وبلاگ نویسی به شیوه توده ای

سال ها قبل از آنکه من و حسین درخشان متولد شویم، حزب انقلابى و رادیکال توده سنتى را در این مملکت باب کرد که هنوز که هنوز است رایج است. حزب خود را سمبل ترقى خواهى، روشنفکرى، مبارزه با ارتجاع و حمایت از محرومین مى دانست. در نتیجه هر انتقاد و خرده گیرى را به خود، رهبران، دوستان و آرمان هایش را به تلاش هاى مذبوحانه از سوى ارتجاع، شرکت نفت ایران و انگلیس، امپریالیسم آمریکا، استعمار، عوامل مزدور انگلیس و نوکران خارجى نسبت مى داد.

هرگز با مخالفین و منتقدین کوردل وارد گفت وگو و مباحثه نمى شد بلکه با گفتن اینکه آنان مزدور، مرتجع، خائن و عامل نفوذى دشمن هستند، دهان آنان را مى بست.

این سنت حمیده از حزب توده به مجاهدین و سایر نیروهاى انقلابى و رادیکال رسید و امروزه هم یک جریان شناخته شده وارث آن شده است. رهبران سازمان مجاهدین، هر فرد و جریانى را که در مقام انتقاد از آنان برمى آمد مرتجع و مزدور اعلام کرده و به جاى پاسخ به حرفش، نقدش و ایرادش به تخطئه شخصیت وى مى پرداختند. به جاى آنکه به طرفدارانشان نشان دهند که ایراد و اشکال آن حرف چیست، تلاش مى کردند تا نشان دهند که زننده آن حرف چقدر مزدور، مرتجع، وابسته و خراب است.

اگر زرورق ها و رنگ و لعاب روشنفکرمآبانه را به کنار بزنیم، در زیر آن آرایش آراسته، همان رویکرد نهفته است. به جاى آنکه ایشان مطالب کتاب و نظرات ناقد را مورد محاجه قرار دهند، به جاى آنکه به مخاطبین شان توضیح دهند که اشکال مطالب در کجا است و چه را ندیده که مى بایستى مى دیده، چه را از قلم انداخته، چه را درست متوجه نشده، چه را تحریف کرده و قس علیهذا، به جاى همه اینها یک راست رفته اند سراغ شخصیت بنده و نشان دادن ماهیت شخصى من به خواننده. به جاى نشان دادن ضعف هاى مطلب، خواسته اند ضعف ها و نقایص احتمالی خود مرا – که از نظر ایشان حتمی است- به خواننده نشان دهند.

برگرفته از: صادق زیباکلام در شرق با اندک تصرف

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن