دیروز با پسرم علی رفتیم فیلم هری پاتر جدید که می گفت چهارمین فیلم از این مجموعه است. من حسابش را نگه نداشته ام ولی او حتما بهتر می داند. فیلم طبق انتظار من بد و کلیشه ای بود. از فضای تیره و تار و کم نور فیلم هایی که کار کامپیوتری سنگینی روی آن انجام می شود و به همین دلیل رنگ بندی خاصی دارند یا باید داشته باشند هم حالم بد می شود. بعلاوه، صحنه های قابل پیش بینی که الگوی فیلم های هالیوودی را تکرار می کرد بدجوری تو ذوق می زد. نمونه اعلایش مجلس رقص در فیلم.
داستان بی معنا و سر هم بندی شده و زیادی متوجه گیشه بود. شخصیت ها درست و کامل پرورده نمی شدند و بازی گرفته نمی شدند. همه چیز هری پاتر بود. قهرمانهای دیگر فیلم فقط بودند تا کشته شوند یا بزودی از دور خارج شوند. مثل هر سه نفر دیگری که قرار بود در مسابقه / هفتخوان با هم رقابت کنند. شخصیت قهرمان روس زیادی آبکی بود. دختر قهرمان هم گویی در فیلم چپانده شده بود تا دخترها هم سهمی از قهرمانی ها داشته باشند. اما از او فقط فریاد و ترس و قربانی شدن سریع دیدیم که بشدت نقض غرض بود. فقر تخیل بی داد می کرد. فقط چند صحنه اصالتی در تخیل داشت که گرچه از افسانه ها آمده بود اما خوب اجرا شده بود مثل صندوقچه توبر تو و اسب های پرنده و کشتی یی که زیر آب می رفت. علی هم از صحنه نبرد با لرد تاریکی خوشش آمده بود. باقی همه از همان صحنه های معمول کامپیوتری که این روزها توی همه جور بازی می توان یافت. فیلم هم بسیار طولانی. اما سینما پر بود و همه بچه ها و نوجوانهایی که با پدر مادرهاشان آمده بودند.
بیرون که آمدیم می خواستم یک جوری به علی بگویم که چرا از فیلم خوشم نیامد اما محتاط بودم که نکند دنیای او را خراب کنم. دیدم می گوید این دو ساعت و چهل دقیقه از وقتی را که صرف این فیلم کردم باید ار دست رفته حساب کنم. وقتی به شخصیت پردازی های ناقص فیلم اشاره کردم گفت در کتاب همه شخصیت ها و جزئیات قصه توضیح داده می شوند اما در فیلم همه اینها دست و پا شکسته بود و برای کسی که کتاب را نخوانده باعث سردرگمی است. گفتم پس باید گفت در اقتباس از قصه فیلم ناموفق است. گفت اگر یک وقت خواستی کتاب را بخوانی فقط تا جلد چهار بخوان. بقیه اش مزخرف است.
گفتم فیلم زیادی کارتونی است در واقع کارتونی است که بازیگرانش آدمهای واقعی اند. سطح عاطفی ندارد. گفت درست است؛ آدم از نظر عاطفی درگیر فیلم نمی شود برای همین وقتی کسی کشته می شود عاطفه ات بر انگیخته نمی شود یا از موفقیت قهرمان داستان لذت نمی بری. برایم جالب بود که گفت فیلم های ساده قدیمی که از شادی و درد و رنج آدمها می گفتند ارزش بیشتری دارند. روشن بینی اش مرا شگفت زده کرد. گفت دوست دارد فیلم پرتقال کوکی را ببیند. گفتم تو درست می گویی صنعت سینما دست کم نوع هالیوودی آن مدام به طرف کار بیشتر روی جزئیات صحنه می رود و فیلم های پرکار و پر آدم و و مثل همین هری پاتر پر از سیاهی لشکر بی نقش و بی کار اما تماس عمیق تر با عواطف انسانی را از دست می دهد. فیلم ها مثل روبات شده اند. در بهترین حالت هوش از سر آدم می برند که چگونه تولید شده اند اما دریغ از اینکه بتوانند با آدم رابطه برقرار کنند دوستی کنند خاطره شوند.
خانه که رسیدیم رفت نشست پشت کامپیوتر. اول یک آهنگ رپ برای من گذاشت که ببین این از رنج آدم می گوید و بعد چند خطی در باره فیلم در سایت مشترکی که با دوستانش می چرخانند نوشت و تاکید کرد: فیلم عاطفه ما را بر نمی انگیزد. علی در نقد خود به جان هنر دست یافته است: هنری که حس نداشته باشد هنر نیست. بزرگترهایی که هری پاتر را به بازی تبدیل می کنند چرا که فکر می کنند بچه ها بازی دوست دارند اشتباه می کنند. بچه ها درگیری عاطفی را از راه بازی دوست دارند. بازی بی حس و خون اصلا بازی هم نیست. ادا ست. صنعت است.