باستان شناسی شورشی محکوم به شکست

زبان خانه‌ی من است. من در زبانم زندگی می‌کنم. هدف‌ام دریدن ریاکاری و دورویی ایرانیان است و برای همین این وبلاگ را راه اداختم و خودم را در آن لخت کردم و مردم را به آن راه دادم و فحش‌هایشان را هم پاک نکردم. فکر می‌کنید اگر کسی دیگر جای من شده بود رواج‌دهنده‌ی وبلاگ در ایران، همه چیز مثل الان بود؟

نمی‌شود با زبانی بی‌خاصیت و ریاکار به جنگ دورویی رفت. نمی‌شود در خانه‌ای زندگی کرد و آن را آتش زد. اول باید از آن بیرون آمد. من از این ساختار بیرون آمده‌ام و هرگز به داخل آن برنمی‌گردم. زندگی در این ساختار (یا زبان) یعنی پذیرفتن دروغ و ریاکاری‌ای که بر آن حاکم است.

زبان من فقط برای کسانی که در این ساختار زندگی می‌کنند «بی‌ادبانه» و «خجالت‌آور» است. این بهترین دلیل برای آن است که من بیرونم و آنها توی خانه. بی‌خود نیست که وبلاگ من فیلتر شده است و مال آنها نه.

من حسین درخشانم و پنج سال است علیه فرهنگ ریاکار ایرانی طغیان کرده‌ام.

ملاحظات:
(این فهرست طبیعتا کامل نیست اما سرخط مهمترین مسائلی است که همین حالا به ذهنم می رسد:)

– ادعای بزرگ حودر مثل خود او نمونه کاملی است از ایرانی تیپیک: حتما می خواهد کار مهمی کرده باشد اما با کمترین کوشش و آمادگی ممکن و بخصوص با کمترین دانش ممکن و حداکثر ادعا (برای نمونه روشن اش مراجعه کنید به قصه کشف های محیرالعقول بچه های مدرسه ای ما)؛ 

– احساس رسالت و پیغمبری دارد بدون اینکه وحی و غارنشینی و عزلت گزینی و تصفیه نفسی در کار باشد؛

– نوعی ستایش بی نظمی و آشوبگری دارد که به هر دلیل و بهانه ای ادامه می دهد و آن را پوشش هر ناراستی خود قرار می دهد. یعنی عمیق ترین لایه دورویی اش ادعای شورش بر دورویی است: من دیگران را رعایت نمی کنم چون این ساختار و سیستم سراپا آلوده است!

– می گوید “همه دروغ می گویند” اما نمی گوید چرا شنوندگان او باید باور کنند که او مستثنا ست جزو “همه” نیست و دروغ نمی گوید؛

– نوستالژی رهبری کردن انقلاب و شورش دارد و سخت علاقه مند است چهره بشود و هزاران نفر پیرو داشته باشد؛

– بشدت تک رو است و “شورش” را هم تک نفره می فهمد؛

– ایده آلیست است از لحاظ آرمان ولی از نظر واقعیت ها تقریبا هیچ واقعیت مهمی را “نمی شناسد”؛

– عجول است و برای سریع-به-نتیجه-رسیدن میان بر را انتخاب می کند. هیچ وقت راه نمی رود. نقشه ندارد. با جمع نیست. شورش می کند؛

– همیشه بر اساس یک دلیل محوری اقدام کرده است. یعنی منطق تک پایه و ساده انگارانه ای دارد. فکر می کند مشکلات ما کجاست؟ آها در این است که آخوند داریم؛ یا نه در این است که نفت داریم؛ یا نه در این است که نظم نداریم؛ یا نه در این است که ریاکاری داریم؛ یا نه در این است که به تاریخ درازمان می نازیم؛ یا نه برای حمله عرب است؛ یا نه… بشمار از این شمار

– برای همین است که فکر می کند اگر تنها یک عامل را جابجا کند مساله های عظیمی را حل کرده است. بهترین راه حل برای حل یک مساله ساده که می شود مثل لاتاری به حل آن در شش شماره به همه چیز رسید چیست؟ شورش بر دورویی.

قبول کنیم که با این تعبیرات همه مان در حال شورش هستیم. شورش های تک نفره! حزب های تک نفره. ماشین های تک سرنشین که هر کدام به سویی می روند (به قول مادام میم). نکته اینجاست برادر جان که شورش کار جمع است. تازه اگر شورش کور نباشد. و همیشه درون ساختار اتفاق می افتد ( و به همین دلیل هم رهبر انقلاب اش آیت الله خمینی است نه لنین. یادداشت انگلیسی حودر را ببینید که از ا-مه-نه-م الگوبرداری می کند).

اما سوال اصلی این است که چه کسی گفته است شورش بهترین راه برای درمان دردهای بی درمان ماست؟

پس نوشت:
این ۵ درصد به جای آن ۵ درصد، نقد خواندنی حامد قدوسی از وبلاگ نویسی به سبک حودری

نیز:
نقدی تیز از دید چپ به رفتار چپگرایانه: از اصلاح طلبی تا یاغیگری  

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن