آهو
هله ای درد کهن گشته!برکوب به امواجت هر یک هزار دشنهمراتا شاهد یگانه روشنیداوری کندتو قرار از ما می برییا ما بیداد تو بر باد می دهیمدر خان چندمین زورق ما سلطان سهمگنانه دریای تو خواهد شد. یار را بگوبگریزما همچنان اسیر آهوان دو چشم تو خواهیم ماندزمین خانه کوچکی استهر جا که رخت بیفکنی هم سایه تو خواهیم بود. در درد ما دلتنگی ها می سوزنداندوه شرم می برد در درد ماعجیب ترین گل تبسممی شکفد که بادهای عربده برآوردهاز کنار گلبرگ های آن با سکوت و هراس می گذرند. آینه هاتاب نمی آورندهر روزآینه ای می شکندای تبسم