آخرالزمان عقل
یا: مهدی گرایی همچون شورش در برابر عقلانیت
دفاع از عقل همیشه غایب
عقل با تمام شکوه، عظمت و جایگاه برجستهاى که در حیات انسان دارد، موهبتى است از جانب خداوند و حقیقتى استبا دو چهره: چهره اقبال به حق و چهره ادبار به حق.
چهره ادبار او به حق، با وقوع در زمان (عصر) و زیان (خسر) ترسیم شده و با اغواى شیطان استمرار یافته است. این عقل ادبار که – جایگاه نفوذ شیطان است، با زمان گره خورده و تاریخ بشرى را رقم زده – اکنون پس از پشتسرنهادن فراز و نشیبهاى بسیار، در آستانه پایان خود قرار دارد و چون عقل به پایان رسد، زمان فانى به پایان مىرسد و آخرالزمان یعنى آخرالعقل.
تعارض درونى عقل ادبار امروزه بیش از همیشه آشکارا و برملا شده است. نشان هویدایى این تعارض، نواندیشى و نوآورى پرشتاب عقل است. چارهاندیشى بىوقفه عقل واقع در بحران، حکایت از سرگشتگى و اضطراب درونى او مىکند. این بحران سخن از پایان عقلانیت و سقوط نهایى او دارد.
نوآوری عقل نشانه بحران است
امروز عقل قرن بیستم پس از عبور از آخرین دوره تحول دورانوضع و جعل، در میانه بحرانى همهجانبه و فراگیر گرفتار آمده است. نواندیشى و نوآورى مدام و لحظه به لحظه او نه حکایت ازشادابى و خرمى که نشان از ویرانى و آشفتگى دارد.
او باید مدام پاسخگوى پرسشها، تقاضاها و توقعات فزاینده باشد و از این رو همواره باید امر جدیدى ارائه کند و براى این تجدد دائم، به کشفیات علمى و اطلاعات تجربى تازه نیازمند است و همین علم و اطلاع روزافزون – و محصولات آن – بر شتاب زمان افزوده است.
آخرالزمان یعنى آخرالعقل. آنجا که عقل ادبار – پس از هزاران سال تلاش و جد و جهد براى معمارى بناى استقلال انسان و انفکاک او از حق – به بنبست مىرسد، زمان فانى نیز بىوجه مىشود و ضرورت وجودى خود را از دست مىدهد.
تاریخ عقل همچون تاریخ ناکامی
تاریخ عقل ادبار، سراسر جهل مضاعف و مشدد در باب حقایق هستى بوده است. پافشارى او بر این جهل زمخت، بر امتداد تاریخ و بر حجابهاى او افزوده است. اکنون این عقل پس از طى دوره تجدد، در زائدهاى پس از تجدد قرار گرفته، بناى ایمان به عقل متزلزل شده و پایههاى عمارت و امارت عقلانیت در حال فروریختن است. غایت و نهایت عقلانیت که اعتراف به جهل و اقرار به نادانى یعنى خروج از ظلمت جهل مرکب است، امروز در حال تحقق است.
در این نقطه پایانى که تمام استعدادهاى عقل فعلیتیافته و همه بذرهاى نهفته در ذاتش شکفته شده و به برگ و بار نشسته و عقل نتوانسته آرمانشهر موعود را در زمین بیافریند، و بت عقل در دل آدمیان شکسته، و آنان رفتهرفته به وادى جهل بسیط قدم نهادهاند و دو راه در برابر آنان گشوده است و جملات پایانى، و سرنوشت دو کتاب را رقم مىزند: کتاب ادبار، غفلت، خسران، زمان، شیطان، جبر و اضطرار؛ و صحیفه عشق، ایمان، تفکر، آزادى، عمل صالح و انتظار.
راه شرق راه نور و عشق و ایمان
این دوره، دوره فراگیرى است که تمام راههاى موجود، در ذیل یکى ازآن دو حل و هضم مىشود و مندرج است این دو راه عبارتند از: راه شرق و راه غرب. مرادم شرق و غرب جغرافیایى نیست. راه شرق و حکمت مشرقى و ایمان یعنى راه اقبال و به شمس حقیقت، رویکرد به نور، توجه به حق، شستشوى خویش در کوثر عشق و ایمان، زدودن و ستردن غبار جهل و ملال با زلال وصال، و گشودن روزنههاى دنیاى انسان به ساحت غیب. و راه غرب و تعقل مغربى یعنى راه افول و غروب خورشید حقیقت، ادبار به نور، نیستانگارى و رویکرد به عدم، و گامزدن در راهى که به سوى اضطرار مطلق – که تجسد نهایى جبر خشن تاریخ است – منتهى مىشود.
عقل بدون اسلام وجود ندارد
فرهنگ و اخلاق مسلط قرن بیستمى، فرهنگ گسست تام و تمام از حق، و در واقع فرهنگ بىفرهنگى است؛ فرهنگ و اخلاقى است که یک حقیقت رهآموز و سرنوشتساز (=ظهور اسلام) را در تاریخ، مسکوت نهاده و بدین ترتیب هویت تاریخى خود را گم کرده است.
راه غرب، راه جبر تاریخ و اضطرار و درماندگى ذاتى عقل ادبار است. در این راه آدمى محکوم قدرت اهریمنى است که هیچ اراده و اختیارى از خود ندارد. براى کسى که در راه اعراض از حق گام مىزند، هیچ افقى جز هیچستان لمیزرع انحطاط و فسق وجود ندارد. براى راهیان راه غرب، عالم با همه وسعت مسدود است و زمین با تمام گستردگى، تنگ و تاریک و مظلم. در چنین وضعیتى عقل تنزل مىکند و نشانههاى این تنزل را مىتوان در رویکرد عقل به واقعیتهاى حقیر و پست مشاهده کرد.
زمان آلوده گناه و فساد شده است
دیگر هیچ قدرت بشرى نمىتواند در برابر سیل سدشکسته انحطاط مقاومت کند. آلودگى و فساد با شتابى روزافزون سراسر کره زمین را تهدید مىکند و در خشکى و دریا پیش مىرود و محیط زیست جسمانى و روحانى بشر را به زیر سلطه خود مىکشد و هیچ نقطهاى در امان نیست. زمان و مکان آلوده گناه و فسق آدمیزاده شده، همه چیز محکوم آن گردیده و غایتسیاه تاریخ نزدیک به تحقق است.
آنچه شیعه مىگوید نه بدبینى است، نه خوشبینى و نه واقعبینى. چرا که این گونه نگریستنها همه در حیطه انفعال و خضوع در برابر خاک معنى دارد. قول شیعه بر اساس حقبینى است.
قرن بیستمی ها دجال اند
سادهترین و هموارترین راه، راه غرب است. همه چیز مهیاست، و ما را بدانسو مىخواند و سوق مىدهد. گامزدن در این راه، رفتن در جهت جریان آب است، هیچ نگرانى و اندیشهاى نمىطلبد. راه غرب راه توغل در تکثیر و فرورفتن مدام در کثرات است. پشتکردن به نور و دورشدن از آن، اقتدا به کثرت سایههاست. کسى که در این راه قدم برمىدارد، از آنجا که چشمى کثرتبین دارد، حل تمام مسائل و مشکلات را تنها در میانه کثرات مىجوید و در واقع تمام کوشش او مصروف تکثیر و تقطیع عالم و تکهتکه کردن حقیقت است.
قرن بیستمىها تبدیل به انسانهاى یکچشمى شدهاند. از نشانههاى آخرالزمان ظهور دجال است. دجالى که چشم راستش از میان رفته و چشم چپ او بر پیشانىاش جاى دارد.
قرن بیستمی ها ما را واپسمانده می دانند
راه شرق اما راه قرن پانزدهم است. تقویم راستین مشرقیان که سطر سطر صحیفه حیات، فرهنگ، تفکر، اخلاق، عشق و ایمان راهیان مشرق با آن رقم خورده، تقویم هجرى قمرى است. این تقویم، تقویم کسانى است که آگاهانه در شب تاریک و مظلم، و یلداى بلند حیات بشرى مىزیند و در غیاب خورشید حق، دل با اشراق و بازتاب آن، خوش مىدارند؛ با قمر. این راه، راهى است ناهموار و پرسنگلاخ که رهرو در هیچ قدمش از سنگاندازى شیاطین در امان نیست. همتى مردانه مىطلبد، سینهاى به پهناى آسمان، قلبى گشوده به آفاق هستى، شوقى پرکشیده تاستیغ غیب، عزمى استوار، و عشق و صبورى و ایمانى که بتوان هر بلایى را در این راه تحمل کرد. قرن پانزدهمىها مستضعفان زمیناند و وارثان لمعات آفتاب حق .
آنان – گرچه در نظر قرن بیستمىها بىفرهنگ، بىتاریخ، بىهویت، و اهل واپسماندگىاند اما – در حقیقت پیشروان راه نجات انساناند و اگر قدر و قیمتخود را بدانند، مرعوب یا مفتون شکوه و رعنایى مغربیان نشوند و به خویشتن بازگردند، براى امروز سرگشته و فرداى سردرگم راهیان راه غرب، باید فرهنگ، ادب، اخلاق، تفکر، عشق و ایمان به ارمغان ببرند.
نفی همه آزادی هایی که ایمانی نیستند
راه شرق، راه آزادى تاریخ است. آزادى انسان تنها با پشتوانه ایمان به غیب تحقق مىیابد و آنجا که متکاى ایمان به غیب نباشد و آدمى فقط در گستره علم و اطلاع خود زندگى کند، هر گونه سخن از آزادى فریب و سرابى بیش نیست.
از این رو حریت و آزادى حقیقى انسان تنها در راه شرق مىتواند متحقق شود و در آن راه است که او از هر قید و بندى رها مىگردد الا عبودیتحق.
گذشته را می توان دوباره زنده کرد
در حوزه عقل اقبال، گذشتهاى مطلقا بسته و مسدود وجود ندارد. در دامنههاى عقل اقبال، حتى گذشتههاى دور را مىتوان آبیارى کرد تا جوانه زند، رشد کند و به برگ و بار نشیند. همین جا بحثسنت و تجدد قابل طرح است.
در برخى از اذهان ممکن است چنین نشسته باشد که
مبدا این سنت – یعنى سنت قرن پانزدهمى – مبداالمبادى است؛ یعنى وقتى گل آدم را مىسرشتند، آب این گل را از آن سرچشمه برداشتند. پیامبرى پیامبر خاتم پیش از آدمیت آدم بود. بنابراین سنت قرن پانزدهم سنت وجودى انسان، یعنى استمرار سنتى است که همه پیامبران، صالحان، متفکران، حکیمان و شاعران آزاده در طول تاریخ به آن سنت تعلق دارند.
بازگشت غریب تاریخ
این خط غربت تاریخى از آغاز هبوط آدم تا امروز، یعنى تا قرن پانزدهم ادامه دارد. و تا زمان و زمانیات، و عقلانیت و تاریخیتبر سرنوشتبشر حکومت مىکند، غرباى تاریخ در غیبتاند.
اوج غربتحقیقت، امام زمان است که نه تنها در میان مامومان زمان و منکران، بل در میانه معتقدان به او نیز غریب است.
امروز حقیقت در نهایت غربت و تنها به سر مىبرد. آنگاه که امام زمان، یعنى کسى که نه تابع و خادم زمان بل متبوع و مخدوم زمان است، ظهور کند، زمام زمان را در دست مىگیرد و این بىپناه مهارگسیخته ملتهب را از شتاب و جنون نجات مىدهد، تا آرام و قرار یابد. وقتى زمان بیقرار، قرار یافت و دست در دستان امام خویش نهاد، تمام غرباى تاریخ – همه پیامبران، امامان، صالحان و ابرار – رجعتخواهند کرد و معناى نهفته و مستور تاریخ آشکار و عیان خواهد شد.
———————————
فشرده مطلبی با عنوان “عقل آخرالزمان”در سایت مذهبی زیر که نتوانستم نام نویسنده اش را پیدا کنم:
http://www.al-shia.com/html/far/books/maqalat/aql.htm
تمام عنوانها و تاکیدها از سیبستان