Search
Close this search box.

علیه دعوت به وبلاگ نویسی ناشناس

وبلاگ جای فکر کردن است عالیجناب. اشتباه گرفته‌اید. و اولین لازمه‌ی فکر کردن ایستادن روی یک سکوی خاص است نه این که به پستویی بخزیم و نقاب بر چهره زنیم. سکوت در میدان هزار بار شرف دارد به فریاد از پستو. در پستو که نمی‌توان درست موضع گرفت، فکر کرد، چیز نوشت، حرف زد، نقد کرد. پستو جای خودتان است، نقاب به شما بهتر می‌آید.

آن کسی که نقاب بر چهره می‌زند که حرف خودش را نمی‌زند؛ به‌تمامی معنا، یک ماشین است که هر لحظه به یک فرمان حرکت می‌کند، راستش را بخواهید در فرمان شما هم نخواهد بود و سر از حرکات و پیام‌های او به‌در نخواهید برد.

وقتی که «من» با همین نام و همین چهره و همین تاریخ و همین جغرافیا نباشم، چه تفاوتی هست بین بودن و نبودن، مسئله داشتن یا نداشتن. کسی که با نقاب حرف می‌زند «من» نیست، موجودی دیگر است با همه‌ی امیال و نیازها و خواسته‌های خاص خود.

این سیستم که شما به‌راه انداخته‌اید، دردی از ما را دوا نیست حضرت آقا. باور کنید جدتان جیمزباند و مک‌کارتی هم این قدر ساده نبودند که شما هستید.

تازه این روش که شما می‌فرمایید برای شترسواری در زیر شکم شتر و وبلاگ‌نویسی با نقاب، هزاران سال است که در این مملکت تمرین می‌شود، بچه‌های دبستانی ما بهتر از اینها را می‌دانند قربان.

ببخشید که نمی‌فهمید، مسئله اصلی ما این است که همین «من» پریشان و بی‌قرار و سیال شده است. وبلاگ را به‌عنوان ابزاری برای پی‌گیری مسیر «من» و وادار ساختن او به خویشتن‌داری لازم داریم. وبلاگ برای ما نمودی از «ما یسطرون» است؛ ما با وبلاگ بر سر زلف پریشان خود شانه می‌زنیم.

وبلاگ در همین دو روزه از عمر خود نشان داده است که برای آن کارهای کثیف مورد نظر شما مناسب نیست، دوره‌ی آن کارها هم باور کنید به‌سر آمده است، خجالت بکشید.

از: اسماعیل یزدان پور

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن