روش بقای زنانه

دیشب با گنجی و رخ صفت در رستورانی ایرانی در آمستردام شام خوردیم همراه با چند نفری از بر و بچه های زمانه. گفت و گو بسیار شد. در یک نکته ظاهرا توافق داشتیم. آموختن از زنان. گنجی که طرفدار نوعی فمینیسم است. رخ صفت هم که از پایه گذاران مجله های کیان و زنان بوده است.

من گفتم ما باید از زنان بیاموزیم که در طول عمر انقلاب هم ادامه حیات اجتماعی و مطبوعاتی دادند و هم پیش رفتند و حق و حقوق خود را به کرسی نشاندند و هنوز هم پیش می روند. نمونه اش خود مجله زنان. کیان تعطیل شد اما زنان ادامه حیات داد. ما باید روش بقا را از زنان بیاموزیم.

مردان ما انعطاف پذیری ندارند. قبول کنیم. برای زنها انعطاف داشتن غریزه ثانوی است. دست کم در فرهنگ ما زنان آموخته اند که انعطاف داشتن و مطابقت یافتن عیب نیست. آنها هنری دارند که مردها ندارند یا کم دارند. یک مقایسه میان زنان در سالهای آغازین انقلاب و زنان در سالهای اخیر بخوبی نشان می دهد که زنان پیش رفته اند در آنچه می خواسته اند. اما سرنوشت مردان شاید درست برعکس بوده است.  

من پیشتر هم نوشته ام که اگر انقلاب دیگری در ایران ممکن باشد انقلاب زنان است.

گنجی تنها کسی بود در جمع که اسامی دهان پر کن یاد می کرد. از دیدارهاش با چامسکی و هابرماس و مک اینتایر می گفت و چندنفر دیگری که می شناختم و چندنفری هم که اصلا نمی شناختم. فکر کردم گنجی هنوز اسیر نامها است.

ادبیات زنانه بر خلاف آثار و مقالات مردانه، درگیر مسائل حاد اجتماعی ماست. باید از زنان آموخت. مردان روشنفکر ما بسیار می کوشند از نظر تئوری از جهان عقب نباشند. خوب است. اما کافی نیست. علم تنها غرور می آورد. فکر می کنی حل مسائل کرده ای. در حالی که حل مساله در عمل است. در این حیطه زنان اند که پیشگام اند.

جامعه ایران پر از تئوری های مختلف است. کار اجتماعی به تئوری های فراوان نیاز ندارد. به بصیرت اجتماعی برآمده از مرز-و-بوم نیاز دارد. تئوری ها می توانند ابهام آفرین باشند. بخصوص که هر یک از آنها برگرفته از محیط خاصی اند که وارد کردنش به محیط ایرانی معنای اولیه آنها را دگرگون می سازد و به جای گره گشایی گره افکنی می کند.

گنجی یک هفته ای اینجاست. دیدارش شیرین بود. او نمادی از رمز بقا شده است. می تواند از زنان بیشتر بیاموزد اگر از آدمهای مشهور فاصله بگیرد و نام آنها را فراموش کند و به بصیرت خود از مرز-وبوم خویش تکیه کند.

جای دانیال کشانی هم خالی بود. با آن شمع زیبایش که با این شعار همراه شده بود: گنجی باید زنده بماند. خوشحالم که گنجی زنده ماند تا شیرینی زندگی را بچشد. زندگی او پایان دوره ای است که دیگر نمی توان و نباید به آن بازگشت. رها شدن از دگماهایی که بر ذهن روشنفکری ما سایه انداخته است.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن