نمی شود آدم در کار رسانه باشد و آن رسانه هم فارسی زبان باشد اما ایران نرود. سفر به ایران قبلا هم نوشتم که برای همه ما خارج نشینان ایرانی واجب است اما برای کسانی مثل من واجب تر. آدم روزنامه نگار نمی تواند و نباید از ایران دور بماند. خوشحالم که هر چند دیر و محدود اما به هر حال از ایران دیدن کردم.
اولین چیزی که در ایران توجه کسی را که بیش از یک دهه است در آنجا نبوده جلب می کند نوسازی است. ایران به نحوی پیگیر و گاه خیره کننده در حال نوسازی است. همه جا در حال ساخت و سازند. ساختن هزینه بر است. ایرانی ها از دولت و ملت پولدار شده اند. خوب خرج می کنند.
ماشین ها نونوار شده اند. جاده ها دو سه بانده و اتوبانی شده است. پلها و زیرگذرها و خیابانهای جدید از شمار بیرون است. همه جا برج ها سر برآورده اند.
زمانی نوشته بودم که دوره شاه دوره نوسازی بود اما جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته به نوسازی دست بزند. در این سفر بروشنی دیدم که جمهوری وارد عصر نوسازی شده است. نوسازی تقدیر ایران است از دوره رضاشاه تا امروز.
حالا می توان در نگارش تاریخ معماری و نوسازی ایران از عصر جمهوری اسلامی نیز یاد کرد با ویژگی های خاص خود.
و چقدر رستوران و تالار برای عیاشی و شکمچرانی ایجاد شده است! آنچه مربوط به خوردنی هاست آنقدر زیاد شده که آدم فکر می کند ایرانی ها به خوردن و آیین های وابسته به آن عشق می ورزند.
قرار دارم در باره ایران در چند یادداشت جداگانه بنویسم. فعلا همین که نوسازی در ایران اولین و مهمترین چیزی است که به چشم مسافر دیرآمده ای مثل من می آید. اما این نوسازی به همان روش قدیم اجرا می شود: سراسیمه و به قیمت نابودی سنت های مهم ایرانی. کدام سنت مثلا؟ سنت حرمت نهادن به طبیعت و باغ و درخت.
– چشم هایم ناراحت است. اینترنت هم در خانه ندارم. فعلا این یادداشت را به عنوان اعلام بازگشت داشته باشید تا بعد. حرفها و دیده های رنگارنگ دارم که باید حتما در آسودگی خانه بنویسم. اصلا عادت ندارم بیرون از خانه چیزی بنویسم. اما از دیروز می خواسته ام این دو کلمه را نوشته باشم. تا دست کم برای دوستانی که ایمیل می زنند و می پرسند بگویم برگشته ام سبک و شاد و امیدوار. کمی خسته. با کلی حرف.