راهی بزن که آهی با ساز آن توان زد

رفیق هم حلقه ای ما آرش بهمنی در مطلبی که بر اساس قرار باید در باره موسیقی می نوشتیم نوشته است: «روزم با موسیقی آغاز می شود و تقریبا هر شب هم با موسیقی تمام می شود.» با خودم فکر می کنم چرا روز من اینطوری شروع نمی شود؟ در تمام راه از دوشنبه به بدخشان ضبط ماشین روشن بود و راننده موسیقی های بدخشی پخش می کرد و تاجیکی و افغانی. من به این فکر می کردم که مضمون ترانه ها چیست و چراست و صدای خواننده خوب است و ورزیده و تربیت یافته است یا نیست. نگران این

تجربه یک روز سبز در کلن

 یکشنبه ۱۰ ژوئن در سومین سالگرد ۲۲ خرداد مراسمی در شهر کلن آلمان برگزار شد. به جای اینکه به تحلیل سه ساله جنبش بپردازم ترجیح می دهم همین یک روز را گزارش کنم و توانایی و ناتوانی های خودمان را در این مراسم برجسته کنم. این یادداشت در پاسخ به دعوت حلقه گفتگو نوشته شده است برای نوشتن از تجربه جنبش سبز. ایده مدتی نزدیک به شش هفته به برنامه ریزی مراسم گذشت. هسته اصلی از جمعی پدید آمد که برای همفکری دور هم گرد آمده بودند و برنامه هایی دارند که در وقت خود اعلام خواهد شد. اما این

ما به شیوه غیرواقعی به واقعیت نگاه می کنیم

برای ما که قرنها در فضای مجاز زندگی کرده ایم زیرا که شعرمان هویت مان بوده است یک مشکل بزرگ همیشه وجود می داشته و آن اینکه آیا شعر دروغ است؟  حالا به عصر فضای مجازی وارد شده ایم و باز می پرسیم آیا فضای مجازی واقعی است؟ این یادداشت به دعوت حلقه گفتگو و برای تبیین واقعیت و مجاز در دنیای وبستانی نوشته می شود و به نقد و بررسی دو نوشته از دوستان وبلاگ نویس من در حلقه گفتگو می پردازد. تا ببینیم چقدر گزاره ها از واقعیت برخوردارند. نخست می پردازم به نوشته مسعود برجیان. گزاره های

اندیشیدن به روش همزن، آزادسازی از طریق توهین

این قطعی است که توهین در مسیر دیگری سازی است. کسانی که در یک گروه خود را تعریف می کنند طبعا به یکدیگر توهین نمی کنند. توهین جدا کردن صف خود از دیگری است و اعلام بیگانگی.  بناچار این روش ادامه نوعی تفکر قبیلگی است. یعنی ماقبل مدینه. پیشاشهری. چرا قبیلگی است زیرا می گوید من از آن کس که با من است و قبیله من دفاع می کنم و حق خود می دانم که بر قبیله ای که از من نیست و دیگر است بتازم. توهین اعلام جنگ است با دیگرشده ها. کسانی که از ما نیستند. توهین در

حق تمسخر و تحقیر محفوظ نیست

برای بررسی یک جنجال خبری از کجا می شود شروع کرد؟ خیلی ها از متن شروع می کنند. مثلا از شعر ترانه شاهین نجفی با ترجیع بند آی نقی. اما متن به خودی خود چیز زیادی نمی گوید. متن ها در کانتکست معنا دارند. یا اصلا در کانتکست می توانند به وجود آیند. مثلا بدیهی است که ترانه ای با این متن نمی توانست در سال ۱۳۵۷ تولید شود. یا در دوره رضاشاه که داشت با حوزه و روحانیت مبارزه می کرد. یا در دوره مشروطه که علمای آزادیخواه در مقابل علمای توپچی قرار داشتند.  چه چیزی در کانتکست یا

شمه ای از تاریخ فردای ایران

حمزه غالبی عزیز در یادداشت اخیر خود پیشنهاد کرده است که از رویاهای خود بنویسیم. از چند تنی از دوستان و من هم نام برده است. من چند روزی فکر کردم که چه می شود نوشت. حالا تقریبا خطوط اصلی را پیدا کرده ام. از دوستان دیگر هم در حلقه گفتگو و در حلقه های دیگر دعوت می کنم بنویسند. من این یادداشت را زیر بخش تازه ای به نام "تاریخ فردا" طبقه بندی خواهم کرد و با نگاهی به یادداشتهای پیشین سیبستان هم یادداشتهایی که مناسب این بحث است را نیز در این موضوع تازه جای خواهم داد.  اولین

ملت ما “ملت باهوش”ی است؛ مشکل گزاره های “یک”سان ساز

ملت ما ملت باهوشی است – این را همه ملت می گویند و معترف اند! باز هم بگویید ما ملت نژادپرست نیستیم – این را معترضان به حوادث اخیر در محدودسازی مهاجران افغان می گویند  ما ملت آدم نمی شویم – این را کسانی می گویند که از آدم شدن دیگران به شیوه ای که آنها می پسندند ناامیدند ملت شهیدپرور– این را از دوره جنگ داریم گرچه دیگر شهادتی در کار نیست اما مثل یک پز سیاسی انقلابی باقی مانده گرچه میراثخواران شهدا سر از جاهای دیگری درآورده اند که امثال نوری زاد از آن پرده برداشته اند ایمان

نیروهای خواهان تغییر باید خود نیز تغییر کنند

مصاحبه مفصلی با سایت چراغ آزادی داشتم که فکر کردم خوب است چکیده ای از آن را اینجا بیاورم تا پیوستگی بعضی اشارات در سیبستان حفظ شود. کسانی که خواهان خواندن اصل گفتگو باشند طبعا به سایت ناشر مراجعه خواهند کرد: زوال دوره دگماتیسم   اگر امروز رادیو زمانه به وجود می‌آمد انتقاداتی که به آن در سال ۲۰۰۶ می شد مطرح نمی‌بود. آن موقع مقاومت شدیدی وجود داشت وقتی که می گفتیم روشهای عادت شده اپوزیسیون خارج از کشور از توان تحلیل و برخورد با مسائل جامعه ایران برخوردار نیست و باید راه تازه ای باز کرد. اما امروز اوضاع

ارزش گروههای کوچک که به آن دل می بندیم

خیلی ها هستند چه در پوزیسیون چه در اپوزیسیون که فکر می کنند مساله اصلی در تشکیلات است. یعنی برادران طراح امنیت ولایی فکر می کنند می زنند همه تشکل ها را نابود می کنند و اینطوری خیال مبارک شان جمع می شود که هیچ خبری نخواهد شد. رفقا و دوستان فعال و مخالف اقتدارگرایان ولایی هم افسوس می خورند که ای کاش حزب داشتیم و تشکل و سازمان داشتیم و چه و چه ها. آن یکی مجاهدین خلق را خطر می بیند و این یکی هم نهایتا به یاد مجاهدین می افتد که خوب سازمانی دارند اما حیف که

گروه ما را گرم می کند

وقتی نگاه می کنم می بینم از یک منظر هر چه آموخته ام از گروه بوده است. دبستان که بودم عضو انجمنی بودم که آقای سروری ناظم ما و آقای صابری مدیر ما در مدرسه تعلیمات دینی صابری آن را اداره می کردند. و حتما یکی از شاخه های انجمن حجتیه بوده است. آن زمان تعلق به گروه برای ما که بچه بودیم اهمیت مضاعفی داشت. پنجشنبه ها به نوبت خانه اعضا جمع می شدیم و بحث و سخنرانی و طنز و بازی بود. بعضی وقتها دعای ندبه می رفتیم که خانه چند نفر از پدران شاخص اعضا تشکیل می

چرا رفتم و چرا مانده ام؟

در حلقه وبلاگی گفتگو بحث از این شد که در باره نامه تقی رحمانی و پرسش ژیلا بنی یعقوب (در فیسبوک) از او بنویسیم که چرا رفتی؟ و اگر تو هم و آدمهایی مثل تو هم بروند چه کسی بماند؟ و اصلا اینکه تا کجا می توان مقاومت کرد و ماند؟ اینها پرسش های ظاهرا ساده ای است اما دنیایی مساله را با خود همراه می آورد. همه بحث هایی که می توان در باره امروز و دیروز جامعه ایرانی کرد. همه آنچه به هویت ایرانی مربوط می شود. همه بحث های تجدد و پیشرفت و نوخواهی و تحول طلبی.

در معنای نوروز پیروز

زبان فارسی سرشار از معانی تو بر تو و شگفتی های واژگانی است. یک دلیل روشن آن سنت های دراز تاریخی است. زبانی که امروز با آن سخن می گوییم بیش از هزار سال است با همین معانی و بیان باقی است. خاصه اگر پای رسم های هزاران ساله نیز در میان باشد. یعنی در زبان رسم های ما زبان در اساس خود هیچ فرقی نکرده است. اما چون تاریخ بر آن گذشته بسیار معانی پوشیده شده است. درست مثل لایه های باستانشناختی در میراث سرزمین ما، واژه ها و تعابیر هم دارای لایه های مختلف معنایی اند. برخی را

باز هم مشکل «یک»؛ بن بست خمینی سازی از خاتمی

مباحث پر طول و تفصیل فیسبوکی و وبلاگی در چند روز اخیر در باره خاتمی و رای او در انتخابات تحریم شده مجلس از جهات متعدد ارزش تامل دارد. مثلا شکاف عمیقی که بین دیدگاههای داخل و خارج از کشور بروز کرد بسیار قابل توجه است. یا نقدهایی که از هر طرف مطرح شد از این بابت که تنوع مواضع و دیدگاهها و جناحها را منعکس می کرد نادیده گرفتنی نیست. مثل هر بحران خبری یا موضوع داغ خبری وسعت واکنشها خود منبعی برای بررسی های دیگر در جامعه شناسی سیاسی و شناخت رفتار سیاسی است. نخست فکر کردم یادداشتی بنویسم

سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم

زمانی از زبان خاتمی در پاسخ به نامه تند سروش نوشته بودم: می گویید امروز بهترین روزنامه آنست که بسته باشد، بهترین زبان آنست که بریده باشد، بهترین قلم آنست که شکسته باشد، و بهترین متفکر آنست که اصلا نباشد. دانشجو و نماینده، سیاست پیشه و نویسنده همه تاوان استقلال خود را می پردازند و هر کس سر بر آن آستان ندارد آستین را به خون جگر بشوید که نظام ولایت جز مرید مطیع نمی پسندد. اما برادر عزیز این حکایت در صد سال گذشته همیشه صادق بوده چه در ولایت چه در سلطنت و انحصار به دوره ما ندارد. تو

این شکست مکرر «یک» تاریخ ما را عوض خواهد کرد

مهدوی کنی از چهره های مهم فکر سیاسی در ایران است. جایگاه شیخوخیت هم دارد چنان که هم او را شایسته ریاست خبرگان کرد و هم در انتخابات پرمساله اخیر پیش انداخت تا جبهه ای واحد از اصولگرایان بسازد. یعنی در هرم نفوذ عرفی، مهدوی جایگاه شاخص و بارزی دارد. این یادداشت تحلیلی بر شکست او و تاثیرات و عبرتهای آن در فکر سیاسی متکی به دین و اسلام است.  مهدوی کنی اذعان کرده است که آمده بوده «یک» جبهه بسازد و وحدتی میان اهل ولایت ایجاد کند اما به جای وحدت فرضی سیزده جبهه سر برآورده است. به نظر

بزرگترین دروغ خامنه ای

آقای خامنه ای گفته است و به تاکید که «همه مردم» روز ۲۲ بهمن خواهند آمد (روزنامه های پنجشنبه ۲۰ بهمن را ببینید که برخی همین "همه می آیند" را تیتر کرده اند؛ مثل ایران و جوان و جام جم). آقای خامنه ای چگونه می تواند از همه مردم حرف بزند وقتی تنها گروههای معینی از مردم را می پسندد و حمایت می کند و بر می کشد؟  آقای خامنه ای شده است نظام. این را همه می دانیم. بنابرین راهپیمایی هم برای سالگرد انقلاب شده است حمایت از رهبری ایشان و نظامی که ایشان نماد آن و عمود خیمه

ضعیف ترین حلقه در زنجیره نظام خواهد شکست

در مقابل بحث تحریم یک نکته اساسی میزان مقاومت کشور تحریم شده است. آیا ایران تاب خواهد آورد؟ من تلاش می کنم موضوع را از چند منظر به کوتاهی مرور کنم. اول به این می پردازم که ضعیف ترین حلقه ها کدام است. و دوم به اینکه انعطاف ناپذیری سیاستی محکوم به شکست است و برای بیرون آمدن از شرایط انعطاف ناپذیر نیروهای میانی نیاز است و حذف این نیروها ممکن است به شکست کامل و همه جانبه یا فروپاشی بینجامد و سوم اشاره می کنم که ممکن است تصحیح یک خطای جهانی در مورد ایران که سی و سه

بزرگداشت زندانی به روش سوسیالیسم اسلامی

زندگی زیر سایه نظام عبوس جمهوری اسلامی ما را هم شبیه این نظام می کند. مراقب باشیم. مخالفت با جمهوری اسلامی فقط مخالفت با ولایت و صغیر پنداشتن ملت نیست مخالفت با گفتار و کردار تبلیغی آن هم هست. و اگر زیر نفوذ همان سیاست تبلیغی هستیم فاصله احتیاطی لازم را رعایت نکرده ایم. ناچار با مشکلات عدیده روبرو خواهیم شد. نظام جمهوری اسلامی دو سویه تبلیغی روضه خوانی و ایدئولوژی حزب توده روسی را به هم گره زده است تا نوعی سوسیالیسم اسلامی در تبلیغ پدید آورد. هر نوع پیروی اپوزیسیون از این سیاست موجب هدر دادن انرژی و

در باره برهنگی گلشیفته

گلشیفته فراهانی با یک عکس برهنه غوغایی ایجاد کرده است. جنبه های متعددی در این عکس و این انتخاب و اقدام وجود دارد که نمی توان به شرح در باره همه آنها بحث کرد. من به صورتی تلگرافی نکاتی را یادداشت می کنم تا دست کم حیطه های بحث را به اندازه خود نشان داده باشم: در باره موضوع به نظرم اقدام گلشیفته در انتهای یک دوره و آغاز یک دوره تازه قرار دارد. سکس در ایران سی سالی است موضوع در گردش است. از تماشای کاست های ویدئویی پورن تا زمانی که با رواج دوربین های سبک زوج های

بیرون جهیدن از چنبره هر اخلاق ایده آلی و انقلابی

امروز دو مقاله خواندم که فکر می کنم به نحوی به هم مربوط اند گرچه ظاهرا ربطی به هم نشان نمی دهند. مقاله داریوش محمدپور در جرس در باره مساله اسرائیل و آمریکا و مقاله مهدی مظفری در رادیو فردا که سعی کرده است عوامل عقبماندگی اسلام و مسلمین خاورمیانه را یکجا طرح و تحلیل کند.  فرض کنیم که ما چهار مساله استبداد و رانت خواری و فرهنگ دینی و دخالت خارجی را بگذاریم کنار مساله آمریکا و اسرائیل. هر دو نویسنده ما قاطعانه می گویند که اینها مسائل اصلی ما هستند. یعنی دوتا را یکی و چهار تا را

ایرج گرگین از زبان ایرج گرگین

 پاییز ۱۳۸۶ خورشیدی، فصلنامه‌ی ره آورد (چاپ کالیفرنیا)، شماره‌ی ۸۰ ، گفتگویی کتبی را با ایرج گرگین آغازکرد که تا شماره  ۸۶ مجله ادامه یافت. این گفتگو را ماندانا زندیان در هفت بخش انجام داد و آخرین قسمت آن در شماره بهار ۱۳۸۸ منتشر شد. تا آنجا که من می دانم این مفصل ترین گفتگو با ایرج گرگین است. متن زیر را از بخشهای مختلف این گفتگو استخراج کرده ام و تا جایی که می شد به ترتیب تاریخی تنظیم کرده ام. چیزی به آن نیفزوده ام و هر چه هست سخن خود او ست.  عنوانها از من است:    ایده آل دست نیافتنی است؛ کار باید کرد   یک

ایرج گرگین غم رسانه خورد تا مرد

دوستان روزنامه نگار (و غیرروزنامه نگار هم) بیایید با خود روراست باشیم. ما درگذشتنامه نویسی بلد نیستیم. به همین سادگی. دلایل اش زیاد است. دلیل دم دستی اش این است که روزنامه نگار جماعت در دقیقه اکنون یا ترجمه ای است یا کپی-چسبان. مصاحبه گری هم هست که خود مصیبتی دیگر است. ظاهرا چهارمی ندارد. مگر شذ و ندر. یعنی حکم معدوم دارد. و طبیعی است که با این دو سه هنر که ما را ست تالیف نمی شود کرد. وقتی متنی جلومان نیست که ترجمه اش کنیم و وقتی چیزی نداریم سر هم کنیم در می مانیم که چه بنویسیم. با

شکافهای فکری و ابهامات گفتمانی در بیان رفیق ملکوتی

بحث «ما اپوزیسیون عربستان نیستیم» واکنشهای متفاوتی بین دوستان و خوانندگان سیبستان داشته است. فکر می کنم هر قدر این بحث باز شود نفع اش برای همه است. زیرا اینجا از دید من بزنگاه و گره گاه بسیاری مسائل ما ست. یادداشت داریوش محمد پور (اولویت بندی های بلاوجه) رفیق ملکوتی مان را از دید خود بر می رسم تا نشان دهم مشکلات اساسی تر ما کجاها ظاهر می شود. پیشاپیش از همت و سماجت داریوش برای پیگیری بحث سپاسگزارم. دوگانه باوری داریوش: من به هیچ وجه با صورت‌بندی مهدی که می‌گوید «ما اپوزیسیون عربستان نیستیم» موافق‌ نیستم به این معنا

ما اپوزیسیون عربستان نیستیم

اکبر گنجی نمونه ای از روشنفکران نابگرا ست. سرنمون یا کهن الگوی این دست روشنفکران در میان ما احمد کسروی است نویسنده زبان پاک. سرنمون مذهبی اش هم محمدرضا حکیمی است که مکتب تفکیک را در توجیه پاک اندیشی دینی تبلیغ می کند. حالا گنجی می خواهد پاکدینی سیاسی یا سیاست ناب و پیوریتن تبلیغ و ترویج کند. این یک جریان فکری است در میان ما که نمونه عربی اش سلفیه هستند. این دوستان و مشایخ و بزرگان و کلاسیک های معاصرین و بنیادگرایان عربی همه دنباله ایده الیسمی هستند که انقلاب اسلامی هم از آن بهره مند بود. نیروهای

خدایی که انسان را ویران می کند خدای ما نیست اتین ژیلسون (۱۹۷۸–۱۸۸۴)، فیلسوف توماسی و مورخ برجستۀ فلسفه قرون وسطی، کتابی دارد به نام تحقیقی در نقش تفکر قرون وسطی در شکل‌گیری نظام دکارتی (۱۹۳۰) که ترجمۀ فارسی آن با عنوان نقد تفکر فلسفی غرب (ترجمۀ احمد احمدی، تهران: حکمت، ۱۳۶۰) منتشر شده است و به چاپهای متعدد نیز رسیده است. این کتاب تحلیل درخشانی است از الهیات و فلسفۀ قرون وسطی که فلسفۀ دکارت از آن بیرون آمد. این کتاب را در هنگام دانشجویی بسیار دوست داشتم و چندبار خواندم، تا جایی که تأثیری بسیار ماندگار در ذهنم گذاشت. تا

روشنفکران و بازی در نقش آیت الله سکولار

حرف من این است: گروههای موعظه گر روشنفکران ما فرق عمده ای با آیت الله های مان ندارند. این یک معضل تاریخی است که امروز باید حل اش کرد و گرنه فردا باز هم گرفتارش خواهیم بود.  روشنفکران رهبران جدید اجتماعی ما از زمان مشروطه به این سو هستند. طبیعی است که از دل دربار و حوزه علمیه بیرون آمده باشند. تقریبا همه روشنفکران صدر مشروطه ما چنین وضعی دارند. یا سابقه اشرافی دارند یا سابقه روحانی دارند. مثال های تیپیک را در حسن تقی زاده می توان دید و در مصدق و آل احمد و کیانوری.  صحنه نبرد به

آیا عاشورا به قیمه تبدیل شده است؟

یکی از معصومانه ترین جنبه های مراسم عاشورا اطعام ظهر عاشورا ست. اینکه حتی این موضوع هم محل اختلاف های وسیع شده باشد در نظر اول باورپذیر نیست. اما مثل خیلی چیزهای دیگر در فرهنگ زیر فشار ما باورکردنی نیست اما واقعیت دارد. درست معلوم نیست از چه زمانی قیمه دادن به عزاداران حسینی رسم شد. اما دست کم در ۷۰ سال گذشته وجود داشته است. من خود از ۵-۶ سالگی قیمه امام حسین را به یاد دارم و در واقع یک دو بار از این قیمه ها برای من خاطره انگیز است و بخشی از تجربه عاشورای من شده

قتل نویسنده در نظام مقدس با اصلاح قوانین چاره نمی شود

این کشف من نیست و پیش از این کسانی به آن تذکر داده اند اما از بس که فراموش می شود ناچار باید هر از چندگاهی آن را متذکر شد که نظام حقوقی جمهوری اسلامی با نظام حقیقی اش تفاوت های اساسی دارد. بنابرین بیهوده است که خواستار اصلاح قوانین نظام باشیم. باید مساله را فراتر برد و از دید ساختاری به مساله نظر کرد. بهانه این یادداشت را گزارش بی بی سی فراهم کرد که از زبان عفو بین الملل نوشته است: ستایش از قتل نویسنده آذربایجانی یادآور لزوم اصلاح قوانین ایران است. چند نکته در باره این نوع

عکس ملکه و دیوار انزوا

پنجاه سال پیش وقتی ملکه الیزابت به ایران سفر می کرد هرگز کسی پیش بینی نمی کرد که روزی عکسی که او در ضیافت شاه ایران انداخته است به عنوان سند نگهداری عکس «شاه مخلوع» (+) از اتاق های ویران شده سفارت بریتانیا بیرون آورده شود و همچون سندی از یک جرم محرز در خبرگزاری یک دولت اسلامی منتشر شود (+). کاری به این ندارم که عکس و خبرش می خواهد وانمود کند که دولت بریتانیا همچنان گویی طرفدار شاه است چون خودش او را سر کار آورده و با کودتای آمریکایی حفظ اش کرده است و این داستان ها.

پیوند خدا و قانون سخت خطرناک است   یهودیت ارتدکس ومسیحت کاتولیک که در بطن اروپای متجدد زیسته و هم‌پای تحولات آن موج‌وار پیش و پس رفته‌اند، هنوز نتوانسته‌اند حقوق بشر را در مقام بنیانی برای شریعت خود بپذیرند. هنوز هزاران نفر در افریقا به سبب تقلید از فتوای پاپ به ایدز دچار می‌شوند و جان خود را از دست می‌دهند. زنان یهودی ارتدکس با کلاه‌گیس به فضای عمومی می‌آیند تا گیسوان خود را از نامحرمان بپوشند. بنابراین، رو به تجدد رفتن جامعه به معنای آن نیست که خودبه‌خود شریعت‌مداران به فکر انطباق شریعت با حقوق بشر خواهند افتاد. حقوق بشر