفینی را در گفتگوهای محفل های کوچک نباید نقل کرد. اما این اندازه برای گشودن بحث لازم است. من راستش با نظر او موافق نیستم. فکر می کنم ترجمه – بتنهایی – کارساز نیست.

رسانه و تغییر: منطق مبهم هندسه ناتمام

تردیدی وجود ندارد که ایران دارد بتدریج به نورچشمی و عزیزکرده رسانه‌ها تبدیل می‌شود! ایران بیش از بسیاری دیگر از کشورها به قول انگلیسی‌ها اتنشن می‌گیرد و مورد توجه است. آخرین نمونه، خبر تلویزیون فارسی برای ایران است که موسسه معتبر بی‌بی‌سی اعلام کرده است. با بودجه‌ای ۱۵ میلیون پوندی (یا ۲۲ میلیون یورویی) برای هر سال که بسیار بیشتر از بودجه تلویزیون مشابهی است که پارلمان هلند تصویب کرده بود (۱۵ میلیون یورو برای دو سال). دهها طرح برای رسانه‌های فارسی زبان خارجی در سالهای اخیر مطرح شده است و گرچه هنوز بسیاری از آنها در مرحله حرف و

روش بقای زنانه

دیشب با گنجی و رخ صفت در رستورانی ایرانی در آمستردام شام خوردیم همراه با چند نفری از بر و بچه های زمانه. گفت و گو بسیار شد. در یک نکته ظاهرا توافق داشتیم. آموختن از زنان. گنجی که طرفدار نوعی فمینیسم است. رخ صفت هم که از پایه گذاران مجله های کیان و زنان بوده است. من گفتم ما باید از زنان بیاموزیم که در طول عمر انقلاب هم ادامه حیات اجتماعی و مطبوعاتی دادند و هم پیش رفتند و حق و حقوق خود را به کرسی نشاندند و هنوز هم پیش می روند. نمونه اش خود مجله زنان. کیان تعطیل

دو سه جمله اخوانیات

دو سه ساعتی می شود از استانبول برگشته ام. شاید باید قبل از رفتن می نوشتم تا اگر دوستی پیامی می فرستد و ایمیلی می نویسد بداند که من نیستم و اگر دیر شد دلگیر نشود (از آداب وبلاگی است که من هنوز کاملا رعایت نمی کنم!). در این دو سه ساعت مدام ایمیل ها را خوانده ام و پاسخهایی نوشته ام از جمله همین که نبوده ام. تا فردا بتدریج برای همه دوستان جواب خواهم نوشت. در باره ترکیه حرف بسیار است (از جمله در باره اینترنت کلنگی اش!). بار سوم است یا بیشتر که به استانبول رفته ام. می

جستجو در معنای زمانه

نشانه به من می نویسد که زمانه کمکی به رونق یافتن وبلاگستان نکرده بلکه چون سیبستان در مباحث وبلاگی دیگر شرکت فعال ندارد رونقی هم از وبلاگستان برده است. این دوست است. و هم من او را می فهمم و هم او می داند که کار برای خلق کردن یعنی چه و تا کجا آدم را از خود «بی-خود» می کند. کسانی هم هستند که از سر طعن می نویسند زمانه کپی برداری ناقصی از رادیو فرداست. مثل شهرام شریف که نمی دانم کی من به او جفایی کرده ام که اینطور دارم تقاص اش را پس می دهم. همیشه برایش

فهرستی برای مطالب دزدیده شده وبلاگی چند روز پیش داشتم مقالات اینترنتی راجع به وبلاگ را می‌خواندم که به مقاله‌ای روی سایت آی‌تی ایران برخوردم. بالای مقاله نوشته‌ بود : ترجمه از فلانی. پیش خودم گفتم «ترجمه از کی؟ از کجا؟ کسی بالای سر این نویسندگان نیست که منبع نوشته‌هایشان را بخواهد؟» بعد یاد حرف برادرم افتادم : اینجا ایرانه! به آخر مقاله که رسیدم حس کردم کمی آشناست. از وبلاگهای مرجع و مفهوم‌سازی در وبلاگ حرف می‌زد. به خودم گفتم جالب است که غیر ایرا‌نیها هم به موضوعات و واژه‌هایی که در وبلاگستان فارسی مطرح می‌شوند رسیده‌اند. بیشتر که خواندم

بدون این، دوستی یعنی چه اصلا؟

قانون کلی صادر نمی کنم ولی برای زندگی و انتخاب های شخصی خودم یک اصل دارم که اساسی است. یک اصل ارتباطی یا ارتباطاتی مهم. دوست من کسی است که من با او نمی جنگم. کسی که با او می جنگی نمی تواند دوست تو باشد. می تواند شاگرد مدرسه و کلاس ات باشد. فرزندت باشد که می جنگی تا تربیت شود (جنگ به معنای کوشش سخت و روبرو با مقاومت و از این حرفها). همسایه ات باشد تا مراعات حقوق خواب و آرام تو کند و نمی دانم چند هزار صورت دیگر از جنگیدن. اما معشوق تو یار تو

یک نگاه دقیق به دوراهه برخورد با جرم های احتمالی یا:  به عصر تفتیش عقاید در آمریکا خوش آمدید در نظام های توتالیتر یا تمامیت خواه، که دولت تمام جامعهء مدنی و حتا نهاد خانواده و عرصهء خصوصی را می بلعد و از آن خود می کند، قوهء قضائیه بازوی حقوقی رژیم سیاسی است یا آنکه قضات آن به طور عمده ایدئولوگ های دولت اند. دادستان گاه خود قاضی است. فرض بر برائت و بی گناهی نیست و آنچه مورد اتهام واقع می شود می تواند نظام اعتقادی افراد باشد و نه جرمی که در واقعیت انجام داده اند. در چنین جامعه ای نظام

فالاچی روشنفکر نبود

اوریانا فالاچی به یک معنا اولین معلم من در گزارش نویسی بود. سالهای اول جنگ لبنان بود و من تحت تاثیر نثر و بیان فالاچی در زندگی جنگ و دیگر هیچ گزارش مفصلی نوشتم در باره لبنان که آمیخته ای از خبر و نظر و عواطف و رنج مردم لبنان بود. بعدها در کتابهای جلد سفید دوره انقلاب مصاحبه اش با شاه را می خواندیم. مصاحبه با تاریخ را هم باید همانوقع ها خوانده باشم. چهره رهبران سیاسی در مصاحبه های او بسیار تازگی داشت. او پایه تصویری بسیاری از رهبران آشنا را در ذهن من و بسیاری دیگر گذاشت.

روزنامه نگاری توقیف نمی شود

زمانه امروز بر اساس برنامه طراحی شده پخش ماهواره ای خود را آغاز کرده است. یعنی ۱۱ سپتامبر. ما پخش آزمایشی خود را در شب صدمین سالگرد مشروطه آغاز کردیم و حال با ۱۱ سپتامبر وارد دوره حرفه ای کارمان می شویم. می خواستیم بین دو سالگرد مشروطه و ۱۱ سپتامبر کارمان را سازمان دهیم و با این دو یادمان بر تعلقات خود به دنیای قدیم و جدید تاکید ورزیم. دنیای ایرانی پس از مشروطه تغییر کرده است و دنیای نسل ما با ۱۱ سپتامبر زیر و رو شده است. مثل آنچه بعد از انقلاب اکتبر اتفاق افتاد. یا پس

انصاف گفتارهایی برای مخاطبان زمانه۶ کسی که با تفکر انتقادی متنی را می‌خواند یا سخنی را می‌شنود، نوشته یا گفته را با مجموعه‌‌ای از ارزشها می‌سنجد که از جمله‌ی آنهایند وضوح و دقت و بداهت و مستدل بودن. این ارزشها معطوف هستند به رابطه‌ی موضوع، آن گونه که می‌پنداریم هست، با آن گونه‌ای که به بیان درآمده است. انتقاد خوب انتقاد منصفانه است تکلیف خود نویسنده یا گوینده چیست؟ چه نحوه‌ی نگرشی به وی را می‌توانیم ارزشی بدانیم که به نقد راه می‌دهد، اما خود نیز می‌تواند از دل یک نقد سربلند درآید؟ آن ارزش انصاف است. در مورد متنی