Category: دسته بندی عمومی

در نقد نگره “دین خویی” آرامش دوستدار آرامش دوستدار، که در میانِ ما از سرشناس‌ترینِ اهل فلسفه است، نام‌آوریِ خود را وامدارِ طرحِ مسأله‌ی بن‌بستِ تاریخی‌ـ‌فرهنگیِ ما در برخورد با تمدنِ مدرن است. دوستدار این «بغرنج» را، به ‌اصطلاحِ خود، ذیلِ مفهومِ «دین‌خویی» طرح می‌کند و به آن پاسخ می‌دهد. این مفهوم در روزگارِ ما، به دلیلِ وضعِ برامده از

فروغ و پرهیز از در افتادن صریح با سنت

امروز بخارا شماره ۴۴ رسیده بود. تا حال که پاسی از نیمه شب گذشته فرصت نکرده بودم ورقی بزنم. و وقتی ورق زدم به مقاله یاداشت گونه استاد شفیعی کدکنی که رسیدم پیشتر نتوانستم رفت. چه تقارنی با این بحث های اخیر دارد! در  یادداشتی از یادداشتهای پیشین اشاره آوردم که فروغ را مدرن ترین زن عصر جدید ایرانی می دانم. بانگ

عادی، محرمانه، فوق سری

اسطوره رها شدن از ممنوعات دیدم سیبیل طلا به قول خودش انشایی در باره زبان و قدرت نوشته است که بخش عمده آن ترجمه است و متکی به یکی از کتابهای ساموئل دیلانی نویسنده معروف داستانهای علمی تخیلی ( و البته بی پروای سکسی/ پورنوگراف). انشای سیبیل طلا که بر اساس یکی از کتابهای درسی دانشکده (اش یا دانشکده دوستانش)

سوی دیگر اخلاق ابتذال این گزارش که خانم رهبر ـ یکی از نمایندگان مجلس ـ آن را اعلام کرده، اولا یک دروغ بسیار بزرگ دارد. گفته‌اند از میان ۱۰۷ هزار و ۳۲۱ کتاب منتشرشده در این دوران، ۶۵۹ کتاب به صورت رندوم انتخاب و بررسی شده‌اند. پشت سرش گفته‌اند از این ۶۹۵ کتاب بیش از ۸۰درصد آثار داستانی بوده‌اند! یا

انتلجنت یعنی ذکی

از تکان دهنده ترین و آشنایی-زداترین عکس هایی که این اواخر از افغانستان دیده ام: کارهای روزبه شیرازی انتشار یافته در ایرانیان (در عکس زکی خوانده می شود اما شاید بدنوشته یا بد دیده می شود: ذکی= باهوش)

نگاهی که به علم و دین داشتیم بازرگان در دوره اى مرحله تکوین شخصیت و اندیشه اش را گذراند که ایده تجدد و پیشرفت در سایه علم و تکنولوژى و مدرنیزاسیون اندیشه غالب زمانه بود، و بالطبع تعارض یا عدم تعارض دین با علم نیز یکى از مهمترین مباحث حوزه اندیشگى – به ویژه در میان نوگرایان مذهبى و منتقدان و مخالفان

دعوت به منطق نبرد-گفتمانی

دلم می خواست فرصت بود و با حوصله می نشستم از بین حرفهای پیام یزدانجو نکته های هموار و ناهموارش را جدا می کردم و با شرحک و پرسشکی همراه می ساختم. من سخت طرفدار این تهاجم گفتمان ها هستم که حضرتش پیشنهاد می کند. گرچه زبان و بیان خودش را هم چندان گفتمانگر نمی یابم! باری اینقدر حرف و

ما به چنین مبارزی نیاز نداریم این بحث های اخیربرای من جالب نیستند. پرده از این بر می دارند (ضد زن نیست؟) که چقدر تنهاییم. با وجودیکه بافت وبلاگستان همیشه به نظرم شبیه خانه های ماسوله می رسید، حیاط هر خانه پشت بام خانه یی دیگر، اینروزها با خودم فکر می کنم که چقدر فاصله ها نزدیک اند از جنس

مدرنیسم مکانیکی، هرزنویسی و وبلاگ

ارجی وبلاگی تمام شد. حالا برگردید سر کار-و-زندگی تان و وبلاگ هایی که همیشه می خواندید. نمایش مسخره بازی تمام شد. اگر شما چیزی دستگیرتان نشد. من خیلی چیزها دستگیرم شد (پس نوشت را هم ببینید): ۱ مدرن ترین زن ما هنوز فروغ فرخزاد است. او بهتر از هر زنی و بدون اینکه فمینیست باشد و این حرفها توانست با

فکر کردید دلقک شدم شماها بخندید؟

نمی گویم همه کسانی که سیبستان را خواندند نظرشان را گذاشته اند اما اگر بر اساس نظر کسانی که به خود زحمت نوشتن داده اند نظری به دست آورم این خواهد بود که: مردم اندر حسرت فهم درست! تنها چند نفری معدود تا آستانه منظور آمده اند اما از درگاهی دیگر و به میانه و مرکز نرسیدند. حیف! بنده خدا

ادبیات تخماتیک و مکتب زیرشلواریسم بابا لوطی ! مرامتو عشقه. گفتم بزنیم تیریپ لات-‌روشن‌فکری با ادبیات پسالمپنیستی که ملت بفمن مدرنیسم چیه دیدی گفتم هویجوریایس ؟ بالاخره به اتحاد نامقدس سرخ و سیاه پی بردی داداش؟ تو نمیری خیلی حال کردم ایجوریاش بهترتره. ما که گفتیم دیگه ادبیات دوره‌ی چهل و تخماتیسم فرهنگی گذشته حالا همه شدن سوسول مدرن. تو

ای مرده شور این مدرنیسمو ببرن

یا: اتحاد نامقدس مدرن ها و ضدمدرن ها؟ امشب به توصیه دوست باحال مهدی خلج که مدتیه رفته خارجه باسواد شده و با کمال می خوام کمی چاک دهانمو به شیوه حودری-کلثوم ننه ای وا کنم و از داخله ساختار بیام خارجه ساختار و مدرن شم. ای لامصبا من ام بالخره مدرن شدم. اصلا این زبان دورو و سه رو و هزار روی

علیه دعوت به وبلاگ نویسی ناشناس وبلاگ جای فکر کردن است عالیجناب. اشتباه گرفته‌اید. و اولین لازمه‌ی فکر کردن ایستادن روی یک سکوی خاص است نه این که به پستویی بخزیم و نقاب بر چهره زنیم. سکوت در میدان هزار بار شرف دارد به فریاد از پستو. در پستو که نمی‌توان درست موضع گرفت، فکر کرد، چیز نوشت، حرف زد،

باستان شناسی شورشی محکوم به شکست

زبان خانه‌ی من است. من در زبانم زندگی می‌کنم. هدف‌ام دریدن ریاکاری و دورویی ایرانیان است و برای همین این وبلاگ را راه اداختم و خودم را در آن لخت کردم و مردم را به آن راه دادم و فحش‌هایشان را هم پاک نکردم. فکر می‌کنید اگر کسی دیگر جای من شده بود رواج‌دهنده‌ی وبلاگ در ایران، همه چیز مثل

ما و ابراهیم و جهان کلماتدوستی گفت، چرا چیزی نمی‌نویسی، گفتم حال و حوصله نوشتن ندارم. آن دوست گفت از همین بی ‏حوصله‌گی‌ات بنویس. من هم هر چه کلمه در دو و بر سرم می‌چرخید، شکار کردم و در این یادداشت ‏محبوس کردم. آنچه می‌خوانید حال فعلی من است، چه بسا ساعاتی بعد از آن پشیمان شوم گاهی احساس می‌کنم، به

از بازی نفرت بیزارم

از صبح که مطلب پیشین با ته نوشتی آنلاین شد چند نفری از دوستان به من گفته اند که شاید بهتر بود سکوت می کردم. می دانم نظرشان خیرخواهانه است اما این رسانه جدید اخلاق جدیدی هم می طلبد. سکوت کردن وقتی که سوسک هم سوت خود را می زند بی معناست. دنیای جدید دنیای درویش مسلکی نیست. دست کم آنطور که

هواپیما نشانه آخرالزمان برای ما

زمانی بود که توپخانه عثمانی سپاه ایران صفوی را شگفت زده می کرد و نظم آن را به هم می ریخت و به شکست می کشانیدش. توپخانه نشانه آخرالزمان بود. چیزی بالاتر از آن نبود. دلها برای داشتن اش از خود کردن اش پر می کشید. شاهان صفوی برکشیدگان سپاه و نخبگان خود را گماشتند تا ملت شیعه هم از این

 ارزش سازشمتأسفانه ساختار حاکم بر سیاست ایران چه در داخل و چه در خارج، چنین است که با مفهوم سازش بیگانه است. و با هدف پیروزی و پیشروی وارد میدان می شود. ولی در مواجهه با مشکلات، شکست و عقب نشینی را بر سازش و توافق ترجیح می دهد. زیرا پذیرش اصل سازش [در هر زمینه ای] را به نوعی

اتوماتیکی شدن قضاوت

می خواستم در دنباله اشاره ای که مادام میم به همبستگی اجتماعی میان یهودیان کرده است بحث او را از زاویه دید خودم گسترش دهم و مثلا به مساله شبکه سازی ( در واقع: نسازی) اجتماعی در میان (طبقه متوسط) ایرانیان برسم. اما امروز مساله دیگری باز هم در بحث شارون ذهن ام را مشغول کرده بود که برای تکمیل

تعریف روشنی از کار روشنفکرانه پرسش اصلی این است: چه کاری را می توان روشنفکرانه خواند؟ دقیق تر بگویم: کجا کار فکری فرد تبدیل به کار روشنفکرانه می شود؟  در این مورد تعریف موقتی از کار روشنفکری را ( که نهایی و ذات باورانه هم نیست ) پیش کشیده ام که باید در معرض بحث و انتقاد قرار گیرد. اگر این

مردی که پرده عصمت دریده بود

شارون را دیگر رفته باید گرفت. کارنامه او با همه بلندی کوتاه است: او مردی بود که به زبان سیاست حرف می زد. زبان دیگری نمی دانست و نیاموخت. زبان سیاست زبان مهرورزان نیست. زبان شاعران و روشنفکران نیست. زبان فیلسوفان و متالهان هم نیست. زبان سیاست با زبان روزمره و زبان غیرسیاسی تنها مشترکات لفظی دارد. شارون سرنمون سیاستمدار بودن

عبرتهای سه گانه از تحولات اخیر ایرانغیرممکن است بتوان در باره ایران پیش بینی کرد. خیلی ها چنین کرده اند و در خیلی از موارد پیش بینی هاشان غلط از کار درآمده است. ضمن آنکه کارتهایی قوی هم در بازی وجود دارد. مثل تغییرات غیر منتظره در سیاست خاورمیانه ای آمریکا از یک سو و دستهای پنهان امام زمان در

قدرت در زندانبانی است روز یکشنبه ۱۱ دی ۸۴ بالاخره بعد از ۴۴ روز بی خبری و ممنوعیت ملاقات توانستیم با آقای گنجی در زندان اوین دیدار کنیم. این دومین ملاقات آقای گنجی با فرزندان و مادرشان طی یکصد و سی روز گذشته بود . آقای دکتر مولایی – وکیل- نیز در این دیدار حضور داشتند. آقای گنجی همچنان در

 آخرالزمان عقل  یا: مهدی گرایی همچون شورش در برابر عقلانیت  دفاع از عقل همیشه غایب عقل با تمام شکوه، عظمت و جایگاه برجسته‏اى که در حیات انسان دارد، موهبتى است از جانب خداوند و حقیقتى است‏با دو چهره: چهره اقبال به حق و چهره ادبار به حق.  چهره ادبار او به حق، با وقوع در زمان (عصر) و زیان (خسر)

چرخه آشوب و ظهور

همه زمان ها آخر الزمان است بیایید دوستان من اعتراف کنیم که با آخرالزمان روبروییم. به استقبال اش برویم. یعنی از آن رو نگردانیم. آن را بشناسیم و به یکدیگر معرفی اش کنیم و فراموش اش نکنیم. هر قدر بکوشیم این سیل بنیان کن را نادیده بگیریم به جایی نمی رسیم. این سیل حالا هوای ما را فراگرفته است. ببینید

چهره ایرانی مسیح

عیسی مسیح یکی از شگفت انگیزترین شخصیت های تاریخ دین است. و این از همان شیوه بارگرفتن مریم و گفتگوی کودک اش در گاهواره در دفاع از مادر پیداست. در باره او نکته هایی هست که کمتر در اذهان عمومی حضور دارد. فکر می کنم جا دارد به برخی از آنها اشاره شود. ۱ زاده شدن مسیح از مادری باکره اگر در

When exactly is Christmas Day? By Robert Verkaik No one knows when Jesus was born. Early Christians tried to calculate the date of Christ’s birth based on the Annunciation, 25 March, the Bible’s first account of when Mary was told she was pregnant. If this is taken as the conception of Christ, nine months later it is 25 December. But

هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی حرام بعد از روزها با خواندن گزارش های وبلاگی از دیدار جوانان با خاتمی احساس سبکی و انبساط کردم. راستش شاد شدم. به نظرم در این سال بد خبرهای خوب مثل درمان افسردگی است. می بینی هنوز گرما و نشاطی هست. البته همیشه هست اما خبرش نیست. چقدر به خبر خوب نیاز

درازترین شب جامعه ما

گزارش محمدجواد روح تکان دهنده است. در گزارش او می بینیم که در رفتار اجتماعی کمتر فرقی بین حاکمان خودکامه و محکومان ترسخورده هست. اینکه گروهی از سرشناسان جامعه به امیدی به کانون وکلا بروند و با بی ادبی و بی حرمتی و بی اعتنایی کانون روبرو شوند گویای بسیار چیزهاست. خاصه آنکه کانون وکلا قرار است از معتبرترین نهادهای

وقاحت فرهنگیامروز عصر که طبق معمول در کتاب‌فروشی‌های جلوی دانشگاه پرسه می‌زدم، یک‌دفعه چشمم افتاد به رمان “شالی به درازای جاده‌ی ابریشم” نوشته‌ی “مهستی شاهرخی”. بسیار متعجب شدم؛ کتاب را برداشتم و وقتی دیدم که ناشرش همان نشر “ورجاوند” است، گمانی که لحظه‌ی اول در ذهنم شکل گرفته بود و این بود که شاید خود نویسنده آن‌را توسط ناشر دیگری

فراموشی آغاز شده است

۱۲روز از فاجعه گذشته ولی هنوز می‌توانید جای بال هواپیما که دیوار طبقه اول بلوک ۵۲ شهرک توحید را شکافته، ببینید. هنوز بوی گوشت سوخته از لابه‌لای وسایلی که تبدیل به زغال شده‌اند، در فضا پراکنده است. یکی از ساکنان شهرک توحید می‌گوید و بارها تقاضا می‌کند نامش ذکر نشود. همه ساکنان گویا معذوراتی دارند و به راحتی نمی‌توانند از

در انتظار بودن یعنی نبودن در وقت

ابراهیم گلستان از آن آدمهایی است که براحتی می توان از او بیزار بود. استعداد او در دشمن تراشی حرف ندارد. خیلی ها ممکن است خیلی چیزها در اهمیت او بدانند و بگویند اما همچنان از او بیزار باشند. او نمونه ای عالی است برای نشان دادن اینکه در میان ما جماعت استعداد و پیشگامی و خلاقیت و قدرت ادبی

آتش بدون دود ما سه تا دوست بودیم، ما سه تا خیلی‌دوست بودیم، ما سه تا آوانگارد بودیم، حالا من تنهام، آخرین ما پولدار بود، اون نمایشگاه نقاشیش رو پارسال راه انداخت، اونو گرفتن، اون الان تو آسایشگاه روانی‌بستریه، دومین ما پولدار نبود، عمه پدرش شش ماه پیش مرد، تنها وارثش اون بود، پول کمی‌نبود، بلافاصله نمایشش رو برد روی‌پرده،

افسانه های خبری از روز آنلاین

فکر می کنم تا مدتها می توان این موضوع را برای نوشتن مقاله تحقیقی یا حتی تزهای دانشگاهی به دانشجویان رشته های روزنامه نگاری و ارتباطات و علوم اجتماعی پیشنهاد کرد: بررسی واقعیت-بنیاد بودن خبرهای رسانه های ایران در یک روز معین. اهمیت موضوع را وقتی خواهید دانست که در خبرهای روزانه تولیدی رسانه ها دقیق شوید. برای نمونه من

چگونه در برابر فراموشی می ایستیم؟

خانواده رسانه ای ایران در گردهمایی خود در اعتراض به سقوط هواپیمای خبرنگاران اولین خواسته ای که مطرح کرده این است که این حادثه فراموش نشود. این خواسته بحقی است. نباید فاجعه ها را فراموش کرد. بویژه وقتی که ممکن است تکرار شوند. خاصه وقتی قرار است مایه و پایه کار و قرار اجتماعی باشند و حرکتی را توجیه کنند.

مردی به شکل مردم خود بود حاتمی به عکس علی حاتمی دقت کرده اید؟ او همچنان که پخته تر می شد بیشتر شبیه مردم خود می شد. مردمی که همیشه از آنها گفت. او از یک نگاه مردمی ترین سینماگر ماست. و هنرمندی صادق بود. زیرا سرانجام به همان مردمی پیوست که فیلمهایش از آنها مایه گرفته بود. او ادا

ادبیات اینترنتی؛ فعلا: ادبیات درجه دوم خانم سودابه تندرو عزیز، سعی کردم کوتاه و سریع و وبلاگی جواب بنویسم. امیدوارم به کارتان بیاید. دوستار، مهدی جامی تعریف شما از این گونه ادبی ، چیستی و چرایی آن چیست؟ من هنوز ادبیات اینترنتی را به عنوان یک ژانر مستقل نمی شناسم. این ادبیات انتشار-یافته-در-اینترنت است تا تولید- شده-برای-اینترنت. البته هستند معدود

روزنامه نگاری/وب نویسی عینی روزنامه نگاری/وب نویسی حزبی عینی گرائی، بیطرفی، انصاف (fairness)و استقلال مدلول های پارادایمی و جهانی روزنامه نگاری هستند؛ محورهای مرکزی مکتب روزنامه نگاری آمریکائی یعنی تئوری مسئولیت اجتماعی هم هستند (Social Responsibility Theory). عینی گرایی: شنیدن حرف همه است طبق پژوهش های ارتباطی؛ عینی گرایان در چنین شرایطی سه نوع برخورد دارندو سه گروه می شوند: ۱– گروه اول گروهی

ما مردم قیامت ایم

در تشییع قربانیان مظلوم و جوان سقوط هواپیما، یکبار دیگر مردم ما نشان دادند و همه ما که آنجا بودیم که ما به طور طبیعی در حمایت از مظلومان برانگیخته می شویم. این خصلت مهم و ارجمندی از فرهنگ ماست. اما با همین قدرت به دنبال احقاق حق نمی رویم. نگران حقوق پایمال شده مظلومان نمی شویم. می گوییم تقدیر بود.

ما مهاجران و ایران ۱) We can’t live in Iran۲) We can’t live without Iran۳) We can help Iran۴) Iran can help us (۱) ما قادر به زندگی در ایران نیستیم ما با کسی تعارف نداریم: ما نمی توانیم در ایران زندگی کنیم …. اصلا بحث این حکومت و اون حکومت نیست … اصلا بحث عدم وجود امکانات و حقوق