Author: sibestaan01

تایمز: جامعه چندفرهنگی دیگر مفید نیست

مدیر روابط نژادی بریتانیا خواستار کنار گذاشتن سیاست ایجاد جامعه چندفرهنگی شد که از اوایل دهه ۱۹۶۰ از سوی تمام دولت های این کشور تعقیب شده است. تره ور فیلیپ رئیس کمیسیون برابری نژادی گفت که تاریخ مصرف چندگانه گرایی فرهنگی گذشته است و دیگر مفید نیست. این سیاست اسباب تشویق جدازیستی بین جوامع نژادی و فرهنگی شده است. دیروز

آگاهی، نه ایمان و بی ایمانی؛ مساله این است

من هم از شاگردان اندیشه شریعتی بوده ام. هم می دانم که دینی بودن دیگر مد نیست. ولی هنوز فکر می کنم شریعتی بهترین الگوی متفکر بومی در میان ما بود. دعوا اصلا بر سر دین یا اعتقاد دینی نیست. مساله آگاهی است. که همیشه معتبر است. و هر ایمان یا کفری ذیل آن قرار می گیرد. از زبان شریعتی

جادوی زن و متافیزیک جنسیت

من علاقه کاتب کتابچه را به پیدا کردن اصل های عام در جهان و در سنت و تجدد و همچنین در فقه می فهمم و اگر با احتیاط علمی انجام شده باشد ارج می نهم. برای من بازخوانی تاریخ و فقه و شریعت از منظر تن به بیان و قلم او البته تازگی دارد و تامل برانگیز هم هست. اما

هشت سین

برای خاکی که برایش دلتنگ ایم. برای مردمی که برایشان دلتنگ ایم. نوروز همیشه بوی وطن می دهد. این تصویر برگزیده من برای نوروز بود که برای دوستانم که ایمیلی از آنها داشتم فرستادم. برای دوستانی که اینجا سر می زنند هم همان را می گذارم. تا دل تنهایی تان تازه شود. از کارهای احسان شاهین صفت در ایرانیان. این

ریخت شناسی قرآن

نمی توانم در مقابل کسانی و آثاری که راه های تازه می روند و می گشایند احساس احترام نکنم. نمی دانم چقدر خوب یا بد انجام شده ولی همین که کسی کوشیده است بر اساس دانش نو به ام الکتاب فرهنگ ما یعنی قرآن بنگرد برای من بسیار قابل احترام است. به گمان من هر نسلی باید سنت را به

مصدق مسلمان سکولار

سعید حجاریان روزنامه شرق ۱در بیست و پنجم خرداد ماه ۱۳۶۰ امام خمینی طی سخنانی گفتند: «این در زمان آن بود که اینها فخر می کردند به وجود او. آن هم مسلم نبود.» (روزنامه کیهان، ۲۶ خرداد ۶۰، ص ۳) سخنان امام، گرچه در آن به صراحت نامی نیامده اما، ناظر به دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران بود.

میل کشیدن بر چشم پدران

نا امیدی ها و سرخوردگی های ما زیاد است. اما ما چاره ای نداریم جز آنکه در هر حال چراغ خرد را افروخته داریم. خواندن مطالب مهدی دوست کتابچه نویس ما گاه با تحسین و تاسف همراه است. تحسین قلم بی پروایش و تاسف از چشم پوشیدنش بر خرد آهسته ای که در مباحث چالش آمیزی که طرح می کند

بازار خودفروشی تهران

بعضی وقتها نمی توانم تنها در لینکدونی به یک خبر ارجاع دهم. فکر می کنم باید آن را بیاورم در بدنه وبلاگ تا حق مطلب و اهمیت آن گزارده شود. داشتم کتابچه را می خواندم و نظرات خوانندگان مطلب اخیر مهدی را در باره زن و جنسیت در اسلام. چه بحث های خوبی و چه نظرات جالبی. متوسط سطح بحث

مردان نامرئی

نامرئی بودن قدرت است. تصور کنید که اگر نامرئی بودید چه ها می کردید کجاها می رفتید. هر کار که اراده می کردید انجام می شد. برای هر کار که می کردید خیالتان جمع بود که کسی گریبانتان را نمی گیرد. نامرئی که باشی قانون بی معنا ست. قانون برای آنها ست که نمی توانند نامرئی باشند. نامرئی بودن لذت

تاجیکستان پاره ناشناخته تن ایران

نمایش که تمام شد از من پرسیدند که چرا تاجیکستان. چیزهایی گفتم که درست یادم نیست. باید چیزی از عشق گفته باشم و پیوند دیرین سرزمین های ایرانی و تاریخ مشترک از زرتشت خوارزم و آناهیتای جیحون تا میثره و تا سیاوشان پنجکنت و چه و چه ها. اما باید می گفتم آخر من حرف هایم را در فیلم زده

حلقه فرخنده

خبر رسید که داوران گزینش بهترین وبلاگ ها کار خود به انجام رسانده اند و در میان وبلاگ های خوب فارسی جایی هم برای حلقه ملکوت در نظر گرفته اند و صاحب ارض مجازی ملکوت را نواخته اند. چه بهتر از این! کاش فل سفه هم در حلقه ملکوت بود. خوابگرد هم و چند وبلاگ خوب دیگر هم.  البته هر

آخرین عشق پیکاسو

ژاکلین(Jacqueline Roque) آخرین عشق پیکاسو بود. او ۲۷ ساله بود که با پیکاسوی ۷۲ ساله آشنا شد. و چنان منبع الهامی برای پیکاسو شد که محصول آن در ۲۰ سال آشنایی ۴۰۰ تابلو بود. یعنی تقریبا هر ماه دو تابلو. شنیدم از امروز نمایشگاهی در پاریس این تابلوهای عاشقانه را به نمایش گذاشته است. حیفم آمد از این خبر بگذرم.

اروپای لعنتی

نوزده نفر صدف جمع کن در ساحل بریتانیا کشته شدند. آب بالا آمد و همه را برد. کور نبودند. شب بود. سرعت بالا آمدن آب زیاد بود. آنها می خواستند در فاصله جزر و مد هرچه بیشتر از عمق ساحل صدف جمع کنند. آنها چینی بودند. همگی پناهجو یا مقیمان غیرقانونی. می دانید چقدر برای این کار وحشتناک که از

چشم مان به روی خودمان باز شده است

از ماهها پیش به فکر این روزها بودم که برای ۲۵ سالگی انقلاب کاری باید کرد. بیشتر دنبال فیلم بودم. یکی دو طرح در ایران و یک طرح در خارج داشتم ولی هیچ کدام به جایی که باید نرسید. مشغله ذهنی ام این ۲۵ سال بود. می خواستم آن را از طریق بررسی زندگی جوان های تا ۲۵ سال ایرانی

شب ایران در موزه آلبرت و ویکتوریا

این بنیاد میراث ایران (Iran Heritage Foundation )همیشه برنامه های سنگین و پرخرجی را طراحی و اجرا می کند اما امشب حتی با در نظر گرفتن برنامه های پیشین معرفی فرهنگ ایران به کوشش همین بنیاد واقعا یک شب استثنایی بود. موزه با عظمت آلبرت و ویکتوریا پذیرای دست کم ۵ هزار بازدید کننده بود که به بوی ایران و

چگونه یک نامه تهدید به قتل را بخوانیم؟

عباس معروفی تصویر و متن نامه ای را در وبلاگ خود گذاشته است که آن را باید نامه تهدید به قتل شمرد. نامه ها و پیام های تهدید در فرهنگ اروپا بسیار جدی گرفته می شوند. مهم نیست که این نامه ها جدی یا شوخی و یا حتی جعلی باشند. پلیس همواره به آنها به چشم یک انحراف خطرناک از

روشن تر از خاموشی

عباس معروفی دوستی خوب و داستان نویسی بزرگ است اما من همیشه نگران آن بوده ام که با مهاجرت اش به خارج موج سیاسی نویسی و بلکه گرداب آن او را با خود ببرد. گردابی که تقریبا نزدیک به تمامی نویسندگان و شاعران مهاجر را از دیدگاه هنری سترون کرده است و آثار آنان را به بیانیه های بی معنای

حجاب های علم و قبیله گرایی عالمان

سعید مطلب کوتاهی نوشته است تا مفهوم “پارادایم” را شرح دهد. اما حاصل آن درخشان ترین نوشته کوتاهی است که در باره حجاب های علمی این اواخر خوانده ام. میان افسردگی های این روزها مرا سر شوق آورد. خواستم لینک بدهم حیفم آمد. می گذارمش در بدنه وبلاگ تا دستیاب تر باشد. من از زاویه دید خودم این شرح را

خرمای بم

حالا گیریم صد کامیون پتو پنجاه هواپیما کفش ده میلیون بطری آب تو که دیگر گرم نمی شوی تو که دیگر توی این خاک ها نمی دوی و دیگر کسی شب صدا نمی زند مامان آب مامان آب مامان آب . . . از: سارا محمدی، پاگرد

بازسازی جهان ما اگر شدنی باشد از بم آغاز می شود

جیمز باکن، دوست نازنین ایراندوست من که آخرین رمان اش عاشقانه ای است که ماجرایش در اصفهان می گذرد، ساعتی پیش برای من در ای میلی نوشته است: My heart is broken by Bam. It is like the Lisbon earthquake was for Voltaire, taking away his optimism for ever. جیمز این اندوه و درماندگی و ناامیدی غلیظی را که در

این داغ کجا بریم؟

این عکس بزرگ صفحه اول آبزرور بود امروز. با خود گفتم: کاش پدر نبودم. کاش پدر نشده بودم. تا مرگ تو را ببینم. این داغ کجا برم؟ فکر کردم کاش آنجا بودم تا پیام اندوه و درماندگی این مردم را مثل عطا کناره با این عکس و حسن سربخشیان با عکس دیروز تایمز (که دو زن گریان و زخمی و

شیرین عبادی امین زلزله زده ها می شود

۶ دیماه ۱۳۸۲ ۲۷ دسامبر ۲۰۰۳ فراخوان فاجعه زلزله بم هزاران تن از هموطنان ما را هلاک کرد ؛ نیمی از شهر با خاک یکسان شد ؛ هزاران تن مجروح و بی خانمان و بی سرپرست باقی گذارد ؛ شهر فاقد برق، آب آشامیدنی، بیمارستان و درمانگاه است و مردمی که از زلزله جان بدر برده اند در معرض سرما،

آن ۲۰ هزار نفر

دوستان خوبی دارم. دوستانی که بیدارند و بیدار دل. از خواب که برخاستم دیدم جهان دیگرگون شده است. آه از نهادم برآمد که ای وای باز زلزله. تلویزیون می گفت ۲ هزار نفر. از خشم لرزیدم و از تاسف لب گزیدم. ما مردم فاجعه ایم. چه باید کرد. گفتم ببینم چه کسی را خبر هست و چه کرده اند. وبلاگ

یلدا نام دیگر مهرگان است

در یک نظر سریع، از چهار اقنوم بزرگ ایرانی بیشتر از همه از اهورا مزدا و سپس اهریمن یاد شده است و از پس آنها از مهر و کمتر از همه از زروان یا خدای زمان. این چهار اما هنوز هم از سازه های اصلی فرهنگ ایران و ایرانی اند چه در داخله مرز سیاسی امروز چه فراسوی آن. یلدا

حجاب، فرانسه و رویای زمان از دست رفته

تصمیم دولت فرانسه در باره منع حجاب اسباب شگفتی من شد. هر بهانه ای که برای توجیه این تصمیم از سوی یک دولت دموکراتیک عنوان شود نمی تواند زیرپا گذاشتن اصلهای اولیه دموکراسی را در این اقدام پنهان کند.  من برای فرانسه متاسفم که مساله حجاب به عنوان یک انتخاب شخصی چنین وحشتی را در جامعه و مسئولان آن ایجاد

شادی شیخی که خانقاه ندارد

در جهانی که همه چیز ناقص است به دنبال کمال بودن چیزی جز زحمت مطلق نیست. در جهانی که هیچ کس کار خود را درست نمی گزارد به دنبال کار کارستان بودن دردسر عظیم است. در جهانی که همه ما به کم دانشی گرفتاریم و دایره جهل ما همواره بزرگتر بس بزرگتر از دانشی است که جمع کرده ایم سخن

چشم جهان بین

بی آنکه بخواهم، این سه یادداشت امروز از یک جنس درآمدند. روزنامه شرق مطلبی دارد با عنوان پیامبر شادی ها سهم تاجیک ها که بن مایه اش اعتراض به بی توجهی به زرتشت در میان ایرانی ها یا در سیاست های رسمی فرهنگی ایران است. اما آنچه برای من اسباب شگفتی است دو نکته است. اول اینکه نویسنده سواد چندانی

ایران: نه دموکراسی، نه دیکتاتوری

ما در همه چیزمان گویا وضعی بینابین داریم. این مهم است. مهم از آن جهت که ما معمولا گرایش به آن داریم که خود را به یکی از دو سمت یا سمتهایی که ما ترکیب آنها هستیم تقلیل دهیم. به همین دلیل به ارزیابی های ناتمام و نادرست می رسیم. تاکید بر شناخت آنچه ما هستیم کاملا حیاتی است. امروز

سیاست پیگیری مسائل حقوق بشر در ایران

رابطه ما مدافعان حقوق بشر با حکومت و حاکمیّت سیاسی نه مبتنی بر قهر و دشمنی است ونه حتّی تقابل با حکومت زیرا که ما به قدرت سیاسی چشم ندوخته ایم و در رقابت سیاسی شرکت نداریم. رابطه ما با حکومت برمبنای تناظر است و اگر حکومت با ما حاضر به گفتگو نباشد، این دیگر مشکل اوست. امّا تناظر و

امشب به قصه دل من گوش می کنی

من معمولا از شعر و ادب و محافل ادبی این روزها می گریزم. این عشق قدیم و یار صمیم من است و دیدن و یادکرد دوباره اش مرا به آشوب می کشد. بهتر است حالا حالاها فاصله ام را از ادبیات به معنای مدرسی و محفلی آن حفظ کنم. اما فردا شب مجلس شعرخوانی سایه است. از آخرین افراد نسلی

آنها تصویر ما را می سازند

فیلم کانال ۴ بریتانیا را در باره ایران می بینم: Iran Undercover. خیلی های دیگر هم می بینند از ایرانی های اینجا. از دوستان و همکاران من هیچکس فیلم را دوست نداشته است. کسی نمی گوید چرا. یعنی بحثی نمی کنیم. اما می دانم که از این تصویر مشوش آزرده خاطرند. این ما نیستیم. روایتگر فیلم زنی است که ظاهرا

یک نگاه ساده

کس ها همه کر شدند کر ها همه کس شدند دنیا پر کرکس شد زمین را نگه دارید! من پیاده می شوم. از: یک نگاه ساده

راهی به فروتنی

دوست من مهدی در آخرین مطلب خود در کتابچه پاسخی به ارزیابی من از سخنان او در باب معرفت غربی و معرفت مسلمانان و امتناع شناخت اسلام و قرآن از منظر اسلامیان کنونی نوشته است که من پیش از ادامه این بحث مایلم پرسش ها و تردیدهایی را در باب ادعاهای او طرح کنم. می گوید: “کفر و ایمان پرسشی

روایت نوبل صلح عبادی از زبان ابطحی

در سالهای منتهی به انقلاب، ابطحی و پدر او در مشهد از نوآوران عرصه تبلیغ دینی محسوب می شدند. همانجا چند جلسه ای به مجلس سخنرانی هایش رفته بودم. آن زمان ها کمتر جای مذهبی پیدا می شد که از تئاتر در آن نشانی باشد. اما مرکز تبلیغی آنها سن کوچکی هم برای تئاتر داشت و مردم به سبک حسینیه

تذکره لمن یخشی

مهدی کاتب کتابچه با شیفتگی معمول خود در باب معرفت غربیان با تورقی در دانشنامه قرآنی چاپ بریل بهانه تازه ای پیدا کرده تا یکبار دیگر کهتری ما مسلمانان را به رخ مان بکشد و ادعاهای تکرار شده در صد سال گذشته را اندر باب همه چیز نزد غربیان است بار دیگر به خواننده فارسی زبان یادآوری کند. من می

انفجار در استانبول

حمله به هدف های بی دفاع شهری و غیرنظامی نمی تواند با هیچ منطقی توجیه شود. این حمله های کور که جان عالم وعامی، مسلمان و غیرمسلمان، کودک و کهنسال و زن و مرد را بی هیچ فرق و اعتنایی هدف قرار می دهد جز با منطق گروه های مافیایی سازگار نیست. من سخت مشکوک ام که این آدم کشان

خیزش نوین معنوی؟

مطلب سعید مستغاثی با عنوان خیزش نوین معنوی آنقدر خواندنی است که فکر کردم مقدمه اش را بگذارم همینجا. نوشته است: راستش را بگویم ، خودم هم باور نمی کردم این نسل تا بدین حد به سوی شمایل و شعائر دینی گرایش پیدا کرده باشد . نسلی که می گویند هیچ اعتقاد و ایمانی ندارد ، تبلیغ می کنند که

ما هم مردمی هستیم

همه سخن اینجاست که ما همیشه چشم مان به دهان دیگران است: از ما بهتران. غربی ها. روشنفکران فرانسوی. آمریکایی ها. دیگران و دیگران. ما برای انتخاب خود تایید آنها را می طلبیم. ما هنوز بزرگ نشده ایم. ما شاید هنوز به “انتخاب” به معنی درست کلمه نرسیده ایم. این تردید مدام کشنده است. هیچ چیزی از تردید نمی زاید.

در سوگ بخارای شریف

می خواستم در باره نکته هایی که دوستان در پای مطلب پیشین مطرح کرده اند چند کلمه ای بنویسم و مثلا بگویم که من با غرب نمی ستیزم و بسی چیزها را در آن می ستایم و قدر می نهم بلکه اصلا با ستیز میانه ندارم ولی کفر بزرگ دوره خویش را خودباختگی می بینم. ولی امروز خبری از بخارا

نمونه ای برای شناخت ما

خبرنگار «بازتاب» از قم گزارش داد، طی روزهای اخیر شایعه حضور زنی شبیه ببر در قم به ناآرامی در این شهر منجر شده است. در این گزارش آمده است، از روز سه‌شنبه هفته گذشته، تصاویر نقاشی شده، از زنی که صورت و نیمی از بدن او شبیه ببر است، به صورت گسترده در سطح شهر ـ به ویژه منطقه نیروگاه