رسانه ها به چه کار می آیند اگر “تاریخ جامع ایران” را نبینند؟

تاریخ جامع ایران بدون تردید بزرگترین پروژه تحقیق در تاریخ ایران است که به پایان رسیده و منتشر شده است. تاریخ جامع ایران بدون تردید بزرگترین مجموعه کتاب جدی و سنگین آکادمیک و دانشورانه است که در تاریخ معاصر و بعد از رواج چاپ در ایران منتشر می شود. تاریخ جامع ایران یکی از سریعترین پروژه های بزرگ تحقیقی در تاریخ ایران و شاید منطقه است که در عرض کمتر از ۱۴ سال طراحی و برنامه ریزی و سفارش و اجرا و ویرایش و آماده سازی و چاپ شده است. تاریخ جامع ایران یکی از پروژه های بزرگ صنعت نشر در ایران است که مجموعه ای بزرگ را با نفاست و دقت

متلاشی ساختن دانشگاه؛ ادامه سیاست دفن مدرنیته

این گفتگوی شرق با تقی آزاد ارمکی استاد جامعه شناسی را خوانده اید؟ این گفتگو یک شاهکار تمام عیار است. هم جسارت شرق ستودنی است و هم منظر پرسشگر و هم البته درایت و نگاه کلان استاد ارمکی. کمتر پیش می آید که بتوانی در یک گفتگو/مطلب دنیایی حرف در باره سیاست فرهنگی جمهوری ولایی پیدا کنی. و این مطلب چنین است. مرا بلافاصله یاد آن گفتگو با مرتضی نبوی از مدیران روزنامه رسالت و عضو مجمع تشخیص مصلحت می اندازد که گفته بود باید زد زیر کاسه مدرنیته و چپه اش کرد. باید مدرنیته را با طرفدارانش به خاک

عصر مغالطه قانون و اسلام به زودی به پایان می رسد؟

به شهادت تاریخی که در آن زندگی کرده ایم و به شهادت تاریخ معاصری که مستقیم بر زندگی ما و نسل پدران و مادران ما تاثیر گذاشته باید گفت که هر دوره زیر نگین مغالطه ای عظیم زیسته است! درک تاریخ همچون کشف زنجیره مغالطات درک متعارفی نیست. نگریستن خطاپوش هم نیست. اما افشاگری هم نیست. درک ذهن آدمی است و ناتوانی های دوره ای اش. من یقین دارم که همه این مغالطات هم مبناهای ساده ای دارند آنقدر ساده که به برخی از آنها که امروز می توان خندید و انگشت حیرت گزید از ساده لوحانه بودن شان. اما

پرده آهنین؛ نمونه تاریخی که ما از انقلاب خواهیم نوشت

آن اپل باوم نویسنده چیره دستی در گزارش تاریخ است. من توفیق داشتم که فصلهایی از کتاب نفیس او را در باره استالینیسم در اروپای شرقی ترجمه کنم که این روزها آموزشکده توانا منتشر کرده است. او از سال آخر جنگ شروع می کند و تا سه سالی پس از مرگ استالین جریان زندگی و فرهنگ و سیاست را در اروپای شرقی تصویر می کند. کمتر تصویری از دوران بعد از جنگ دوم جهانی اینقدر زنده و متکی به شواهد عینی دیده ام. تمرکز او بر لهستان و مجارستان است به اضافه آلمان شرقی و اینکه شوروی بعد از جنگ

پیشنهادی به دایره المعارف نویسان ایرانی

مدتی است می خواسته ام این یادداشت را بنویسم. فکر می کردم چقدر خوب می شود که مثلا دایره المعارف بزرگ اسلامی در پایان هر جلد مدخل ها را به ترتیب سال هم مرتب کند و به صورت نمایه ارائه دهد. کار نمایه پردازی دانشنامه ها کاری از یک طرف ساده و از چند طرف پیچیده است. فرصت نوشتن مقاله ای اساسی تا امروز دست نداده است ولی سعی کردم در یادداشتی برای راهک موضوع را به کوتاهی و اجمال مطرح کنم. شاید طرح آن به کار آید و با همفکری دانشوران به نتایج روشنتری بتوان رسید.   نظام دایره

همزیستی نوروزی

نوروز یکی از بهترین سنت های ایران زمین با قابلیت تجدد است. یعنی از آن سنتهایی است که نه تنها مدرن شدنی است بلکه جوهر پیوند ما با مفاهیم مدرن است. یکی از مرکزی ترین مفاهیم مدرن "همزیستی" است. و برای ما یکی از سنتی ترین رسم هامان همزیستی است.  نوروز مظهر این سنت دیرپا و نوشونده و متجدد است. نوروز بین شیعه و سنی مشترک است. بین زرتشتی و مسلمان و بهایی مشترک است. برای یهودی و مسیحی و مذهبی و غیرمذهبی عزیز است. نوروز ترک و تاجیک و چینی را به هم پیوند می زند. نوروز زبان همدلی

نوروز؛ یسن آتش، جشن خورشید

آتش یکی از سیاسی ترین مفاهیم فرهنگ ایرانی است. به دلیل پیشینه بزرگداشت آتش در میان ایرانیان، بعد از اسلام آتش در مرکز بسیاری از سوءتفاهمات قرار داشته است. ساده ترین آن آتش پرست خوانده شدن ایرانیان است. آتش مثل بسیار از سازه های فرهنگ و اندیشه ایرانی کم شناخته است اگر نگوییم ناشناخته.  در آستانه نوروز امسال ویدئویی دیدم در باره خورشید که مرا به حیرت فروبرد و دوباره مساله آتش را برایم زنده کرد. نوروز برای من روز خورشید است. اصلا ابتدای سال چه پس از یلدا و در صورت کریسمس باشد و چه در هنگام نوروز به

تاریخ، ملکوت و ترس و لرز

داریوش محمدپور رفیق ملکوتی ما و مدیر حلقه ملکوت امروز تذکر داد که دوازده سالی از آغاز کار این حلقه می گذرد. یادم افتاد که سالها پیش این مطلب را برای خردنامه همشهری و به خواستاری محمود فرجامی نوشته بودم و هرگز منتشر نشد. جستم و یافتم اش. فکر کردم به این مناسبت یادی بکنیم از ملکوت و حال و هوایی که داشت در نیمه راه. آن مطلب بی هیچ تغییری این است:   تصادف و سوء تفاهم در حلقه ملکوت و ترس و لرزهای وبلاگ نویسی  مهدی جامی   ۱. تصادف حلقه ملکوت که امروز شماری از نویسندگان آشنا

توهم امپراتوری، توهم آمریکا شدن

دوست عزیز من سعید حنایی کاشانی یادداشتی نوشته است که مدتی است ذهن مرا مشغول می دارد. یادداشت کوتاه سعید این سوال را مطرح می کند که انقلاب های مدرن از انقلاب آمریکا شروع شد و گرچه پس از آن انقلابها جهان را در نوردید و مثلا انقلاب فرانسه و بعدها روسیه اتفاق افتاد و به قول اریک هابسباوم اصلا عصر انقلاب را جهان تجربه کرد، اما هیچ انقلابی به اندازه آمریکا موفق نبود. یا به قول سعید تنها انقلاب موفق همان اولین انقلاب بود یعنی انقلاب آمریکا.  من فکر می کنم توفیق انقلاب در آمریکا و شکست انقلاب در

اجرای قانون را نمی شود شناور و داوطلبی کرد

آقای رفسنجانی یکی از خوشفکرترین مقامات جمهوری ولایی است. حرف اش را هم همیشه روشن می زند. روشن به اندازه ای که یک سیاستمدار می تواند روشن بگوید. دیدگاه اش هم به اندازه کافی مدیریتی است. پس می شود به حرف اش اعتنا کرد یا آن را ملاک و معیار بحث قرار داد. این روزها به مناسبت سالگرد انقلاب مصاحبه مفصلی کرده است با روزنامه جمهوری اسلامی. همه مصاحبه قابل بحث و تحلیل است اما از وقت و حوصله من و هدفی که برای این یادداشت دارم بیرون است. اینجا می خواهم دو نکته اساسی را از بین این صحبت

سکس و رسانه، جلب کلیک یا پوپولیسم؟

چند سالی است که گرایشی در میان رسانه های فارسی پیدا شده است که به خبرهای عامه پسند بپردازند. پیشتاز این دست رسانه ها سایت خودنویس است. اما  امروز دست کم دو سایت دیگر وجود دارند که برخی جنبه های اخبار عامه پسند را شاخص اصلی سبک خود قرار داده اند یعنی توجه به خبرهای سکسی. این دو سایت ایران وایر و تقاطع اند و با فاصله ای از آنها دویچه وله به عنوان سایت چهارم.  من هم در جلسه رونمایی طرح خودنویس حضور داشته ام و آن را تحسین کردم و هم در برنامه ریزی اولیه تقاطع و ایران

مساله لحن در انتقاد

دوست عزیز من مهدی خلجی که با هم بحث ها و همفکری های بسیار داشته ایم و البته مجادلات بسیار که در همین سیبستان هم ثبت است حسب حالی در فیسبوک اش نوشته که از یک بابت اهمیت اساسی دارد و آن شیوه ورود ما به یک بحث است و چون همه ما به نحوی درگیر بحث هستیم و کامنت نویسی به عادت روزمره بسیاری از ما تبدیل شده خوب است نگاهی انتقادی به این حسب حال بیندازیم: در نقد اجتماعی «لحن» به اندازه‌ی «محتوا» اهمیت دارد. جامعه یا گروهی از جامعه که مخاطب این نوع نقد است، چه بسا

وبلاگ، فیسبوک و تجربه زیسته ما وب-زی‌ها

یک دوماهی شد که نتوانستم وبلاگ بنویسم. سخت گرفتار یک دو کار که باید تمام می کردم و هنوز هم کاملا تمام نیست اما بخش عمده اش تمام شده است. پس می شود وقتی را برای وبلاگ گذاشت. این خودش نکته بامعنایی است که وبلاگ وقت گذاشتن می خواهد. چرا فیسبوک نمی خواهد؟ انگار توقع ام از وبلاگ زیاد شده است. یا شرح حال نویسی کوتاه و نظر کوتاه را دیگر مناسب وبلاگ نمی بینم. البته این واقعیت هم هست که شرح و نظر در فیسبوک هم معمولا با همخوان کردن لینکی است که در وبلاگ معمول نیست. یعنی آن

زهرا خانم آتش درون داشت

زهرا خانم جزایری از آن هزاران هزار عزیزی است که وقتی می میرند رسانه ها بی خبر می مانند. زهرا خانم قهرمان نبود. سلبریتی نبود. چهره عمومی نبود. سیاستمدار نبود. رهبر یک گروه تروریستی نبود که مرگ اش برای رسانه ها اهمیت داشته باشد. رهبر یک جنبش اجتماعی نبود که بیماری اش و بیمارستان رفتن اش تیتر یک شود. زهرا خانم یک آدم معمولی بود گرچه با خیلی آدم های سرشناس نشست و برخاست کرده بود. ولی از ظاهرشدن چهره شدن جلوی صحنه آمدن پرهیز داشت.  زهرا خانم معمولی بود و نبود. بود چون دایره کسانی که او را می

ابن سینا به روایت بن کینگزلی و شرکا

دیدن فیلم حکیم / طبیب با بازی بن کینگزلی را با این تصور شروع کردم که فیلمی در باره ابن سینا خواهم دید. یکی از دوستان فیسبوکی پستی را همخوان کرده بود که می گفت گویا ایرانیان به این فیلم اعتنایی نکرده اند. می خواستم ببینم چرا. و حالا می دانم: این فیلم هیچ ربطی به ابن سینا ندارد! فیلم حکیم – به همان معنای قدیم حکیم یعنی طبیب – فیلم پرخرجی هم نیست اما به نسبت هزینه ای که برایش کرده اند مثل فیلمهای پرخرج هالیوودی به نظر می رسد. منهای تصویربرداری های بسیار خوب و در بعضی صحنه

چطور می شود قدر زندگی را دانست؟

مرگ حسین شهیدی چند روزی است رهایم نمی کند. می گویند مرگ حق است. نمی دانم معنایش چیست. اما می دانم که فقط یک صورت درست دارد: وقتی آدم کاری را که می توانسته انجام داده باشد. آردش را بیخته و الک اش را آویخته باشد. باقی صورتهایش جوانمرگی است. و حسین شهیدی مرگ اش زودهنگام بود. زودهنگام یعنی چه؟ یعنی در نیمه راه بود. به پایان نرسیده بود. هنوز حرفها داشت که بزند و کارها داشت که بکند.  مرگ وقتی آدم تمام شده باشد و از جهان کناره گرفته باشد و کاری برایش نمانده باشد حق است و طبیعی

خدا و انسان در گودر

چند سالی است که در فکر نوشتن کتابی هستم که تاریخ تحول اندیشه خدا و رابطه اش را با انسان در فرهنگ ایرانی دنبال کند. متون ادبیات ما و عرفان ما، که حامل اصلی حکمت های فرهنگ و اندیشه ایران است، سرشار است از ارجاعات به خداوند و انتظارات از او و مستقیم و غیرمستقیم واگوکننده نگاه ما به خدا. صفحات بسیار در خداشناسی نوشته ایم و قرن به قرن این نوشته ها حافظه معنوی ما را سنگین تر کرده است احتمالا بدون اینکه ما را شادتر و سبک تر کند. خدا دست کم در تاریخ معاصر همیشه بر اذهان

سکسوآلیته بمثابه حجاب

همین اول بگویم که من هم معنای سکسوآلیته را نمی دانم! نه اینکه نتوانم یک فرهنگ انگلیسی یا فرانسه باز کنم و معنایش را نیک بفهمم. اما فکر می کنم در یک بحث عمومی برای مجله ای عمومی به زبان عمومی نباید سکسوآلیته به کار برد. این است که فکر می کنم مفهوم "زنان و سکسوآلیته" در شماره دوم ویژه نامه تابلو در باره زنان مفهومی مبهم است و این کاری است نارسانه ای.  زنان و سکسوآلیته می خواهد بگوید نمی توان از این مفهوم به فارسی سرراست حرف زد. طوری وانمود می کند که انگار سکسوآلیته یک مفهوم جدید

دایی جوادآقا، مرد خدا، متجدد سنتگرا

دایی جوادآقا یا آنطور که پای آن تابلوی بزرگ "الله" محصور به گلهای فراوان و رنگهای درخشان نوشته شده بود محمدجواد پورمرادی – همان تابلویی که برای تولد برادرم حمید هدیه آورده بوده و من وقتی سواددار شدم می توانستم بخوانم – مظهر یک آقای به تمام معنا بود. مهری که مادرم به این دایی کوچک اش داشت که فقط ۴ سال از او بزرگتر بود هم به او موقعیت ویژه ای می بخشید در خانه ما و در مجلس های ما. دایی جوادآقا مجموعه بهترین چیزهایی بود که سنت می توانست در آدم پرورش دهد و همزمان مجموعه بهترین

میترای رومی، خدایی پارسی

بخش دوم از برگردان مدخل میترائیسم در دانشنامه ایرانیکا را می خوانید که راجر بک از مهرشناسان برجسته نوشته است. اصل مقاله را در ایرانیکا آنلاین بخوانید. این ترجمه کار پرویز جاهد است. بخش اول را اگر نخوانده اید در این پست بخوانید: پیوندهای کریسمس با شب چله یا یلدا خورشیدخدای شکست ناپذیر از آنجا که کارکرد اسرار میترای رومی به معارفه تازه وارد با میتراس پیوند داشت، این آئین به تمامی گرداگرد شخص خدا/میترا شکل گرفته بود. لقب خدای مهری برای باورمندان به او «میتراس خورشیدخدای شکست ناپذیر» (“Deus Sol Invictus Mithras”) بود: بنابراین او «خدا» بود، «خورشید» بود،

پیوندهای کریسمس با شب چله یا یلدا

سال گذشته وقتی یادداشت وبلاگ "ارزیابی شتابزده" منتشر شد که پیوندهای یلدا و مهر و ایران را انکار می کرد و کسانی را که به شب زایش مهر اعتقاد دارند دست انداخته بود، به دوست ام پرویز جاهد پیشنهاد کردم مدخل مهرپرستی از دانشنامه ایرانیکا را ترجمه کند. با همت بلندی که دارد پذیرفت مشروط به این که من هم نتیجه کار را ویرایش کنم. پذیرفتم و این حاصل آن شد که در سه بخش در سایت سی میل منتشر شد. امشب آمدم برای دوستان به مناسبت یلدا آن را همخوان کنم که دیدم متاسفانه سی میل آفلاین است. بنابرین

چگونه آشتی ملی را تصویر کنیم؟

دوست عزیز من شروین نکویی فیلمی ساخته در باره "آشتی ملی" که من از دور چیزی در باره آن شنیده بودم ولی تازه امروز که منتشر شده آن را دیدم. شروین سردبیر سایت تهران ریویو بود و در مدت کارش سایت را صاحب شخصیت خاصی در مباحث سیاسی کرده بود. یعنی توانایی اش را دارد که کار رسانه ای متمایز و شاخص انجام دهد. اما فیلمی که ساخته به دلایل مختلف به آن توفیقی که انتظار می رود نرسیده است. در چند نکته توضیح می دهم چرا و توصیه هایی که به نظرم می رسد را عرض می کنم شاید

آزادی = هر کس هر کاری خواست بکند = آشوب کنونی

یادداشت پیشین برخلاف انتظار من با استقبال مخاطبان روبرو شد. جای امیدواری است. ولی یک دست صدا ندارد. خوب است دوستان متعدد که کامنت داده اند چه در اینجا یا در فیسبوک یا این مطلب را خوانده اند و با آن موافق یا مخالف بوده اند یا طور دیگری مساله را صورت بندی می کنند هم بنویسند. اخلاق عمومی را جز عموم کسی نمی تواند حفظ کرد و راه حفظ آن تداوم بحث و گفتگو ست. باید پیش از آنکه غرق شویم کاری کرد. از میان کامنتها دوست نادیده و دانشگاهی آریابرزن محمدی چند سوال را مطرح کرد که به

ما داریم برای زور فرش قرمز پهن می کنیم

مثل مردم بابل شده ایم. زبان هم را نمی فهمیم. هیچ توافقی بر سر مسائل اخلاق و رفتار مدنی نداریم. نگاه کنید به آنچه در باره واکنش جمعی از فوتبال دوستان به مسی نوشته اند. در فیسبوک و در دیگر جاها. دوستی نوشته است که این دعواها همه جا هست چرا برآشفته اید. عملا یعنی که بگذارید هر کار می خواهند بکنند. آنها که می خواهند کارشان را بکنند حتما به ما گوش نخواهند کرد و کرده اند کارشان را. کار ما چیست؟ اگر دیدبانی نکنیم و اگر نقد نکنیم و اگر خواهان اصلاح رفتار نشویم؟ اگر اجماع و توافق

واقعه ای بزرگ در پیش است

همه حرف این است که همه نشانه ها حاکی از یک رویارویی تعیین کننده است. در خارج انبوهی مطلب بر ضد ایران و سر به سلامت بردن اش از تقابل هسته ای منتشر می شود. بسیاری این سالم ماندن ایران را بعد از آنهمه گربه رقصانی خوش نمی دارند. خیلی ها در این میانه درگیر اند. عربستان و اسرائیل آشکارهایش باشند نیمه پنهان اش بس بزرگتر و پرتعدادتر و سمج تر است. اما یک دشمن هم کافی است و جمهوری ولایی هزاران دشمن دارد. مساله این است که آیا می توان سرنوشت مردم ایران را از ولایت حاکم جدا کرد؟

گفتگوی سر میز شام با داریوش آشوری

امشب داریوش آشوری در مجلسی که به همت دکتر نیکفر سردبیر زمانه برپا شده بود در باره ایده زبان باز صحبت کرد که در کتابی به همین نام شش سالی پیش از آن بحث کرده است (نشرمرکز، ۱۳۸۷). بی تعارف جز چند تنی از جوانان ندیدم که کسی با ایده او ارتباط برقرار کرده باشد. خیلی هم تعجب نمی کنم. آشوری نه حرف سیاسی زد که همه درگیر آن باشند و نه نقد این و آن کرد که مطلوب کسان افتد. حرف آشوری حرفی است که با دقت خاص او در کتاب اش آمده است و شاید در سخنان اش

حقیقت ما را نجات نخواهد داد

صبح با این فکر بیدار شدم که حالا می فهمم عذاب بر جماعت چرا نازل می شود! توضیح اش سخت است. اما شرایط وارد شدن به یک فاجعه همگانی یا عذاب الهی گویا تابع سنتهای تاریخی است. وقتی که حرفها دیگر نجات بخش نیستند. زمانی فروغ می گفت و دیگر هیچ کس به هیچ چیز نیندیشید. حالا باید گفت و دیگر هیچ کس به هیچ چیز گوش نمی کند! این زوال اتوریته درست به اندازه اقتدار کامل اصحاب اتوریته خطرناک است. یعنی اگر روزگاری حرف یک رهبر میلیونها نفر را به حرکت در می آورد و خطر بود امروز اینکه

دور ایرانو خط بکش …کش ..مکش

این وسواس نوشتن گاهی بدجور کلافه کننده است. از دیشب می خواسته ام چیزی در باره محسن نامجو بنویسم و نشده است. فکر کردم اصلا لازم است؟ اهمیتی دارد؟ و به تاخیر انداختم. اما حالا فکر می کنم باید این چند کلمه را بنویسم. دیشب برای اولین بار به کنسرت اش رفته بودم. طبعا یکدیگر را هم می شناسیم چون از دوره زمانه با هم کار کرده و تماس داشته ایم و بعد هم در ایران ندا از موسسان بوده است. نوشتن برای من در این موارد دوچندان دشوار می شود. نگران این که بیهوده آبی نیاورده کوزه ای نشکسته

تذکر به پارادوکس

یادداشت پیشین بازخوردهای جالبی داشت. انگاری نوعی بیرون آمدن از غار باشد. مدتها کسی تو را ندیده باشد. حالا آمده ای حرفی زده ای و شاید دوباره به غار خودت بازگشته ای. فکر می کنم تا حدودی درست است. من در یک غار انزوا سر در مراقبه ای طولانی برده ام. تا شاید چیزی را برای خود حل کنم. و آن معضلی ست که از بس آشکار است دیده نمی شود.  دوستی نادیده نوشته است که تفکر سیستماتیک ات را وانهاده ای و واداده ای. باشد اما تبلیغ اش را نکن! سیستماتیک؟ یادم هست که دوست قدیم ام سعید نیازمند

مهار میل به یکجاشدگی و یک کاسه شدن

مدتی وبلاگ ننوشتم و میان هزار و یک دلیل یک دلیل اش هم این بود که نخست دو کار که در ایران وایر منتشر کرده ام را اینجا لینک بدهم. یکی مقاله ای مفصل در سه بخش بود که در باره رضاشاه و زبان فارسی نوشته بودم و دیگری مجموعه درسنامه «خبر»نگاری شهروندی. از خودم تعجب می کنم که چرا نمی توانستم این کار را بکنم و این کار بر عهده تعویق افتاد و افتاد تا امشب که به این نتیجه رسیدم که اصلا نباید پست جداگانه ای به این دو کار اختصاص دهم. باید قید جمع کردن کارهایم را