دانی کجاست جای تو؟ خوارزم یا خجند
از سمرقند بازگشته ام. هنوز آفتابش تنم را گرم می کند در این لندن بی آفتاب. میان نوشتن هایم سخت فاصله افتاد اما از آن چاره نبود. یافتن حروف فارسی ناممکن بود گو اینکه زبان فارسی را همه جا می شنوی اما خط دیگر است. یادداشتهایم را قرار دارم برای دهباشی بفرستم. که خواسته بود. اینجا هم پاره هایی خواهم آورد. از دوشنبه که برمی گشتم باز به خجند رفتم. مهمان دوستی از مسچا بودم. که در نزدیکی خجند است. کنار سیحون مقدس ساعتی درنگ داشتیم. در رستورانی کنار آب. خاکستردان آوردند برای سیگار. دستمال خیس کاغذی در آن باعث