Search
Close this search box.

سفر به ایران

به ایران می روم. این یازدهمین سالی است که بدون دیدار ایران می گذرانم. در آرزوی ایران به آسیای میانه رفتم و چندسالی در دل مقیم آن حرم شدم و مردمانش را چونان هموطنان خود دوست داشتم. با خود می گفتم برای ما که به ایران نمی توانیم رفت حوزه فرارود جیحون وطن جانشین است. هر چه عشق ایران بود نثار آن خاک کردم. که بوی خاک وطن داشت. و دارد هنوز. اما ایران ایران است. باید دوباره مردمی را که خوب می شناسم بار دیگر ببینم. و مادری را که سالهاست ندیده ام.

مادر سبب پیوند من با وطن است. این را یکبار دیگر هم نوشته بودم شاید. حالا دیگر بی بیم و بی هراس به دیدار ایران می روم. آنقدر دلتنگ دیدارم که هر بیمی رنگ می بازد. وانگهی مادر هم منتظر است با قلبی که تازه از زیر دست جراح بیرون آمده است. مادر چشم بر در است.

نمی دانم دیدار دوباره ایران مرا بار دیگر شیفته خواهد کرد و هر از چند وقتی بازمی گردم تا ببینمش یا این دیدار آخر است. می ترسم شوق دیدار وطنم همان روزهای اول سرد شود. ببینم ایران آن نیست که من در خیالم آن را ادامه داده ام و بتدریج آرمان و حسرت شده است دیدارش. اما حس این که درایران چیزی کشف کنم که خیال مرا تداوم بخشد نیز زیر پوستم می شکفد. ایران برای من همه چیز است. مثل فرزندی می ماند که آدم به آینده اش امید می برد ولی گاه نیز به فکر فرو می رود که آیا فرزند من واقعا استعداد درخشان است یا من ام که در او می دمم و در واقع در خیال خود او را بر گاه عزت و جاه می نشانم.

اما جز این یک نکته دیگر هم هست. صد نکته دیگر هست البته اما این یک نکته را در این مقام باید گفت. ما که سالها از وطن دور مانده ایم بیم آن هست که چنان از ایران دور شده باشیم که دیگر تماس مان با واقعیت ها نباشد. بازگشت به ایران از این بابت هم مهم است. اینکه تصویری واقعی از ایران پیدا کنیم. ایرانی که مدام از خلال خبرها و عکس ها و فیلم ها و مصاحبه ها و کارها و گزارشهای دیگران می شناسیم. از گزارش دست دوم. سفر به ایران تصحیح کننده است. زیرا خود شاهد عینی می شویم. زندگی واقعی تجربه واقعی در همین است: شاهد عینی بودن. تجربه سفر به ایران برای آنها که سالهاست در ایران نبوده اند تقریبا مانند تجربه سفر به اروپا برای ایرانیانی است که همیشه از اروپا شنیده اند. هر دو سوی این تجربه ضروری است.

سفر خوب است. با اینکه می دانم سفر به ایران خالی از نگرانی نیست. اما جرم ما چیست جز عشق ورزیدن؟ آنجا وطن من است. وطن ماست. وطن مشترک. به قول دوست تازه ای استناد می کنم که امروز می گفت ایران همیشه وطن مشترک مردمان بسیار و متفاوت بوده است. هرگز یکدست نبوده است.

تفاوت در گوهر خود ایرانی است. متفاوت بودن گناه نیست.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن