Search
Close this search box.

انشاءالله طبقه متوسط را به خاک خواهیم سپرد

این خوانش نهایی من از حوادث یک سال گذشته در ایران است. به نظرم آن بمب هسته ای که احمدی نژادیست ها دنبال اش هستند قرار است در خود ایران منفجر شود. زمستان هسته ای برای طبقه متوسط شهری در ایران در راه است. در تازه ترین یادداشتی که برای تهران ریویو نوشته ام این موضوع را توضیح داده ام. کوتاه هر چند و مقدمه وار. امیدوارم دامنه بحث را با نقد و نظر و پرسش و درگیر شدن دوستان در طی ماههای آینده دنبال کنم و ابعاد آن را بازتر کنم. از همه دوستانم نیز دعوت می کنم بنویسند.

انشاءالله مدرنیته را به خاک خواهیم سپرد

این متن بی اغراق یکی از خواندنی ترین، صریح ترین و در عین حال مفرح ترین متن هایی است که در طول یک سال گذشته خوانده ام. بخش های درخشان ان را نقل می کنم اما توصیه می کنم حتما آن را بخوانید و مکرر کنید. این متن شاهدی بر سطح مخفی تر و زیرین تمام این دروغها و بازیها ست که در ماههای گذشته در مقابله با جنبش سبز ظاهر شده است. متنی حاکی از استیصال. اینها برگزیده هایی از حرفهای مهندس نبوی مغز متفکر روزنامه رسالت است در گفتگو با جوان آنلاین. این حرفها جای تحلیل زیاد دارد

اتوریته شیخ و شادی و سید و دموکراسی وبلاگی

این مدت که دعوای شادی صدر مطرح بود من چیزی ننوشتم. بعد دعوای سیدرضا پیش آمد و هنوز ادامه دارد انگار. فکر که می کنی می بینی چیزهایی عوض شده است. چه بسا وارد مرحله تازه ای شده ایم. می ارزد چند کلمه ای به قول آرش کمانگیر با هم حرف بزنیم. رسانه ای نمانده است. وبلاگ جای بسیاری از تریبون های تعطیل شده را گرفته است. معنای اش این است که آدمهای بیشتری وارد این میدان شده اند چه به عنوان مخاطب چه به عنوان تولیدکننده متن و محتوا. ما با کثرتی از آدمها و وبلاگها روبروییم. این وضع

در میدان سوربن

دو سه روزی پاریس بودم. دیدار دوستان جوان روزنامه نگار که چندنفری شان تازه به اروپا آمده اند مغتنم بود. دیدار دوستان قدیم نیز لطف دیگری داشت. امروز مهدی خلجی هم از آمریکا آمد و من داشتم بر می گشتم. سه چهارساعتی با وجود خستگی و بیخوابی پرواز اقیانوسی نشست و در پیاده روی کافه ای در میدان سوربن و در میان صدای آب دهها فواره کوتاه و جوشان و همهمه مردان و زنان پاریسی و کافه نشینان چند ملیتی گپ زدیم. سخن از هر لونی رفت. از  امکان بازگشت ما جماعت به ایران و از پژوهشهای او در باره

شاعر در چرخ گوشت

من هر دو باری که علیرضا قزوه را دیده ام او را آدم افتاده حالی یافته ام. شعر خوب می گوید و دانش ادبی اش هم خوب است. الان در دهلی نو هم کلی کار کرده است و کلی نسخه خطی فارسی نجات داده است. کلی کار خوب زیر نظرش منتشر شده است. همه اینها درست و قابل احترام است. پای بحث سیاسی چرا می آید؟ چرا بلندگوی کسانی می شود که نمره رئیس شان هم از نظر او زیر ۱۵ است؟ قزوه می گوید نمی خواهد خود را خرج کسی کند اما در چرخ گوشت افتاده و رفته و

زن-هراسی طالبان ایرانی

چند روز است مطلبی که برای تهران ریویو نوشته بودم منتشر شده اما فرصت نکرده ام که بگذارمش در سیبستان: جمهوری اسلامی اسرائیل. از امروز به فردا انداختم و باز هم در باره اسرائیل و ایران فکر کردم. اما این میانه دو سه موضوع مرا از غرب ایران به شرق برد. از اسرائیل به رژیم ساقط شده طالبان اما برجا مانده در فرهنگ افغانستان. ایرانی ها این را به تجربه و شهود و دریافت دینی خود متوجه شده اند که آنچه ما با آن در ایران سر و کار داریم دین و مذهب و اینها نیست. نوع خاصی از دین

رهبری که انتقاد به او از زبان نوری زاد هم توهین است همه احکام دادگاههای نمایشی ایران مایه شرم است اما این حکم از همه رسواتر است متن حکم محکمه ولایی محمد نوری‌زاد متهم است به: فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و توهین به مقام معظم رهبری، رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه و آقای علم‌الهدی امام جمعه‌ی مشهد که ایشان شخصاً شاکی بوده و شکوائیه ضمیمه‌ی پرونده است.  متهم در دادگاه نیز، ضمن پافشاری بر صحت کردار مجرمانه‌ی خود، تمامی اعمال خود را انتقاد سازنده دانسته است. دادگاه، نظر به اینکه در هیچ آئینی، توهین، انتقاد سازنده محسوب نمی‌شود و

نگرانی، تاثر، خوشحالی

وضعیت قرقیزستان مرا نگران می کند. آنچه در این کشور اتفاق افتاده یک کودتای روسی تمام عیار است که بر آن جامه انقلاب مردمی پوشانده شده است. همه چیز از قبل برنامه ریزی شده بوده. روسیه دارد بر سر حیطه نفوذ خود با چنگ و دندان مبارزه می کند. برخورد مثبت پوتین با دولت موقت قرقیز هم بسیار معنادار است. آنچه اسباب نگرانی است نوع رابطه روسیه و آمریکا بر سر قرقیزستان نیست. قرقیزستان می تواند نشانگر این باشد که چگونه منافع دو قدرت درگیر منطقه می تواند دولتها را جابجا کند. وقتی خوب فکر می کنی با این سوال

خداشناسی و خدایگان شناسی هند

در روزهای نخست سفر به قوام فرهنگ هند فکر می کردم. این خط نسبتا ثابت معماری و موسیقی و معبدسازی و مفاهیم ثابت مانده و مشترک و این زبان واحد در طول قرنها و خیابانهایی که سرشار از نشانه های تاریخی اند و اسم های بزرگان برای من یک معنا داشت: تداوم حضور نخبگان. این را با یکی از همسفران هم بحث کردیم. نخبگان سرمایه های یک کشور اند زیرا کسانی هستند که خود را به آن کشور و به یک موقعیت جغرافیایی-فرهنگی وابسته می دانند و برای دفاع از ارزشهای فرهنگی و سبک زندگی آن آماده بذل مال و

گدایان هند و خدایان هند

سفر هند یکی از دشوارترین سفرها برای توصیف کردن است. تا به حال این قدر نوشتن در باره سفری را سبک سنگین نکرده بودم. مشکل این است که هند را از کجا باید آغاز کرد برای توصیف و شرح و نقد؟ هند یک صورت ندارد. هر لحظه به شکلی بت عیار در آمد. بار دیگر به هند باز می گردم؟ جواب من به این سوال آری است. به دهلی باز می گردم؟ شاید نه. آن گرمای کلافه کننده اش مرا یاد گرمای صبح خوزستان می اندازد که مثل بعدازظهر تابستان تهران بود وقتی در انتظار ایستاده بودیم که با اتوبوس

هند سرزمین مادر است

سعید حنایی کاشانی که امده بود هلند تعبیری داشت نزدیک به اینکه من غرب را در کتاب خوانده ام و حالا همان که خوانده ام را می بینم. من بارها این را در باره سفرم به آسیای میانه گفته ام. گفته ام که سفر به آسیای میانه برای من مثل راه رفتن در کوی و برزن تاریخ بیهقی است. مثل اینکه تاریخ بیهقی شده باشد کارتی که وقتی باز می کنی وسط اش یک قلعه با اضلاع کاغذی پدیدار می شود. قلعه ای که می توانی به آن وارد شوی و در آن سیر کنی. من در آسیای میانه همیشه

سالی که سلطان شکسته شد

برای ویژه نامه نوروزی مردمک یادداشتی نوشتم که قرار بود در آن از استراتژی های سبزها در سال ۸۸ بگویم و استراتژی های ایشان در سال ۸۹. خلاصه سال ۸۸ از نظر من این است که خامنه ای به عنوان رهبر-سلطان شکسته شد و این نتیجه سیاست چپ های کهنه کار بود و اصلاح طلبان آشنا به خم و چم نظام. به نظر من خامنه ای به عنوان مظهر جباریت سلطانی در مقابل شهروندان و شهروندمداران شکسته شد. نه اینکه دوره سلطانی و پادشاهی در ایران به سر آمده باشد. اصلا این مهم نیست. چنانکه در کشورهای راقیه از ژاپن

بعضی از این چهره ها بیش از ۱۰ هزار دلار کمک کرده اند

من و شما ممکن است نتوانیم به اندازه دیگران کمک کنیم. اما هنوز می توانیم کمک کنیم. من کمک می کنم و از گزارشگران بدون مرز می خواهم که اطمینان یابند که کمک ها برای حمایت از روزنامه نگاران هزینه می شود. به دیگران هم باید کمک کرد اما این کمک برای روزنامه نگار است. مراقب باشیم روزنامه نگار برای برخورداری از حمایت ناچار نباشد خود را اثبات کند. این کمک برای کسانی است که در خطر بوده اند چون روزنامه نگاری می کرده اند. کمک به آنها نشان دهنده قدردانی ما از ایشان و نیز از سازمانی اروپایی است

سالی که با هم غریبه نبودیم در همهمه قدم هایی که پرشتاب به ناکجا می دوند، سرفه های ممتد از بوی تند اشک آور، سکندری خوردن در جوب، در وحشت از سرهای خونین و بینی های شکسته و پیرهن های پاره، آیا کسی دید که تو دست مرا آرام فشردی؟ کسی شنید که قلب من چه پر تپش می زد؟ کسی پاهای لرزان مرا از زیر شلوار جین کلفتم نوشت؟ از سالی که گذراندیم، فقط نباید انبوه خبرها و تحلیل ها و مقاله ها و آه ها باقی بماند. باید بنویسیم که در نگاه اول به عکس سهراب، مرگ نیست

بگو مگو با نیکان

نیکاهنگ کوثر مطلب مرا در نقد یادداشت رضایی مجد در خودنویس منتشر کرده است با مقدمه نویسی بر پیشانی آن. او می نویسد: «این مطلب را مهدی جامی برای سایت «تهران ریویو» نوشته است. با اجازه جامی در خودنویس منتشرش می‌کنیم. از جامی متشکریم و امیدوار بودیم این مطلب را نخست برای خودنویس می‌فرستاد تا اینکه آنرا به رسانه‌ای دیگر بر اساس «تعهد حرفه‌ای» و «کاری» بدهد.»  عرض می کنم که: نوشتن برای خودنویس یک امر داوطلبانه است و طبعا بایدی و تکلیفی نیست. من با تهران ریویو همکاری می کنم چون سبک کاری و حرفه ای آن را می پسندم.

رسانه سبز میدان لجن مالی نیست

 من قبلا گفته ام که بعد از ۲۲ بهمن ما وارد مرحله تازه ای می شویم که نقد درونی جنبش است. یکی از آن نقدها حتما نقد رسانه ای است. زیرا من همچنان معتقدم که جنبش همان رسانه است و بدون نقد رسانه های سبز نقد جنبش بی معنا ست. نوشته های کسی به نام فرشته رضایی مجد اگر در جای دیگری بجز خودنویس منتشر می شد ارزش نقد نمی داشت. اما چون در سایتی منتشر می شود که یکی از بهترین کارتونیست های ایرانی اداره اش می کند و کسی است که سهم قابل توجهی در هنر جنبش دارد

آتش ایمانی و ایرانی

در و دیوار را پر کرده اند از اینکه علما با چارشنبه سوری مخالف اند. خب باشند! مگر همه چیز ما از علما ست یا تابع ایشان است؟ علما که سهل است قران می فرماید مادران دو سال کامل کودک را شیر دهند. چرا کمتر زنی امروز به این فرمان یا درخواست یا توصیه قرآنی عمل می کند؟ این حاملان فقه باید به راههای تازه برای حفظ ارتباط شان با مردم شهرنشین بیندیشند. نوگرایی این نیست که همه علما وبسایت داشته باشند ولی همان حرفهای کهنه و همیشگی را بزنند. یا دریایی از حدیث را در یک لوح فشرده بریزند

گر ز دست زلف مشکین ات خطایی رفت رفت

من از آن دانشجویان ادبیات بوده ام که کمتر به رمان خواندن علاقه داشته اند و وقتی می خواسته اند رمان بخوانند تاریخ می خوانده اند! و در دوره معاصر هم می رفته اند سراغ خاطرات. این خاطرات هر قدر هم یکطرفه نوشته شده باشد باز داستانی است که واقعی بودن آن را نویسنده ادعا کرده است. در میان همه خاطره هایی که خوانده ام صمیمانه تر از خاطرات زنده یاد  دکتر عبدالهادی حائری صاحب مقالات درخشان و کتاب مستطاب اندیشه گران ایرانی و دو رویه تمدن بورژوازی غرب ندیده ام (آنچه گذشت، نشر معین ۱۳۷۲). دکتر حائری که در

این باش و آن نباش زبان و منطق سبز نیست

بسیاری از دوستان لابد تا امروز وبسایت تر و تازه تهران ریویو را دیده اند که به همت شروین نکویی آکادمیسین جامعه شناس و اهل سلوک پا گرفته است.  شروین امید می برد که این پایگاه مجازی محلی برای بحث های ضروری جنبش سبز باشد به تعبیر من و یا در تعبیر خودش جایی که بتوان از «نحوه‌ی اندیشه ورزیدن درباره‌ی ایران و کنش‌های سیاسی که از هر طرف در قبال آن صورت می‌پذیرد تا اندازه‌ی زیادی منسوخ، تکراری و قالبی است» فراتر رفت. هدفی بلند و دشوار. اما من خوشبین ام و خوش بین هم می مانم که کارهایی که

آزادی نزدیک به مطلق! (برای کی؟) احمدی نژاد: من با بگیر و ببندها مخالفم، ما هیچ برخوردی با مطبوعات نکرده ایم. سه شنبه، بیست و هفتم بهمن ماه هشتاد و هشت، نهاد ریاست جمهوری ایران. تعدادی از نشریات توقیف یا لغو امتیاز شده در چند سال اخیر: – هفته نامه ی ایران دخت لغو امتیاز؛ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۸۸ – روزنامه ی اعتماد تاریخ توقیف؛ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۸۸ – روزنامه ی فرهنگ آشتی لغو امتیاز؛ ۲۸ دی ماه ۱۳۸۸ – روزنامه ی اندیشه نو تاریخ توقیف؛ ۳۰ آذر ماه ۱۳۸۸ – روزنامه ی حیات نو تاریخ توقیف؛ ۱۶ آذر

ورود به مرحله تثبیت گفتار سبز

میرحسین موسوی بار دیگر هوشمندی خود را در انتخاب زمان مناسب برای ارائه نظرات اش نشان داد. او اجازه داد تمام حرفها در باره ۲۲ بهمن گفته شود و مجلس خبرگان هم تشکیل شود و آقای رهبر هم نظر آخرش را در باره نتیجه تحولات ۸ ماهه بزند آنگاه دوباره به میدان بیاید. آخرین گفتار او که در قالب گفتگو ارائه شده است تفاوتی بزرگ با بیانیه ها و موضعگیری های قبلی او دارد. این گفتگو نشانگر ورود جنبش به مرحله تثبیت گفتار سیاسی خود است. تمام هم و غم نظام این است که ضمن مرعوب کردن مردم و جوانان

جنبش سبز مرگ ندارد

جنبش سبز ایرانی ترین جنبشی است که می توان تصور کرد. این را بگذارید تا آخر یادداشت به آن برگردیم. در این سالها بارها به این صحنه بازگشته ام که در گفتگو با یوسف رفیق انقلابی ام که به نوعی مثال و الگوی انقلابیگری از خود می ساخت، او همیشه می گفت باید جدی بود. نباید خندید! چندبار هم بدون اینکه نتیجه بگیرد به من تشر رفته بود که نخند! ولی حریف من نشده بود. من گوش ام به غریزه بود و شعر. یادم بود که باید بگذاریم غریزه پی بازی برود. شعر ما را نجات می داد که خلاصه

 جنبش سبز یعنی پس گرفتن زندگیهای به-گا-رفته  جنبش سبز یعنی همین: بخشی ازمردمی بجان آمده که بدلیل نوع زیست وبرخورداری هایشان مترصد بازپس گرفتن خدایشان ازدست غاصبان بودند وآن آزادی های غیر منتظره چندروزۀ قبل از انتخابات- عمدتاً درتهران- مزۀ هیجان درعرصۀ عمومی را بیادشان آورده بود؛ از یک اتفاق غیرمنتظره سود بردند که: "مادیگر حاضر به بازگشت به تاریکی وسیاهی وپستوها نیستیم." ودرخیابان ها ماندند. آن ها می خواستند ومی خواهند زندگی شان(خدایشان) را پس بگیرند. هرحرف اصافه ای براین مزخرفات روشنفکران وسیاستمداران است. حتی همان حزب اللهی های اصیل هوادار موسوی جز این چیز دیگری نمی خواهند: "بابا

بعد از ۲۲ بهمن

هر اتفاقی که در ۲۲ بهمن افتاده باشد و بر سر  توصیف آن همداستان باشیم یا نباشیم پیامدهایش را تغییر نخواهد داد. آنچه به عنوان «بعد از ۲۲ بهمن» اتفاق خواهد افتاد بتدریج خود را اشکار می کند. این روند مرحله تازه ای در جنبشی است که از ۲۲ خرداد آغاز شد و به گمان من آن را تقویت خواهد کرد اما مسیر آن را به طور شاخصی از آنچه تاکنون پیش بینی می شد تغییر خواهد داد. من از این وضعیت جدید استقبال می کنم و خوشحال ام که جنبش سبز به راهی خواهد رفت که از تکرار بهمن

بیانیه خامنه ای، سند آپارتاید ولایی

سیدمجتبی طلبه قمی روی چت آمده بدون سلام و علیک می نویسد: حالا قبول می کنید باختید؟ به او نوشتم که من آن نیمه ای را که تو در میان آنها راهپیمایی کردی می بینم. چرا تو نیمه دیگر را نمی بینی. گفت که اصلا خبری نبود و سبزی ندیده است! و دیدیم که خبرها بود و سبزها بسیار بودند. می گفت اینها که تو می گویی ملت نیستند. عین این حرف را آقای خامنه ای در پیام خودش در آخر شب گفته است. او فکر می کند رهبران سبز دم از مردم می زنند اما مردم آنهایند که با

اگر سبزها ۲۲ بهمن را از دست بدهند بازی را باخته اند

مسائل مختلفی در باره ۲۲ بهمن به نظرم می رسد که خوب است به هر یک کوتاه اشاره بکنم. این روز مهمی است و می ارزد از هر دو سوی مردم و استبداد به آن نگاه کنیم: ۱ به نظرم تا اینجا روشن شده است که آقای خامنه ای قصد عقب نشینی ندارد. هیچ کدام از خیرخواهی ها و نصیحت ها و جلسه های محرمانه و تقاضاهای دوستانه به نتیجه نرسیده است. محاکمه ها در دهه فجر هم تعطیل نشده و ادامه یافته و صدور احکام سنگین قطع نشده است. و البته بازداشتهای گسترده تا روز قبل از ۲۲ بهمن

خمینی تصویر ۳۰ سال پیش ما ست اما خامنه ای تصویر امروز ما نیست

مساله این است که آقای خمینی لنین جمهوری اسلامی نمی شود آقای خامنه ای هم استالین نمی شود. تکرار داستانهای تمام شده فقط انبان خالی قصه گو را نشان می دهد. توجه دستگاه رسانه ای آقای خامنه ای به رهبر انقلاب ۵۷ توجه ریاکارانه ای است. اصولا از نظر ایشان منطقی جز بازی دادن خلق وجود ندارد. آقای خامنه ای خودش را در چنان قدرتی تصور می کند که فکر می کند الان وقت خلق کردن حقیت است. حقیقت آقای خامنه ای لباسی است تا عریانی دستگاه امنیت را بپوشاند. این دستگاه رسواشده و بی آبرومانده که تتمه آبرویش را

دین جمهوری و فراماسون های ولایت

اول اینکه سیدمجتبی به من نوشته است که می خواهد نظرش را در باره نواب که در نامه بعدی اش آمده بود منتشر کنم. این نظر اوست: اولا اطلاعات شما درباره نواب صفوی محدودتر از آن است که بتوانید درباره او قضاوت صوابی کنید. من نیز به رفتارهای او انتقاد دارم، اما بسیاری از ابعاد رفتارهای اجتماعی و فرهنگی او برای شما آشکار نیست. متاسفانه بزرگنمایی اقدامات مسلحانه نواب صفوی مانع از آن شده که جنبه‌های فکری و اجتماعی جنبش فداییان اسلام آشکار شود. به هر حال در این باره یقین دارم حتی به اندازه ثلث اطلاعات من از افکار

میراث نواب صفوی با جمهوری قابل جمع نیست

این بخش پنجم است و نمی دانم باید ادامه اش بدهم یا نه. گفتگوی من و سیدمجبتی پس از این هم ادامه یافته است اما به تلخی گرایید گرچه آخرش دستی به هم دادیم و هر یک به راه خود رفتیم. اما نفس این گفتگو برای من ارزشمند است. ما باید باید باید با هم صحبت کنیم. اینکه بعضی دوستان نا امیدند کاملا قابل فهم است. اما برای همان امیدکی که داریم و احتمال بازشدن باب تفاهمی که داریم باید صحبت کنیم. مشکل اصلی در منطق ذهنی است. گرچه همه منطق ها را نمی توان با گفتار و استدلال اوراق

جواز خشونت برای حفظ قدرت از دید طلبه ولایتی

این بخش چهارم از رفت و برگشت یادداشت ها و نقدها و پاسخها بین من و طلبه ولایتی سید مجبتی قمی است. او نخست به ایراد من در باره اینکه ایمان و حریت با هم جمع می شود پاسخ می دهد و بعد وارد بحث مورد علاقه خود یعنی یافتن توجیه تاریخی از سیره برای اعمال خشونت با مردم می شود:  سلام، عرض کردم ارزش مطلق بندگی خداست، نگفتم حقیقت مطلق، بندگی خداست. این ارزش ملاک حسن و قبح افعال ماست. اینکه خداوند رحمان و رحیم و عالم و قادر است ملاک ارزش گذاری رفتار ما نیست. اما اینکه خداوند