Search
Close this search box.

استناد به تاریخ علی یا قانون اساسی؟

از اینجا به بعد بحث کمی داغ می شود و محل نزاع روشن تر می شود. سید مجتبی فکر می کند باور به خدا و استناد به سیره ائمه خاصه امام علی برای بحث از چگونگی سیاست ها کافی ست و من بحث ام این است که وقتی پیمانی به نام قانون اساسی منعقد شده است و نظامی بر پایه آن تشکیل شده است نمی توان به صدر اسلام برگشت و بر اساس تفسیر دلبخواهی از رفتار ائمه قانون اساسی را دور زد. این بخش سوم از گفتگوی ایمیلی من و این طلبه جوان است. او در آغاز جواب اش

من چندان طلبه متحجری نیستم – بخش دوم از گفتگو

سید مجتبی و من از اینجا به بعد کمی سعی کردیم بیشتر با هم آشنا شویم گرچه ممکن است نهایتا به نتیجه ای از این آشنایی نرسیده باشیم. اما حوصله کنید تا آخرین گزارش از این ایمیل ها: مجتبی می نویسد: سلام، نمی‌دانم تا چه حد با ادبیات فقهی آشنا هستید، بنده قریب ۷ سال است که طلبه درس خارج فقه هستم. آنچه از آن به مصلحت تعبیر می‌شود در فقه شیعه ملاکات احکام است که شارع مقدس برای استیفای آن مصالح احکام را جعل کرده است. در بسیاری از موارد تزاحم در مقام امتثال و در برخی تزاحم ملاکی

گفتگو با یک طلبه طرفدار حکومت اسلامی

پس از یادداشت پیشین در باره جمهوری سوم یکی از خوانندگان خواست که گفتگویی ایمیلی بر سر آرای هاشمی داشته باشیم. من قبول کردم و یک دو ایمیل که بین ما رد و بدل شد دانستم دوست ما طلبه ای طرفدار حکومت اسلامی است. بحث دراز و داغ شد و ادامه پیدا کرد. دیشب از او اجازه گرفتم که این ایمیل ها را منتشر کنم. پذیرفت اما نخواست که نام اش مطرح شود. من هم او را سید مجتبی می نامم زیرا از طرفداران نواب صفوی است و خود در این ایمیل ها از این بصراحت سخن می گوید. به

راه حل رفسنجانی یا جمهوری سوم

حمله های صریح و بی پروای شیخ محمد یزدی و غلامحسین الهام به رفسنجانی از نقاط اوج داستانی دنباله دار است. برای گره گشایی از این حملات برخی واژگان کلیدی اهمیت اساسی دارد. از الهام شروع می کنم که الهام بخش این یادداشت شد. یا در واقع به من یادآوری کرد که اهمیت رفسنجانی را از یاد نبرم. زیرا رقیب، او را همچنان معضلی بر سر راه خود می بیند. برای ما که نوعی سازش سیاسی را در شرایط امروز مهم می شماریم و در بین دو انتخاب پرهزینه دیگر یعنی فروپاشی یا حکومت کودتایی به این راه میانه دعوت

خامنه ای در پرانتز

می خواستم چند کلمه در باره صحبتهای دکتر سروش در واشنگتن بنویسم که گفته بود بازرگان غرب را دیده بود و این برتری او ست بر حاکمان کنونی که جز دنیای خود دنیایی نمی شناسند. اما ماجرای صحبتهای کروبی آنقدر شور شده که فکر کردم این اولویت دارد و آن بحث طلبگی را بگذاریم برای بعد. ولی حالا که طرح اش کرده ام به کوتاهی می گویم که مشکل در دیدن یا ندیدن غرب نیست. در دوره شاه همه مدیران از جمله خود شاه و نخست وزیرش تحصیلکرده غرب بودند. به نظرم کمی باید معادله را جابجا کرد. فقط کمی

شفاف سازی از این بیشتر؟

عرض شود که از دیروز دارم فکر می کنم منظور آقای خامنه ای از شفاف سازی (+) چه می تواند باشد. بعد از بیانیه ۱۷ موسوی و بیانیه های پشتیبان آن کدام مساله است که برای آقای خامنه ای هنوز مبهم مانده است؟ آیا درخواست اینکه دست تان را از پشت دولت بردارید تا همین مجلس نیم بند سر هزار تا خلافکاری اش که شما روی اش سرپوش گذاشته اید استیضاح اش کند مبهم است؟ آیا اینکه زندانیانی را که به ناجوانمردی و اتهامات مضحک و من درآوردی گرفته اید و به زندانهای انفرادی انداخته اید (که خودتان فرموده اید

این صدای خرد خامنه ای است؟

امروز بعد از سه دهه می فهمیم که شاید در پاسخ شاه که می گفت «صدای انقلاب شما را شنیدم» می توانستیم راهی غیر از انقلاب برویم. نرفتیم و انقلاب شد و همه کوششگران انقلاب از طبقات شهری و دانشگاه و روشنفکران قربانی شدند یا منزوی شدند یا راه تبعید خودخواسته پیش گرفتند. شاه در چنین روزی کشور را ترک کرد. اما وضع ما بهتر نشد. نه در اقتصاد و نه در سیاست و فرهنگ. شاید تنها حسن انقلاب این بود که گروههای عظیمی از مردم را وارد صحنه مدیریت جامعه کرد و آنها را خواه ناخواه با مدرنیزاسیون درگیر

زندگی آرام و مرگ بی شعار می خواهم سالها پیش وقتی که تازه تصمیم گرفته بودیم در ایران بمانیم فکر می کردیم که از همتایان خارجی و یا فرنگ رفته خود فقط چیزهای اندکی کم داریم؛ یک هوای سالم که آلوده به سرب و هزار جور مواد بیماری زا ی دیگر نیست بعلاوه یک آسمان آبی و یک زندگی مرفه ؛ اندکی محیط علمی بزرگ و پرهیجان با رفت و آمد دانشمندان جورواجور؛ اندکی امکانات کتابخانه ای و مجلات و کامپیوتر و اینترنت؛ کمی آسایش خیال ؛ مقدار خیلی کمی امکان شرکت در کنفرانس های متنوع ؛ یک محیط زیبای

مناظره در باره مناظره

در حیاط خلوت مکتب مجازی فیس بوک – که خدایش آبادتر گرداناد – بحثی داشتیم با دوستان از راه دور. یعنی دوستان در روشنگری مناظره های تلویزیونی که سوال من بود به مناظره پرداخته اند. و چه بهتر از این! خاصیت اصلی این رسانه های اخوانی و خودمانی همانا ترویج گفتگو ست. بحث را اینجا ادامه می دهم و از نظرات دوستان بهره می برم و حاشیه هایی بر آنها می افزایم.  پرسش من این بود که: خب حالا هدف از باز کردن صحنه تلویزیون به روی مخالفان و منتقدان چیست؟ این سیاست هاشمی است؟ بردن احمدی نژاد زیر ضرب

رسانه و ضدرسانه در ترور

تمام تصویری که از حادثه ضدانسانی و «ناجوانمردانه» ترور می بینیم را می توان به این شکل خلاصه کرد: تروری که بر طبق نقشه پیش نرفت. اگر خطوط سیاه و نیز بین سطور خبرهای دولتی را بخوانیم قرار بوده یک دانشمند هسته ای ترور شده باشد. اما مساله در همان آغاز راه با مشکلات عدیده ای روبرو شده است و موجب شده که برنامه با شدت و حدت آغاز شود اما قدم به قدم عقب نشینی کند.  چند روزی است که یک نشریه پزشکی خبر از پایین رفتن ضریب هوشی ایرانی ها داده است. به نظرم اگر این ضریب ۸۴

بازی در وقت اضافه

حرفهای خامنه ای بعد از بیانیه هفدهم موسوی و نشانه هایی که در هشت روز اخیر می دیدیم معناهای زیادی دارد. من چند برش از آن را برجسته می بینم:  آقای خامنه ای بروشنی اذعان کرد که طرفدارانش دچار شبهه شده اند و از این نبرد مذهبیون حاکم با مذهبیون مخالف و منتقد متحیر اند) : ایشان دید یک عده اى دچار شبهه شده اند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانى کرد .(اما به نظرم در دادن پاسخی درست به شبهه آنها موفق نبود. او تلاش کرد یک سر ماجرا را به امریکا و انگلیس وصل کند و یک سر را هم به

زندگی پیشاپیش به چپاول رفته

محمد ایوبی سی سال از این ۶۷ سالی را که عمر کرد پس از انقلاب گذراند. با خود می گویم چطور ممکن است کسی مثل او بتواند دوام بیاورد. کسانی که در ردیف او بودند آمدند بیرون. او نیامد. حتی سفر هم نکرد. یا کرد و من خبر ندارم. اما نکرد. اگر می آمد بی خبر نمی ماندم. ایوبی ماند نمی دانم شاید چون رنج کشیدن را بخشی از سرنوشت خود تعریف کرده بود. یا ایستاده بود تا ببیند این وحشت کی تمام می شود. با پررویی تمام ایستاده بود که یعنی نمی توانی مرا از خانه ام بیرون کنی.

انکار قتل بدتر از قتل است

به عنوان کسی که کارش رسانه است می توانم بگویم حجم ضدخبری که این روزها رسانه های نظام مقدس تولید می کنند به نحو اعجاب آوری زیاد است. پول فراوانی خرج می شود تا به ضرب تبلیغات همه چیز وارونه سازی شود و مردم باور کنند که آنچه این رسانه ها با انواع ترفندها به بازار رسانه ای می فرستند درست است. این خود می تواند ماده اولیه برای بسیاری از رسانه های منتقد و مخالف باشد تا دروغهای رسانه ای نظام را افشا کنند. در واقع یک کار ساده که من برای یک تلویزیون سبز طراحی کرده بودم و

قرآنی که خدا به علم الهدی نازل کرده است

امام جمعه مشهد در مقابله با بیانیه هفدهم میرحسین حرفهایی زده است که نمی توان بی جواب گذاشت. حرفهای او (+) نمونه روشنی از مبتذل شدن دین و گفتار دینی به دست کسانی است که ظاهرا باید حافظ دین باشند و آن را از هر چه به کیان دین آسیب می رساند دور بدارند.  من نخست بگویم که شرط گفتار قرآنی خداترسی و احتیاط و آهستگی است و زبانی سالم. یا به زبان خود قرآن تقوی و عدل و خطاب سلام. هیچ کس به لباس و ادعا و لقلقه زبان حافظ کتاب الله نمی شود. بعلاوه در قرآن چیزی مکروه

بیانیه عاشورای موسوی؛ راه آخر پیش از فروپاشی

بی تردید بیانیه عاشورای موسوی را باید صدای عقلانیت در آشوب بی خردی و جهالت ارزیابی کرد همان آشوبی که طالبان داخلی با اعوان و انصارشان دارند به آن دامن می زنند. طالبان داخلی وسوسه ایستادن تا حذف اخرین مخالف را دارد و از اینکه خود را در موضع قدرت مخرب می بیند حسی شهوتناک دارد. می داند که پایان راه می تواند شکست کامل و نابودی اش باشد اما می خواهد به قیمت نابودی خودش هم که شده شما را نابود کند. موسوی در برابر گروهی که از هر ادب و اخلاق و فضیلت و انصافی عبور کرده و

آن نیمه غایب

از نیمروز شبکه پرس تی وی باز است و دارد انبوه جمعیت گردآمده در دو میدان تهران را نشان می دهد. این تصویرها شاید ده سال پیش و پیشتر معانی دیگری داشتند اما دیگر همان معانی خود را ندارند. چرایش را می گویم. من نمی گویم که این جمع را کله گنده های بازار و رانت خواران جمع کرده اند. نمی گویم موسساتی که به قول گزارش مجلس «فعالیتهای عظیم اقتصادی» دارند مثل آستان مقدس شاه عبدالعظیم حسنی و ستاد اجرایی فرمان امام و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی پشت این کارهایند و این کمترین کاری است که برای حاکمیت

عاشورا و اشقیای نظام

آنقدر نکته های کوچک و بزرگ هست که گفتن اش حول یک محور آسان نیست. شاید باید یک نظام بیانی تازه رقم زد تا بتوان از این شبکه تو بر توی نکته ها و نتیجه ها و پیامدها و تعیین نقشه راه و چشمدید افق آتی به شیوه بسنده ای سخن گفت. ما از جهاتی بنیادین در حال زیر و رو شدن ایم و بیان این آسان نیست. زبان تازه ای باید پیدا کرد. می کوشم چند نکته را که در این فرصت نیمه شب با ذهنی پر از تصویرهای عاشورا و خوانده ها از شاهدان عینی و خبرها مقدور

عاشورا و سپاه سرکوب

هیچ اغراق نیست که بگوییم عاشورای امروز با شکست کامل نیروهای سرکوب همراه شد. درست است که آنها چند نفر را کشته اند یا چندین نفر. اما از کنترل اوضاع ناتوان ماندند. این ناتوانی این درماندگی را عکسها ثبت کرده اند. این زره پوشان پوشالی را هیچ اعتقادی به آن ولایت و فرمان اش نیست. و با مردمی که به اعتقادی به خیابان آمده اند نمی توان بفرموده مقابله کرد. نظام مقدس بجز هسته کوچکی از نیروهای وفادارش بر نیروهایی تکیه دارد که مثل مردم عادی ایران خواهان پایان دادن به ولایت جائر اند. امروز بدترین روز برای آقای خامنه

یک روز شرم آور در روزنامه نویسی ایران

اوضاع روزنامه نگاری در ایران این روزها مرا به یاد اواخر دوران شاه می اندازد. روزنامه ها چیزی جز شخص اول مملکت نمی شناسند و همه چیز بر گرد او می چرخد. منتها در این میانه سی سال تفاوت است و آنچه مردم و مخاطبان در سی سال پیش بودند اکنون زیر و رو شده است. اما ذهن و زبان فردمحور درباری هیچ فرقی نکرده است. این انجماد تاریخی البته بی هزینه ها و پیامدهای گزاف نیست.  سه شنبه اول دی ماه ۱۳۸۸ به عنوان یک روز سیاه در سانسور مطبوعات در ایران به یاد خواهد ماند. روزنامه ها را مهار

او همه آن چیزی بود که جمهوری اسلامی نبود

 اکنون که پرونده حیات آیت الله منتظری در سی سالگی انقلاب بسته شده است می توان او را در یک نگاه، نقیض روشن جمهوری اسلامی دانست. او همه آن چیزی بود که جمهوری اسلامی نبود. یا بگوییم: او استعدادهایی را در جمهوری اسلامی نمایندگی می کرد که صورت تحقق پیدا نکرد. می کوشم جنبه هایی از این نقیض بودگی را نشان دهم. این را هم می افزایم که منتظری فقط قربانی «برادران سابق» نبود. او قربانی دوره ای بود که سر سودایی داشت. دوره ای که وقتی آغاز شد مسحور کاریزما بود. ۱ منتظری بی کاریزما بود. در دوره ای

پایان بازی نزدیک است

هیچکس فکرش را نمی کرد که در جواب به هجوم تبلیغاتی تمام عیار نظام مقدس برای پاره شدن عکس آقای خمینی چنین جمعیت اندکی راهپیمایی کند. نظام در دامی که پهن کرده بود خود گرفتار شده است. حالا باید توضیح دهد و توجیه کند که چرا کسی نیامد. از این داستان نکته ها می توان دانست از جمله اینکه روش پروپاگاند نظام دیگر قدرت بسیج خود را از دست داده است و تامل در چرایی همین نکته مسائل دیگری را نیز بر آفتاب می افکند. اما مساله فقط این نیست. سرمایه گذاری نظام مقدس بیش از اینها بوده است. همه

ماجرا خیلی ساده است

جنجالی که بر سر پاره کردن عکس آقای خمینی راه انداخته اند همان نشانه های تکراری از بحران سازی های حاکمیت را در بر دارد. همیشه یک حادثه تک در یک گوشه ای اتفاق می افتد و همان تک حادثه می شود پایه یک جنجال بزرگ. حادثه ای که چه بسا در اصل بسیار شبهه ناک است. مثل همین ماجرای پاره کردن عکس در جریان اعترضات دانشجویی. اولین دعوا طبعا باید بر سر این باشد که اصلا چنین مساله ای اتقاق افتاده است یا نه. نمی شود که گروهی و جریانی را به کاری و امری متهم کرد بدون تعیین

من عکس امام را پاره کردم من شخصا مسئولیت پاره کردن عکس امام را به عهده می گیرم تا هرآنچه قرار است در این هفته و هفته آینده اتفاق بیفتد تکلیفش از همین حالا مشخص باشد. اعتراف می کنم که: خطا کردم. احساساتی شدم. وقتی دیدم هرکدام شما یک چیزی از امام را پاره می کنید، من هم بچگی کردم و عکس امام را پاره کردم. دیدم شما طومار سپاه و بسیج و عزت امام را پاره کرده اید، من به عکس او بسنده کردم. دیدم شما نقشه راه امام را که حرمت نهادن به مردم و کرامت یک یک

جان زنانه جنبش

۱. سی سال پیش و پیشتر از آن زنها می خواستند مردانه شوند. لباسهای زمخت می پوشیدند. کت و شلوارهایی که آنها را مثل چینی های متحدالشکل و مائوپرست می ساخت. یا اورکت می پوشیدند مثل بچه های مجاهدین. چکمه پوشیدن عمومی بود. نظامی شدن هم. و اینهمه رفتارهایی مردانه بود. سالهای اول انقلاب همیشه به این فکر می کردم که زنان مدرن ما رفتارشان مردانه است. بعد به این نتیجه می رسیدم که یکی از دلایل ان این است که الگوی زنانه ای برای مدرن بودن ندارند. انقلابی بودن گویی امری مردانه بود. حتی فمینیسم جهانی هم مردانه می

عکسهایی از هویت نظام مقدس

این عکسهای چندگانه از پرده کشیدن مقابل دانشگاه تهران را این چند روزه مرتب پیش ذهن داشته ام و مرور می کرده ام نشانه هایی را که با خود دارد. کمتر پیش می آید که عکسی نشانه های رفتاری یک نظام را چنین به تصویر بکشد. این روزها هم با وجود انتشار صدها و صدها عکس در واقع جنبه خبری عکسها بر جنبه نشانه شناختی آنها می چربد. بخصوص نشانه هایی که اینقدر فاشگو باشند. به تعبیر دیگر، اگر عکسهایی که منتشر می شود نشانه های جنبش سبز را تا حدود زیادی بخوبی منعکس می کند اما نشانه های نظام

بیمار سخت و جدال با خدا

این روزها آرام ترم. جنگ هایم را کرده ایم. آشتی هایم را کرده ام. حدود و مرزهای انسانی خود را بار دیگر نشانه گذاری کرده ام. بیماری آنهم به این شکل سخت است. حالا بیمار را محک زده ام. دیده ام که می خواهد بماند. هنوز آرزوها دارد. پسرم را محک زده ام. دیده ام که چقدر خوب با این تغییر مهم در زندگی اش کنار می آید. دوستان ام را محک زده ام. دهها و دهها پیام گرفته ام از همه انها که می شناخته ام یا دوستان همدل اما نادیده بوده اند. دیده ام چقدر خوب است که

چرا هر چه می سازیم بر باد می رود؟

هشت سال می شود از همسر سابق ام جدا شده ام اما روابط مان دوستانه است. ما نتوانستیم با هم زندگی کنیم اما او مادر فوق العاده ای است. علی محصول ناز و نوازش و پرورش او ست. هیچ پدری نمی تواند محبتی را که مادر به فرزند می دهد به او بچشاند. من هرگز در این تردید نکرده ام. همیشه حواس ام بوده است که زندگی مهناز و علی آرامش داشته باشد. حمایتی که می توانسته ام بکنم دریغ نکرده ام. سالهای سختی گذشته است اما در آستانه ۱۷ سالگی علی و ۴۹ ساله شدن خودش این اتفاق بدترین اتفاق ممکن

در آستانه

منتظر هر امر غیرمنتظره ای بودم جز همین. زندگی پر است از چیزهایی که اصلا فکرش را نکرده ایم. امر ناگهان. اما هرگز تصورش را هم نکرده بودم که کسی از نزدیکان ام به چنین بلایی دچار می شود. این چند روزه مرتب با لندن در تماس بوده ام. پسرم می گفت که حال مادرش رو به بهبود است. طرف چپ اش بی حس و حرکت است اما هوش و حواس اش بجا ست. نگران نباش. ولی مگر می شود نگران نبود. بخت یار او و پسرمان بوده است که در خانه اتفاق نیفتاده. در ساعت اول کار در جمع

به عبارتن اخری

مشکل خط فارسی مشکل امروزی نیست. یادداشت کورش علیانی هم اولین و آخرین یادداشت در این خصوص نیست. در بسیاری از متون قدیم «ها»ی غیرملفوظ نوشته نمی شد یا بین ژ و ز تفاوت نبود. بسیاری از آنها مصوتهای کوتاه را مثل حروف وصل حساب می کردند و جا و بیجا حذف می کردند و از این راه نمونه های زیادی از کلماتی را به وجود آوردند که به دو شکل نوشته می شود یا قواعدی ناهمسان را شکل دادند. هنوز روشن نیست که چرا باید یکجا مثل «تو» مصوت کوتاه ظاهر شود و هزار جا مثل «تربت» ظاهر نشود.

انقلاب را به چوب شورش شهری نمی رانند «شورش‌ شهری» در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود. در نهادهای آموزشی نیروهای امنیتی و انتظامی راه‌کارهای مقابله با آن را می‌آموزند. روش‌های مقابله با شورش شهری بسیار پیشرفته است. به دلیل رواج این پدیده در دنیای جدید تجهیزات فنی فراوان نیز برای مقابله با آن ابداع شده. در شورش شهری شاید خشونت کارساز باشد زیرا معمولاً پلیس با «اراذل و اوباش» درگیر است؛ کسانی که تخریب‌گرند و متجاوز. معهذا، حتی در این برخورد نیز پلیس می‌کوشد خشونت را به حداقل ممکن کاهش دهد. هدف، آرام کردن شورش است نه تحریک و تهییج بیش‌تر. هدف تبدیل خشونت