چند سالی است که در فکر نوشتن کتابی هستم که تاریخ تحول اندیشه خدا و رابطه اش را با انسان در فرهنگ ایرانی دنبال کند. متون ادبیات ما و عرفان ما، که حامل اصلی حکمت های فرهنگ و اندیشه ایران است، سرشار است از ارجاعات به خداوند و انتظارات از او و مستقیم و غیرمستقیم واگوکننده نگاه ما به خدا. صفحات بسیار در خداشناسی نوشته ایم و قرن به قرن این نوشته ها حافظه معنوی ما را سنگین تر کرده است احتمالا بدون اینکه ما را شادتر و سبک تر کند. خدا دست کم در تاریخ معاصر همیشه بر اذهان ما سنگینی کرده است تا سرانجام به نام او انقلاب کردیم. گویا برای اینکه او را از خود شاد کنیم. باز بدون اینکه خود از شادی مطلوب چیزی به دست کنیم.
سی ساله گذشته در ایران تاریخ جدال با خداوند بوده است. نظام مقدس خود را صدای خدا معرفی کرده است لاجرم هر چه کرده به پای خدا نوشته شده است. به نظر من بحران بزرگی که از نگر معنوی در جامعه ایران به وجود آمده پیش از همه بحران خدا ست. می توان این بحران را بحران مرگ خدا و باززایش خدا دانست. نه آن مرگ آسان بوده و هست و نه این باززایش آسان است و خواهد بود.
مسیر آینده خدا در ایران چگونه است من نمی دانم اما اطمینان دارم که این مسیر تازه از زبان تازه ای برخوردار است. زبانی که قدرت ارتباط بین نسل انقلاب زده و اسلام گریز را با خداوند داشته باشد. این زبان یکباره و یکشبه به وجود نخواهد آمد. در تکوین و در تدوین است.
گوگل خوان، یا چنانکه رایج تر است و اهالی آن دوست می دارند: گودر، مجموعه بزرگی از نوشته های روزانه و پست های متناوب افرادی با عقاید و مشرب های فکری متفاوت است یا بود. من خیلی زود متوجه شدم که این مجموعه می تواند سرمایه ای برای مطالعات مختلف باشد به شرط اینکه بدرستی برگه نویسی و طبقه بندی شود. «خدا و انسان» یکی از برچسب های من برای آرشیو کردن مطالبی بود که می دیدم. در این شیوه از مطالعه به جای اینکه در یک دوره معین مثلا شش ماهه به تعداد زیادی افراد پرسشنامه بدهید یا دعوت کنید در مصاحبه شرکت کنند دوره را طولانی تر می کنید و منتظر می مانید شواهد به صورت طبیعی از راه برسند. شیوه اول مثل ماهیگیری صنعتی است و شیوه دوم مثل ماهیگیری تفریحی است. و برای درک رابطه خدا و انسان که هزاران سال دوام داشته است تطویل زمان مطالعه اختلالی ایجاد نمی کند و برای من که به جمع آوری اسناد به طبیعی ترین صورت گرایش دارم این شیوه بهتر از همه جواب می دهد.
وقتی سر و صدای برچیده شدن گودر در راهروهای حجره و غرفه های گودری پیچید هر کس به فکر افتاد که چگونه از این میراث گودر محافظت کند. من نیز که این یادداشت ها را صرفا برای کارهای آینده کنار گذاشته بودم به صرافت افتادم که برگه های برچسب خورده خود را جمع کنم مبادا از دست برود. هنوز هم برای من سخت است باور کنم مجموعه پرتکاپویی مثل حجره های گودر به همین آسانی متروک شد و بسیاری از کامنتها با تجدید ساختار از میان رفت.
نوشتن تاریخ خدا کاری بزرگ و وقتگیر است. نوعی تاریخ ادبیات خدا ست. باید صدها اثر را زیر و رو کرد. اما یکی از فصل های آخر آن این خواهد بود که مردم دوران ما چگونه به خدا اندیشیده اند. مجموعه حاضر بخشی از آن فصل می تواند باشد. این مجموعه نمونه گیری به نسبت خوبی است از اندیشه های رایج در باره خدا در ایران نسل ما.
ناگفته شاید پیدا ست که نوشتن یادداشتهای کوتاه برای هر متن همخوان شده در طول روزهای مختلف انجام یافته است. لحن و نحو هر یادداشت یا گروه یادداشتها متفاوت است و بازتابی از حال آن روز من در پرسمان خویش از رابطه ام با خداوند. یک روز نزدیکتر و آرام تر و یک روز دورتر و ناآرآم تر. روزی متکی به اطمینان و روزی حیران از تردیدها. روزی خدا در دسترس و روزی ناپیدا. گاه آنقدر نزدیک و گاه همانقدر و بیشتر دور. و درک اینکه ما مسافریم و او ست ماندنی.
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و