Search
Close this search box.
نیست شوقی  که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟

پارسال بود که جمعی از دانشجویان رشته ادبیات از هرات در یک سفر تفریحی – پژوهشی به ایران آمده بودند و در جلسه در دری میزبانشان بودیم. و در آن جلسه بود که یکی از این دانشجویان با شعر و نظرهایی که درباره شعرها می‌داد، به خوبی روشن می‌کرد که دانش ادبی و قریحه ویژه‌ای دارد. و وقتی برای شعرخوانی دعوت شد، دیدیم او همان نادیا انجمن است که شعرهایش را در نشریات داخل کشور خوانده بودیم و با نامش آشنا بودیم،‌ و همو بود که آقای عبدالکریم تمنا شاعر پیشکسوت هرات ساکن تهران با دیدن شعرهایش چنان به وجد آمده بود که غزلی در وصف او سروده بود.

بله. نادیا انجمن را می‌گویم که چندی پیش استاد رجایی از هرات کتاب «گل دودی» او را با خود آورد که تازه چاپ شده بود. و همو بود که از امیدهای شعر جوان افغانستان به حساب می رفت، به ویژه در هرات.

با این مقدمه‌چینی شاید شما خود دریافته باشید که چگونه خبری می‌خواهم بدهم. بهتر است هیچ نگویم و فقط شعری از او نقل کنم که خود گویای بسیار چیزهاست و شاید آن را نوعی الهام بتوان تصور کرد. البته پیش‌بینی این تیره‌بختی‌ها در جامعه ما چندان نیاز به الهام هم ندارد. شاید بسیار کسانی که در وضعیت نادیا انجمن هستند فردای خود را چنین پیش‌بینی می کنند.

نیست شوقی  که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم‌ چه نخوانم

چه بگویم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از مشت ستمگر که بکوبیده دهانم

نیست غمخوار مرا در همه دنیا که بنازم
چه بگریم، چه بخندم، چه بمیرم، چه بمانم

من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زاده‌ام و مهر بباید به دهانم

دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم

گرچه دیری است خموشم، نرود نغمه ز یادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم

یاد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از این عزلت و مستانه بخوانم

من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دایم به فغانم

برگرفته از: محمد کاظم کاظمی در مرگ شاعر جوان هرات که زیر مشت و لگد شوهر جان باخت.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن