Search
Close this search box.

رسانه و تغییر: منطق مبهم هندسه ناتمام

تردیدی وجود ندارد که ایران دارد بتدریج به نورچشمی و عزیزکرده رسانه‌ها تبدیل می‌شود! ایران بیش از بسیاری دیگر از کشورها به قول انگلیسی‌ها اتنشن می‌گیرد و مورد توجه است. آخرین نمونه، خبر تلویزیون فارسی برای ایران است که موسسه معتبر بی‌بی‌سی اعلام کرده است. با بودجه‌ای ۱۵ میلیون پوندی (یا ۲۲ میلیون یورویی) برای هر سال که بسیار بیشتر از بودجه تلویزیون مشابهی است که پارلمان هلند تصویب کرده بود (۱۵ میلیون یورو برای دو سال).

دهها طرح برای رسانه‌های فارسی زبان خارجی در سالهای اخیر مطرح شده است و گرچه هنوز بسیاری از آنها در مرحله حرف و برنامه‌ریزی است اما شماری هم در سطوح محدودتری از جمله سایت و پایگاه تربیت روزنامه‌نگار و مانند آن از جمله همین رادیو زمانه خودمان – بدون اینکه همه این طرحها را در یک سطح از نظر کیفی و هدف بگذاریم- بالاخره به راه افتاده است.

فرض اصلی رسانه‌هایی با مدیریت و منابع مالی خارجی ظاهرا این است که آنها می‌خواهند چیزی را در ایران تغییر بدهند. چیزی که گاه ادعا می‌شود تغییر رژیم هم از جمله آن است. نوشته من بررسی همین نکته است اولا که آیا رسانه اصولا چقدر قدرت تغییر دارد و بعد هم اصلا قدرت تغییرات بزرگ سیاسی را داراست یا این قدرت افسانه است؟

یادداشتهای این نوشته از ترکیه شروع شد. چند روزی در استانبول بودم و فرصت بود که از منظر این فرض به ترکیه بنگرم و بمثابه یک فرض جهانشمول آن را وارسی کنم و از خود بپرسم آیا آنچه در ترکیه اتفاق افتاده کار رسانه بوده است؟ جواب مثبت به این سوال اصلا آسان نیست.

نزدیکتر از اوضاع ترکیه در دهه‌های اخیر وضع ایران در دهه گذشته است. آیا آنچه در دوره بعد از خاتمی در ایران تغییر کرده کار رسانه بوده است؟ می‌دانم که مطبوعات ایران در دوره او شکوفا شدند. اما انتخاب او به عنوان یک تغییر بزرگ سیاسی محصول رسانه‌ها و کار رسانه‌ای نبود. در واقع کار رسانه‌ای بر روی رقیب او متمرکز بود و عدم انتخاب او نشانه شکستی در فرض قدرت رسانه‌ها برای پیشبرد تغییراتی است که برای آن تنظیم می‌شوند.

ایران و ترکیه را رها کنیم. آیا آمریکا را رسانه‌ها ساختند؟ یا به حوزه علایق آمریکا توجه کنیم: آیا آمریکا توانسته است درعراق به کمک لشکر رسانه‌ای خود موفق شود؟ آیا حجم عظیم کار رسانه‌ای در مورد عراق چیزی از واقعیتهای سمج در مقابل آمریکا را عوض کرده است؟ سوال مشابهی را از زاویه دیگر می‌توان پرسید: آیا اقغانستان را رسانه‌ها تغییر خواهند داد؟ آیا اصلا در جامعه افغان رسانه محلی از اعراب دارد؟ و داشته باشد هم چگونه می‌تواند بافت اجتماعی و قومی افغانستان را برای تغییرات مطلوب و فرضا دموکراتیک تحت تاثیر قرار دهد؟

رسانه چه چیزی را تغییر می‌دهد؟

فرض کنیم آن فرض اولیه به صورت امر بدیهی شناخته شده باشد. از زاویه دیگر وارد شویم: آیا رسانه چیزی بجز تریبون کسانی است که تغییر کرده اند یا زاویه دید متفاوتی پیدا کرده اند که احتمالا به نوعی تغییرات سیاسی و فرهنگی هم نظر دارد؟ رسانه چه می‌تواند بکند که تغییر را تبلیغ کند؟ آیا تغییر با تبلیغ ممکن است؟ اگر آری چرا سیستم تبلیغی شوروی با همه وزن سنگین خود نتوانست تغییر مهمی در میان مردم غیر روس به وجود آورد؟ و چرا نظام تبلیغی جمهوری اسلامی در طول عمر انقلاب نتوانسته است به تربیت نسلی بینجامد که مظهر آرمانهای انقلاب باشد؟

مشهور است که انقلاب ایران کار یک رسانه بوده است. بی بی سی. آیا شما باور می‌کنید؟ آیا رسانه می‌تواند انقلاب کند؟

اگر رسانه می‌تواند انقلاب کند چرا تاثیر رسانه‌های لوس آنجلسی فارسی زبان اینقدر محدود و چه بسا (در سنجش ادعاهاشان با واقعیت) مضحک است؟

از سوی دیگر ماجرا اگر سوال کنیم باید درنگ کنیم و بپرسیم بسیار خوب گیریم رسانه‌ها در ایران تاثیر داشته اند و دارند. جه مقدار از تغییرات در ایران ناشی از رسانه‌ها بوده است؟ کدام نشانه‌های ملموس را می‌توان از پیوند تغییرات اجتماعی و برنامه‌های رسانه‌ای نشان داد؟

رسانه‌های قدیمی مدل‌های مناسب تری برای وارسی فرض رابطه تغییر و رسانه اند چون فاصله ما از آنها آنقدر هست که درک واقع بینانه‌تر و تاریخی تری از کارکرد آنها داشته باشیم. از مهمترین این رسانه‌ها در ایران شعر است. شعر کلاسیک را هم نمی‌گویم که بحث در آن محتاج سواد ادبی و تاریخی باشد. همین شعر معاصر را که در خاطره و حافظه جمعی ما هنوز زنده است مثال می‌گیرم. شعر سیاسی انقلابی چپ در همین چهل پنجاه ساله اخیر مثلا. این شعر چه چیزی را تغییر داد؟ و اگر تغییری در ذهنیت نسل پیش از انقلاب ایجاد کرد به دلیل خودجوشی روشنفکرانه اش بود یا حمایت مثلا مادر انقلابها از آن – روسیه؟

و بعد هم یک سوال ساده دیگر: بسیار خوب رسانه تغییر می‌دهد. اما مگر تنها رسانه است که جامعه را تغییر می‌دهد؟ در تغییر جامعه عوامل تغییردهنده بسیار است. سهم رسانه از میان این عوامل متعدد تغییر چقدر است؟ رابطه اش با دیگر مولفه‌های تغییرساز چیست؟ آیا می‌توان مدل تغییر اجتماعی را آنقدر ساده کرد که رسانه در محور تحولات قرار گیرد؟ و اگر گرفته باشد آیا با رسانه‌ای خارجی می‌توان در داخل یک جامعه حرکتی و موجی ایجاد کرد؟ آیا پیوند رسانه با جامعه هدف نباید پیوندی ارگانیک باشد تا به تحولی منجر شود؟

… … …

الباقی را در هزارتو ی رسانه بخوانید و چون آنجا محل بحث ندارد خواستید همینجا بحث کنید (راستی چرا هزارتو کامنت-خور نیست میرزا؟)

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن