Search
Close this search box.

چگونه آشتی ملی را تصویر کنیم؟

دوست عزیز من شروین نکویی فیلمی ساخته در باره "آشتی ملی" که من از دور چیزی در باره آن شنیده بودم ولی تازه امروز که منتشر شده آن را دیدم. شروین سردبیر سایت تهران ریویو بود و در مدت کارش سایت را صاحب شخصیت خاصی در مباحث سیاسی کرده بود. یعنی توانایی اش را دارد که کار رسانه ای متمایز و شاخص انجام دهد. اما فیلمی که ساخته به دلایل مختلف به آن توفیقی که انتظار می رود نرسیده است. در چند نکته توضیح می دهم چرا و توصیه هایی که به نظرم می رسد را عرض می کنم شاید برای کارهای بعدی شروین مفید افتاد چون اطمینان دارم که این مسیر را ادامه خواهد داد:

اول اینکه شروین بخوبی دریافته که مدیوم تصویری مدیوم مهمی است در میان رسانه های امروز. در همان تهران ریویو هم چند ویدئو تهیه کرده بود که برای چندتایی نقدهایی هم در حد شرح کوتاه فیسبوکی نوشته بودم. اما چون شروین از عالم آکادمی و تحقیق می آید هنوز در سیطره نگاه خطی است تا حجمی. هنوز کلام برایش مهمتر است تا تصویر. حرف برایش مهمتر است تا فضاسازی سینمایی. این مشکل در آشتی ملی هم هست. کاری که فقط در آن حرف زده می شود. هیچ کار سینمایی در آن نیست. دوربین هیچ جا نمای خارجی ندارد. مگر آغاز فیلم که شروین را می بینیم و همین. این فیلم به یک معنا کارگردان هنری ندارد.
دوم اینکه مدیوم تصویری همیشه داستانگو ست. اگر داستان را از این مدیوم بگیریم تقریبا چیزی از آن باقی نمی ماند. می شود رادیو. اما حتی در رادیو هم بحث های فراوان تئوری و عملی وجود دارد که چطور صدا را زنده کنیم و روایت کنیم و حس و حال بخشیم. در واقع چگونه اجرا کنیم. چه در صدا یا در تدوین موسیقی و آوردن افکت. در آشتی ملی داستان نمی بینم. مایه اش را داشته. اما فیلم از اساس غیرداستانی پیش می رود. 
سوم اینکه هر موضوع تصویری با هر روش ضبطی سازگار نیست. مثلا نمی شود در باره تئاتر فیلم ساخت و ما فقط ببینیم که کارگردان ها حرف می زنند یا بازیگرها. باید وارد تئاتر شویم باید از تئاتر فیلم داشته باشیم باید پشت صحنه برویم و مانند آن. حالا به نظرم سیطره گفتمان آکادمی و متن محور و سیطره نوع خاصی از برنامه سازی تلویزیونی که مصاحبه محور است باعث شده شروین به این نکته منتقل نشود که اگر بخواهم روشی برای ضبط همین گفتارها فکر کنم بهترین اش نشاندن تک تک آدمها جلوی دوربین نیست. بهترین اش "آشتی" دادن این تک تک ها با هم و نشاندن آن ها روبروی هم است. در فیلم او خانم کار و محمدجواد اکبرین و مدیر رها هر سه در یک فضا فیلم گرفته شده اند. اما بهترین کار این بود که این سه تا با هم حرف بزنند. از آن بهتر این بود که با حسن شریعتمداری دور یک میز نشسته باشند یا در یک باغ قدم بزنند یا به یک کافه بروند. در یک موزه در یک کتابخانه در یک آرشیو از اسناد قدیمی و مانند اینها جستجو کنند. فکت بیاورند. سند نشان دهند. 
شاید طرح ساده داستانی برای این کار می توانست دیدار رامین جهانبگلو با حسن شریعتمداری باشد. این دو تا که بهترین حرفهای این مجموعه را می زنند می توانستند این حرفها را با هم بگویند و با هم بحث کنند و جریان دیدار و گفتار آنها ضبط شود. آنها تجربه های مختلف زندان و تبعید و مبارزه و آینده نگری ژرف دارند و شروین می توانست با اتکا به این سرمایه انسانی فیلم جانداری بسازد.
چهارم اینکه در این فیلم نه ضرورت بحث روشن می شود که چرا اصلا آشتی ملی لازم است و اصلا از کجا آمده و طرح و ایده کیست و نه هیچ سابقه ای از آن در تاریخ ایران معاصر داده می شود. آیا در ایران معاصر دولت آشتی ملی داشته ایم؟ کدامها بودند و سرنوشت شان چه بود؟ از روندهای آشتی ملی در گذشته چه می توان آموخت؟ چقدر ظرفیت آشتی در امروز ایران وجود دارد و چقدر ظرفیت تنش و خشونت و جنگهای داخلی و تجزیه و مانند آن؟ اینها سوالاتی است که می توانست به فیلم کانتکست بدهد و مخاطب را درگیر کند. نمی کند و نداده است. موضوع مجرد بحث شده است. و فقط بحث شده است. حرف اساسی اش روشن نشده است. آشتی چرا؟ با کی؟ چگونه؟ و بر اساس کدام نیاز افکار عمومی؟
پنجم اینکه این سالها در بازار رسانه ای فارسی بحث های زیادی شده است که اصولا فیلم مستند چیست. فیلم آشتی ملی فیلم هست یعنی تصویر دارد اما مستند نیست. هیچ کار تحقیقی خاصی در آن نیست و هیچ تصویری از آرشیو که به موضوع مربوط باشد و بصیرت افزاید در آن استفاده نشده است. در اغاز فیلم با دیدن شروین این حس ایجاد می شود که گویی با مستندی روبرو هستیم که در آن راوی یا شروین ما را به اینطرف و آن طرف می برد و برای ما توضیح می دهد که کجای کار هستیم. اما پس از این نماهای آغازین دیگر شروین را نمی بینیم. حتی در مصاحبه ها هم نه سرشانه ای از او هست و نه تصویر دوتایی او و مصاحبه شونده. شروین دو جمله و دو تصویر دارد و بعد از آن ناگهان کنار می رود و تا آخر فیلم بر نمی گردد. تصویرهایی هم که در آغاز فیلم آمده و قرار است به نوعی مرور تاریخ معاصر باشد چندان گویا نیست. و معلوم نیست چقدر از آنها به موضوع فیلم مربوط است. یا در آغاز ایده چیز دیگری بوده که در ادامه فیلم دنبال نشده؟ نمی دانم. اما این شیوه کار نشان می دهد که طرح سینمایی کار درست ریخته نشده است. 
فیلم مشکل صدا هم دارد. نه صدابرداری که صدابرداری اش خوب است. اما صداهای تلفن اصلا خوب نیست. مشکل تدوین هم دارد. اما اینها مشکلات کوچکتری است به نسبت اینکه آیا به هر حال فیلم در آنچه می خواسته بگوید موفق است؟
برای من حرفهای مهندس شریعتمداری اموزنده بود. و حرفهای رامین جهانبگلو. تا حدودی هم حرفهای خانم کار. به نظرم تحلیل شریعتمداری از تحولات جامعه و سیاست ایران می توانست پایه روایت فیلم باشد. پیشنهاد جهانبگلو در باره جستجوی مکانیسم های خشونت پرهیزی در فرهنگ و جامعه ایران می توانست مایه تحقیق و گسترش خط داستانی فیلم باشد. فیلم در حد یک برنامه تلویزیونی روزمره قابل قبول است. اما در حد یک فیلم مستند؟ جای کار بیشتری داشته است. 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن