Search
Close this search box.

آموزشی که در آن مساله ای حل نمی شود

سعید حنایی کاشانی در تازه ترین یادداشت خود در فل سفه مشکلی را طرح کرده است که به نظرم از نیمه راه مطرح شده است. او از قدرت طرح مساله حرف می زند و توان “ارائه ی تحقیق یا دادن «تز» (پیشنهاد یک قضیه) در دانشگاهها”. می گویم از نیمه راه زیرا مساله اصلی از مدرسه شروع می شود. اگر کسی در مدرسه نیاموخت چگونه مساله شناسی کند و برای مساله راه حل بیابد طبیعی است که در دانشگاه هم پای استدلال اش چوبین خواهد بود.

در وضع فعلی مدرسه های ما تقریبا می شود گفت که به محل نگهداری بچه ها و نوجوانان تبدیل شده اند در زمانی که والدین به سر کار می روند و از کار بر می گردند. به زبان دیگر، می توان گفت که در مدرسه ما کسی چیزی نمی آموزد. اگر پذیرش این حرف برایتان دشوار باشد خوب است به تجربه خود نگاه کنید و از خود بپرسید چه چیزی از مدرسه آموخته اید؟ مثلا آیا از مدرسه می شود ادبیات فارسی آموخت؟ کسی آموخته است؟ آیا مدرسه ما به ما شیوه نگارش بقاعده را می آموزد؟ آیا مدرسه های ما بعد از چند سال آموزش انگلیسی ما را قادر می کنند که از یک متن ساده بیرون مدرسه سر در آوریم یا نیازهای اولیه خود را به زبان انگلیسی برآورده کنیم؟ با همه تلاش سه دهه گذشته که بچه های ما عربی یاد بگیرند کسی از مدرسه های ما عربی آموخته است؟ اگر وضع زبان آموزی ما چنین است وضع علوم دقیق و علوم اجتماعی و انسانی که باید از پیش روشن باشد.

فراموش نکنیم که ما از استثناها صحبت نمی کنیم. آموزش مساله ای همگانی است و قرار است برای متوسط هوشی دانش آموزان مفید باشد. عقب افتاده های ذهنی یا تیزهوشان در بحث عمومی باید کنار گذاشته شوند.

به نظرم هنوز مهمترین کار مدرسه را معلمهای دبستان انجام می دهند چون به ما می آموزند که بنویسیم و بخوانیم و چهار عمل اصلی را انجام دهیم. اما همین معلمها به ما نمی آموزند که به دور و بر خود دقیق شویم و از مسائل ساده پیرامون سر در آوریم و برای آنها راه حل پیدا کنیم. معلمهای دوره های بعد هم هر قدر باوجدان باشند اما تکیه اصلی شان بر محفوظات است. بچه های خوب ما هم کسانی هستند که حافظه های سرشارتری دارند و خوب امتحان پس می دهند اما پیداست که این به معنای “یادگیری” نیست. یادگیری به ما قدرت حل مساله می دهد زیرا به ما قدرت تشخیص مساله می دهد.


از یک چشم انداز کلی ساختار آموزشی ما در دبستان و دبیرستان با نیازهای فردی و اجتماعی و بازار کار بیگانه است. اگر هنرستان ها را کنار بگذاریم در آنچه به طور معمول در مدارس ما در رشته های ریاضی و تجربی و انسانی تدریس می شود نوعی دگماتیسم و سنتگرایی – و البته ایدئولوژی دولتی- حاکم است که کشنده هر نوع تربیت ذهنی کارامد است.

در روش تربیت معلم ما، در روش تدوین کتاب درسی ما، و هم در روش های آموزشی ما یکجانبه نگری، معلم محوری و  وابستگی به متن مانع عمده آموزش خلاق است. دولتی بودن نظام آموزشی هم راه را بر خلاقیت های بیرون از اداره آموزش و پرورش بسته است. چیزی که نتیجه اش در مدرک قرار است خلاصه شود و نه در کیفیت و توان عملی. چیزی که معلم را هم به یک کارمند تبدیل می کند. از آن مهمتر شاید کلیشه های آموزشی است که بر ذهن طراح درس و کتاب و معلم و دانش آموز و والدین او سیطره دارد و ترک آنها همه را می ترساند. 

در عین حال، تشخیص مساله و قدرت حل مساله در آموزشی اهمیت دارد که بر نیروی فرد تکیه دارد. در هر نوع آموزش عمومی که فرد اعتبار نداشته باشد و اسیر قدرتهای پدرسالار باشد مساله ای وجود ندارد که او بخواهد حل کند. کافی است پیروی کند. (در واقع، قدرت حل مساله در چنین نظامی چه بسا اسباب دردسر می شود! و به هر حال کمتر کسی برای آن ارزشی قائل است. مهاجرت ها از همین جا پیدا می شود.)

در این شرایط، آموزش واقعی در درگیری فعال با محیط پدید می آید. برای همین است که بسیاری از جوانان ما تازه وقتی از مدرسه بیرون می آیند در بازار کار پرمساله چیز می آموزند. اما طبیعی است که این نحوه آموختن هم کند و پرخطاست و هم پرهزینه. شاید راه حل، همدلی معلمان و استادان باحوصله تر با دانشجویان خود است و حل مساله در همین نیمه راه. البته محصولات آن چنان مدارسی به آسانی تن به کار علمی با استادان دانشگاه هم نخواهند داد. نمونه اش در تزهای تولید انبوه دانشگاهی است. اما دست کم گروههای آماده تر و علاقه مندتر را می توان آموخت و نجات داد. چرا که آموزش توان حل مساله است. 

پس نوشت:

یک کار ارزشمند از نگاه هدف: آموزش روش تحقیق برای دانش اموزان؛ می گویم از نظر هدف چون از نظر زبان و شیوه تنظیم متن برای دانش آموز ایرانی یک متن ایده آل نیست. ولی فکر می کنم می تواند یک متن پیشنهادی باشد. مساله اصلی این است که مثالهایی به آن اضافه شود که در حیطه دانش و مسائل ملموس زندگی یک نوجوان باشد. به زبان ساده باید این متن را ساده کرد!

دیگر این یادداشت محسن مومنی است: مشکلات نظام اموزش دانشگاهی؛ نگاه متفاوت او ارزش دقت دارد.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن