خودکشی به مثابه شورش بر اجبار

دیشب تا ساعتها پس از شنیدن خبر خودکشی علیرضا پهلوی از فکر او و خودکشی اش فارغ نمی شدم. اظهارنظرها هم از شانه بالا انداختن تا تسلیت گفتن به خانواده پهلوی متفاوت بود. بعضی هم از نظر انسانی همدردی می کردند اما می خواستند از نظر سیاسی فاصله شان را حفظ کنند. راست این است که ما مردم هنوز تکلیف خودمان را با خانواده شاه و میراث او معلوم نکرده ایم. من که نکرده ام. آنها هم که تکلیف شان را معلوم کرده اند منهای گروه اندکی که در ایران سوار کارند مذبذب بوده اند. مثل آن خانمی که فدایی

فاصله اجتماعی را چطور می توان اندازه گرفت؟

خواندم که کتاب قلعه حیوانات جرج اورول برای اولین بار در کابل منتشر شده است. اولین چیزی که به نظرم رسید این بود که همان فاصله ای که میان نشر قلعه حیوانات در ایران و در افغانستان است فاصله این دو جامعه را هم از یکدیگر نشان می دهد. خبر در مجله آرمانشهر آمده است که دوست پرتلاش و انساندوست من گیسو جهانگیری در کابل منتشر می کند. گیسو یکی از بهترین جامعه شناسان در حوزه آسیای میانه و افغاستان است. مجله او را که ورق می زنم با خود می پرسم این مجله چقدر افغانستان مخاطب دارد؟ فاصله مخاطبان

یارانه ملت در حکومت اقلیت

تازه ترین یادداشت من در سلسله کارهایی که در شناخت دولت محمودی-ولایی احمدی نژاد می نویسم امروز منتشر شد. معمولا وارد بحثهای اقتصادی نمی شوم و فکر می کنم در سالهای اخیر شاید مهمترین یادداشتی که نوشتم مربوط می شد به تاسیس وزارت رفاه در دولت خاتمی. قبول دارم که اصولا ما جماعت رسانه پرداز کمتر به اقتصاد و معیشت توجه داریم. اما در سالهایی که گذشته است هم برای خود و هم در کارهایی که طراحی کرده ام همیشه بحث معیشت را برجسته کرده ام. ولی در این حوزه کمتر مباحثی که فراگیر شود و بحث عمومی را بطلبد

درون ذهن یک اصولگرا

 بیژن نوباوه با حضور در نشستی با عنوان "جنگ نرم و رسانه" حرفهایی زده است که معمولا گوش ما از آن پر است و زیاد به ان اعتنا نمی کنیم اما یک دو نکته اش باعث شده حرفهایش توجه بیشتری جلب کند. این حرفها باعث می شود به این نکته پی ببریم که اصولا یک آدم سیاسی اصولگرا در سطح و اندازه نوباوه چگونه فکر می کند. بعضی از حرفهای او را مرور می کنم: «ایران در هزاره سوم به عنوان یک قدرت تازه ظهور یافته قلمداد می‌شود، بنابراین ما بزرگیم، ولی اگر خود را کوچک بدانیم بزرگ نمی‌شویم و

پارادوکس های معنادار خودنویس

رویش اولین باری که نیک‌آهنگ کوثر در نشستی در لندن در نوامبر ۲۰۰۹ طرح خودنویس را رونمایی کرد حقیقتا به او آفرین گفتم و از ایده و نام و شکل و طرح کاری که ترسیم می‌کرد خوشم آمد و آن را گامی دیگر در تقویت روزنامه‌نگاری شهروندی دیدم. وقتی هم خودنویس بالاخره راه افتاد، من هم دارای نام و رمز کاربری شدم و بسیاری دیگر از وبلاگ‌نویسان و روزنامه‌نگاران هم دعوت شدند که در خودنویس بنویسند. یکی دو مطلب هم نوشتم و یا هم‌زمان در وبلاگ خود و خودنویس گذاشتم. اما طولی نکشید که سبک و مرام خودنویس به چشم

آیت الله وحید آینده دین است

 مدتی هست که از خوب و بد وبلاگستان چیزی ننوشته ام اما اگر بخواهم خوب های وبلاگستان را یاد کنم یکی وبلاگ آرمان امیری است که مجمع دیوانگان اش می خواند اما به چنان مجمعی کمتر شباهت دارد مگر اینکه بگوییم گفتن سخن های درست و بقاعده کم از دیوانگی نیست! آرمان مطلبی نوشته در باب نامه و نظر محسن کدیور به آیت الله وحید(+). هم نوشته او کمیاب است و هم نوشته و نظر و اقدام کدیور. اما یک نکته هست و این از آن دست نکته ها ست که ما قاعدتا باید به آن بیشتر توجه کنیم و

من با کنکاش در نیمه پنهان آدمها مخالف ام؛ با افشاگری هم

رضا حیرانی شاعر جوانی که من حرفهاش را در مصاحبه اش با رادیو زمانه نقد کرده ام در فیسبوک یادداشتی برای من فرستاده و نوشته است: «در مورد انتقادات شما به خودم معتقدم باید تندتر از این می نوشتم. که اگر پیش از این چنین مطالبی نوشته می شد کار به آنجا نمی رسید که که در اعترافات سعید امامی مشخص شود آمار تردد پوینده و مختاری را یکی از اعضای شورای مشورتی کانون نویسندگان به ماموران داده بود. تنها جهت اطلاعتان می نویسم. خبر دارید بسیاری از ناشران وقتی شاعران جوان برای چاپ کتابشان به آنها مراجعه می کنند می گویند

مفاخره اشقیا

مصاحبه رادیو زمانه را با شاعری به نام رضا حیرانی در فیسبوک همخوان کردم و نوشتم این متن هولناک است. دوستانی پرسیدند که چرا؟ و در آن چیزی هولناک که من دیده بودم نمی دیدند. سخن من ساده است: در این متن که من اگر بودم در انتشارش درنگ می کردم و ترجیح می دادم به این صورت منتشرش نکنم صورتی از یک تعزیه می بینیم که تنها اشقیای نمایش در آن حاضرند. این نگاه کج و معوجی به جهان و جامعه است. ستم است. می کوشم گزاره های این ستم را برجسته کنم: تطهیر رذایل «شارلاتان‌بازی که به آن

بزرگداشت زندگی، نکوداشت روایت شخصی

ثبت تاریخ زندگی روزمره ایرانیان هنوز نیامده و نشده و انجام نیافته گروه‌هایی را به واکنش واداشته است. زمزمه‌ها در باره یک ایده تازه است اما حرف‌ها و ایرادها همان حرف‌های کهنه و تکراری است (مثلا مشرق را ببینید). جامعه ای که با ایده نو نخست از در مخالفت در می آید  برای من این واکنش‌ها درست مثل واکنش‌هایی است که این گروه‌های طبعا محافظه‌کار در مقابل رادیو و تلویزیون و ویدئو و ماهواره و بعدا اینترنت داشتند و دارند. قدیمترها حتی در مقابل مدرسه هم موضع داشتند. مدرسه را و اصلا آموختن را اسباب گمراهی می‌دانستند. یا کسانی‌اند که هر

حقیقت امری خانوادگی است

یک هفته ای است که از بام تا شام درگیر جنجال در باره «سکوت» هستم! با خود فکر می کنم به قول سیلویا پلاث اگر از زخم‌ها و رنج هایی که به ما عارض می شود نیاموزیم بعید است که از هیچ امر دیگری هم چیزی بیاموزیم. رنج ما را در تب و تاب شگفتی می‌اندازد. زخم ما را به فریاد می‌آورد. اگر از اینهمه چیزی نیاموختیم آن رنج سیاه و بیهوده است و آن زخم خوب هم که بشود جای‌اش مثل یک زخم زشت تا سالها باقی می‌ماند. چیزی که جبران کند رنج ما را و زخمی که می‌خوریم

در شهرخدای خامنه ای شهروندان به «اوباش» تبدیل می شوند

مدتی است درباره مدل ایده‌آل جامعه از نظر رهبر ایران فکر می‌کنم و یادداشت بر می‌دارم. این اولین بررسی است در شناخت این مدل که من آن را «شهرخدای خامنه‌ای» می‌خوانم. در یک سال و نیم گذشته میزان خشونت به نحو بی‌سابقه‌ای در ایران بالا رفته است. در واقع شوک پس از انتخابات ۸۸ شوک خشونت بود. به نظرم دوران تازه‌ای که شروع شده بود مطلع متناسب خود را داشت: با قهر آغاز کن. قهر همنشین غلبه است. ایران تحت مدیریت مستقیم و شخصی و کیش رهبرپرستی جدید، ایرانی است خشن. چرا؟ در مرور خشونت‌های دولتی که به جامعه هم

اندیشه سبز با تحقیر و حذف و دروغ میانه ندارد سبز بودن در گرو باور به پیروزی موسوی یا تقلب در انتخابات نیست. ممکن است فردی در انتخابات به احمدی نژاد رأی  داده باشد، اما با دیدن آن همه سرکوب و جنایت، «سبز» شده باشد. سبز حرکتی اعتراضی، معلول دهها دلیل و علت، و مطالبات دموکراسی خواهانه (گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر) است. تبیین های تک علتی آنچنان که باید ما را به حقیقت نزدیک نمی‌سازند. یکی از عللی که به حرکت سبز شکل داد، اعتراض به دروغ گویی ، تهمت زنی‌های بلادلیل، فحاشی و لجن

حق متفاوت بودن حق پایه و عام است و استثنا هم ندارد

ما مجریان رسانه را فقط برای گفتن آنچه ما دوست داریم بگویند نمی خواهیم. مجریان رسانه ها باید از مهارت های حرفه ای برخوردار باشند. صرف اینکه کسی امکان نشستن پشت میز مجری و جلو دوربین تلویزیونی را به دست آورده و توانایی صحبت کردن با دوربین را دارد او را مجری نمی کند. مجری باید بلد باشد از روی متن بخواند بلد باشد متن را با حس درست و بدون اغراق بخواند بلد باشد مصاحبه کند بلد باشد پیام هایی را که با زبان بدن خود می دهد کنترل کند. مجری آزاد نیست هر طور خواست حرف بزند. او

یک روز به یاد ماندنی برای ایرانیان

روزی که ریدلی اسکات ایرانیان را از شرکت در پروژه «یک روز از زندگی» محروم کرد فکر ساختن فیلمی مستقل که «یک روز از زندگی ایرانیان» را روایت کند شکل گرفت. این فکر در طی هفته های قبل از نشست موسسان ایران ندا در لندن، پرورش یافت و در جریان نشست با هیات موسس در میان نهاده شد. رضا علامه زاده فیلمساز پیشکسوت و استاد فیلم و سینما به گرمی از ایده استقبال کرد و ایران ندا در یکی از دو بیانیه خود که در این نشست تصویب شد بر سر اجرای این ایده توافق کرد. این بیانیه که بخشی

منطق الطیر رسانه های خرد

فیسبوک مرا یاد معرکه‌های قدیم می‌اندازد. یاد تصویرهایی که در ادب و تاریخ خوانده‌ایم از شاعرانی که بر سر گذر شعر خود را می‌خوانند. با صدای بلند. گودر قهوه‌خانه‌ای است نزدیک همان معرکه. می‌شود نشست و چای خورد و روزنامه خواند و گپی با دوستان زد. گاهی هم سر کرد بیرون و معرکه را از دور تماشا کرد. توییتر یک پیاده‌رو است. پر از آدم‌هایی که با صدای بلند اما در گزاره‌های کوتاه حرف می‌زنند. آدم‌هایی که دانه‌های دلشان پیداست. وبلاگ، اتاق من است در خانه پدری. فضای آزاد و آزادی من است. افکارم را در آن بیان و منظم

روباه در پوست شیر

نشانه شناسی و شکلک شناسی یک تظاهرات فرمایشی پلیس ایران روز شنبه ۱۰ مهر در جریان «مانور اقتدار» تظاهرات برگزار می کند و در آن شعار می دهد: «از جمعه تا پنجشنبه تعطیل باید گردد» یا: «مسئول آشپزخانه تحویل باید گردد». لباس ها و اداها و برخی شعارهای دیگر مثل  «نترسید نترسید …» به نحو آشکاری یادآور اعتراضهای خیایانی سال گذشته است. این یک مسخره بازی اساسی است و شکلک سازی از یک جنبش مردمی. پلیس به عنوان نیروی قهریه نظام ولایی بخشی از محتوای ذهنی خود را در باره اعتراضها بیرون ریخته و به آن پیکرینگی بخشیده است. این

رسانه ای که درماندگی را پس می زند

بیانیه دیدگاههای ایران ندا ما چه می خواهیم؟ ما در دوره‌ی زمانی ویژه‌ای و در پاسخ به نیازهای ویژه‌ای بر آن شده ایم رسانه‌ای بنیاد گذاریم که هم عزیمتگاه آن دفاع از آزادی بیان باشد هم هدف آن. ویژگی این دوران برآمدِ جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم ایران است، استبدادِ فقاهتی همچنان ادامه دارد و نظام تبعیضیِ حاصل از درهم‌آمیزیِ دین و دولت به مرحله‌‌ی تازه‌ای از سرکوبگری پا نهاده است. آینده اما آغاز شده است؛ باید ندای‌اش را شنید و آن را بازتاب داد. ما وظیفه‌ی خود می‌دانیم که به سهم خود رسانه‌ای شویم برای این ندای آینده. این آینده همانا

وبلاگهایی که فرصتی برای هم اندیشی اند

سالی که گذشت دهها مطلب خوب عمدتا در وبلاگها خواندم. سال گذشته سال وبلاگ بود. هر کس می گوید وبلاگستان ساکت است و راکد است بی انصافی می کند. وبلاگستان گاهی به تعطیلات می رود اما در سالهای اخیر هیچ رسانه ای به اندازه وبلاگ و دیگر رسانه های خرد در انتقال پیام موثر نبوده است خاصه در سال پار که رسانه ها به هزار تیر بلا دوخته شدند و تنها وبلاگ نفس می کشید. وبلاگستان در سال گذشته فقط پیام رسان هم نبوده است بلکه تحلیلگر سوانح ایام و احوال ما و وطن ما بوده است. دیدم دوستان دارند

تاریخ با هیجان ساخته می شود

چهار سال پیش درست در شب سالگرد مشروطه بود که رادیو زمانه را شروع کردیم. حالا در استانه یک سالگرد دیگر از این عزیزترین روز در تقویم سیاسی ایران یک کار رسانه ای دیگر را بنیان می گذاریم. بین آن زمان تا امروز چهارسال بیشتز فاصله نیست اما سرعت تحولات سرگیجه آور است. همگام با این تحولات یک چیز رشد کرده است و آن تمایل روزافزون مردم به حضور رسانه ای و تولید رسانه ای و به تصرف درآوردن رسانه است. چهارسال پیش کمتر کسی باور می کرد بشود رادیویی دوسویه و مشارکتی ساخت. امروز احتمالا افراد بیشتری باور می

برای اینکه ایران خانه خوبان شود

بیانیۀ اعلام موجودیت "ایران ندا" (IraNeda) در سالگرد جنبش مشروطیت ۱۴ مرداد ۱۳۸۹  ما به سوی تأسیس رسانه‌ای مردم-نهاد گام بر می داریم  هموطنان عزیز،  جنبش مردم ایران در طول یک سالۀ گذشته با تحولاتِ رسانه‌ایِ گسترده‌ای همراه بوده است. پیام اصلی این جنبش که نفی تک‌صدایی است، در عمل به ایجاد ده‌ها وبسایت و خبرگزاری و رسانه‌های مشارکتی و مردمی انجامیده است. ایده‌های کوچک تأثیرهای بزرگی به بار آورده‌اند. ویدئوهای روزانه و هفتگی نامداران، مصاحبه‌ها و پیام‌های ویدئویی رهبران و کلیپ‌های فراوان هنرمندان نام‌آور یا گمنام دست به دست چرخیده و پیام دموکراسی‌خواهی و نفی استبداد را به هر

خون دلی که برای ایران می خوریم این بهترین چیزی بود که در باره محمدنوری خواندم. یاد نادر ابراهیمی آن را گرم و جانبخش کرده است و زنده. ابراهیمی اعجوبه ای بود. نوری عاشقی آوازه خوان. ایران هر دو را جاودان کرده است: سیف الله داد مدیر مرکز سینمایی باغ فردوس بود. روزی گفت: بیا برای دانشجویان درس بده. در باره موضوع درس مشورت کردیم. قرار شد ادبیات نمایشی درس بدهم. یک ترم شاهنامه و یک ترم هم مثنوی…هنوز گرمی و صفای ان روزها دز ذهنم زنده است. شادمهر راستین و پیمان قاسمخانی و بهاره رهنما و شهره لرستانی و…دانشجویان

ما نخبه کشان

کاظم برگ نیسی که وجودش آدم بودن را معنا می کرد ناگهان می میرد. من چشم ام هی تر می شود و خشک می شود. نمی دانم به کدام بگریم به فقد او یا به جامعه او یا به بی سامانی مان. برگ نیسی را همینطور صدا می کردیم. دوره ما دوره اسم کوچک صدا کردن نبود. چند سالی از من بزرگتر بود اما خیلی بزرگتر می نمود در چشم من. دوره ای که در دایره المعارف بزرگ اسلامی کار می کردم از بهترین دوره های زندگی ام بود. مثل دوره ای که در دانشگاه علامه طباطبایی بودم. دور و

دیدار ناممکن

مدتها ست خواب نمی بینم. می بینم اما خوابی نیست. خواب برای من منبع شناخت است و تماس با جهانی که کمتر می شناسیم. خبر از آینده هم می دهد. خبر از دلهره هایی که پنهان می کنیم هم. راه گفتگوی ما ست با کسانی که دیگر نیستند تا گفتگو کنند. مثل پدری که سالها ست در خاک خفته است. جهان خواب از بس که درگیر تنش های روز و لگدکوب خیالها و تشویش های بیداری هستیم کمتر به چشم ما می اید. هر چند که چشم ما را شب ها پر می کند. خواب چاره گر هم هست. مثل

شهرام امیری؛ صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

دروغهای شهرام امیری آنقدر زیاد است که نمی توان به قصه ای که با هزارجور وصله پینه سر هم می کند باور کرد. شهرام امیری چیزی را پنهان می کند. مثل یک تقلب. اما سطح عمومی و آشکار و نسبتا معقول ماجرا را می توان دنبال کرد. نکته اساسی این است که آیا او را ربودند یا او خود تسلیم شد؟ شهرام امیری در خرداد ۸۸ در عربستان بوده و به هر حال باید از راهی وارد امریکا می شده است. ربایش یا پناهندگی یک وجه مساله است. وجه دیگرش هم البته بلیت خریدن و رفتن است. این وجه را

ما مردمی هستیم که نواندیشی را با برچسب پاسخ می دهیم حتی اگر آن نواندیش فقیه باشد با مرگ فضل‌الله این پرسش‌ها فراروی همه ما ایرانیانی است که در روزگار حاکمیت فقه و فقیه بسر می‌بریم: چرا این اندازه تفاوت میان محصولات حوزه قم، نجف و لبنان دیده می‌شود؟ چرا ارتدوکس مآبی محصول حوزه‌های فقیرتر فرهنگی است؟ چرا سرزمین‌هایی چون لبنان برای مدارا و گفتگو حاصل خیزتر  است؟ چرا بذر اقتدارگرایی در میان حوزه های علمی ما بیشتر می‌روید؟ چرا فقهی که محصول گفت‌وگوست در سرزمین ما کمیاب است؟ بسیاری کسان که از دور و نزدیک با طبقه روحانیت آشنایی دارند

خطری که دیگر پنهان اش نمی توان کرد

جنگ چیزی نیست که کسی بخواهد از روی میل به آن فکر کند. اما در وضعیتی که ما مردم تحت حکومت کودتاگران توهم زده و آخرالزمانی قرار داریم ناگزیریم به مساله جنگ فکر کنیم و برای بدترین سناریو آماده باشیم تا شاید بتوانیم این سناریو را تغییر دهیم. من یقین دارم که آخرالزمانی ها برای جنگ آماده می شوند. آنها راهی برای تفاهم با جهان ندارند و نمی خواهند. جهان نیز پاسخی جز جنگ نخواهد داشت. این میانه ایران ما ست که ویران می شود و رویاهای ما برای شادی  و آبادی و آزادی. تازه ترین مواضع میرحسین موسوی از

دولت انسان و دولت اسلام

می بینم که از ۱۰ ژوئن چیزی ننوشته ام. فکر نمی کردم اینقدر فاصله افتاده باشد! بعضی دوستان هم از روی لطف مرا مورد عتاب قرار داده اند که چرا نمی نویسم. واقعا روزی نبوده که فکر کنم باید چیزی بنویسم و حرف هم بسیار است. اما به کارهایی مشفول ام که خیرش جمعی است و اولویت دارد و طبعا کمتر می رسم به سیبستان سری بزنم. چه کارهایی؟ همه مربوط به رسانه و آموزش. خبر چه دارم؟ کمی صبر کنید. امید می برم خبرهای خوبی در راه باشد. خبرهایی که فقط از جنس نوشتار من و شما نیست. تحلیلی

سناریوهای احتمالی برای روزهای نزدیک

اول مروری بکنیم بر تحولات تازه:  یک. تصویب قطعنامه شورای امنیت بر خلاف پیش بینی های معمول در ایران و بخصوص با وجود به حراج گذاشتن ناموس هسته ای در معامله با ترکیه و برزیل. در این تحول، توقف حمایت چین و روسیه از نظام مقدس بسیار مهم است چنانکه رای ممتنع لبنان (گزارش مهرداد فرهمند از بیروت را در بی بی سی بخوانید). اگر لایه های عمیق تر را هم بخوانیم مطلب جدی تر می شود. کافی است به دعواهای لفظی ایران و روسیه در دو هفته اخیر توجه کنید. نرفتن آقامحمود احمدی نژاد به نشست گروه شانگهای هم

اهمیت یک سخنرانی نیمه تمام

نیمه تمام ماندن سخنرانی سیدحسن خمینی اصلا اتفاق کوچکی نیست. ماجرایی که بین سخنرانی رئیس یک دولت و رهبر آن نظام صورت بگیرد و هیچ واکنش رسمی نداشته باشد کاملا معنادار است. معنای این برخورد و آن اغتشاش چیست؟ قلب مساله را موسوی در بیانیه اعتراضی خود نشان داده است. او در صدر بیانیه اش نوشته که ماجرا ریشه دار است و آنقدر جدی بوده که آیت الله توسلی در مجمع تشخیص مصلحت در حین گفتگو از آن دچار حمله قلبی شده و جان سپرده است. به نظر موسوی روند حذف سیدحسن از همان روزها شروع شده بود اما با