خداشناسی و خدایگان شناسی هند

در روزهای نخست سفر به قوام فرهنگ هند فکر می کردم. این خط نسبتا ثابت معماری و موسیقی و معبدسازی و مفاهیم ثابت مانده و مشترک و این زبان واحد در طول قرنها و خیابانهایی که سرشار از نشانه های تاریخی اند و اسم های بزرگان برای من یک معنا داشت: تداوم حضور نخبگان. این را با یکی از همسفران هم بحث کردیم. نخبگان سرمایه های یک کشور اند زیرا کسانی هستند که خود را به آن کشور و به یک موقعیت جغرافیایی-فرهنگی وابسته می دانند و برای دفاع از ارزشهای فرهنگی و سبک زندگی آن آماده بذل مال و جان اند. به قول دوست دانشورم نجیب مایل هروی فرهنگ ما را اشراف پاس داشته و نگه داری کرده اند. اشراف بخشی از نخبگان اند.

در مقایسه با ایران تاسف من این بود که در سی سال گذشته فکر ملی مثل افراد ملی تار و مار شده است. نخبگان ما پراکنده شده اند و آنها که در وطن مانده اند منزوی اند و دست شان از سیاستگذاری های فرهنگی کوتاه است. در هند این حضور تداوم داشته و دارد. اما دستخوش فراز و نشیب های دیگری شده است.

هند و همسایگان دیگر ما مثل خویشان ما هستند که هر کدام بخشی از سرنوشت مشترک ما را ادامه داده اند. سرنوشتی که می توانست سرنوشت ما باشد. مثلا زمانی بود که ما با پسرعمو دخترعموهای هندی مان نزدیک تر بودیم. ۴۰ سال پیش و ۵۰ سال پیش با هم فیلم می دیدیم. آنها فیلم هایی می ساختند که اشک ما را در می آورد. ما آنقدر شیفته ساخته های خویشان هندی خود بودیم که بازیگران سینمای ما حتی چهره و گریم و آرایش آنها را تقلید می کردند. آنوقتها ما هم مثل هندی ها روستایی بودیم. ترانه های ما از قالی کرمان بافتن می گفت و شکار رفتن و صحرا رفتن. درصد روستانشینی مان بیشتر از شهرنشینی بود. بعدها ما به برکت نفت شهری شدیم. از آنها فاصله گرفتیم. مثل کسی که پولدار می شود و از باقی خویشان خویش می برد و بیگانه می شود.
به نظرم تفاوت اصلی میان ما و هند از این سرعت شهری شدن پیدا شد. هندی ها نمی توانستند به آن سرعت شهری شوند. هنوز هم نشده اند. ۷۰ درصد جامعه هند در ۶۰۰ هزار روستا زندگی می کند. و هنوز ۸۷ درصد هندی ها بیش از روزی ۲.۵ دلار یا ۲۵۰۰ تومان به دست نمی اورند. فقر در هند موج می زند. یک سوم فقرای جهان در هند زندگی می کنند. (برخی آمارها از این مقاله در ویکی پدیا)

در چنین جامعه ای خداهای آسمانی و خدایگان های زمینی و نخبگان چهره دیگری دارند. در رستوران معروف گیاهخواران در کناره پارک گل مهر دهلی صورتی از دیوار آویزان بود که به رسم هندی نواری از گل هم بر روی آن آویزان شده بود. من و همراهان فکر کردیم این باید عکس نیای صاحب رستوران باشد یا موسس آن. پرسیدیم این کیست. پیشخدمت بی پرده و لکنت زبان گفت: خدا! فکر کردم ممکن است در ازدحام جمعیتی که به این رستوران می آید اشتباه شنیده باشم. دوباره پرسیدم. این بار هجی کرد: جی او دی. گاد. روشن بود. دقت کردم بر بالای تصویر نوشته بود سای بابا.

در هند خداها همان خدایگان های جامعه هستند. هند خدا می زاید. اندکی هوش و یا ثروت و احیانا معنویت غیرمتعارف و چه بسا رندی و سر حقه باز کردن شما را به خدا تبدیل می کند. سای بابایی که در رستوران دیدیم سای بابای قرن نوزدهم بود. از داستان سای بابای قرن بیستم هم که باید باخبر باشید. با همه دغلکاری های این مرد متظاهر که به چشم من خالی از هر معنویتی است سازمان او که به ارائه خدمات رایگان از جمله خدمات بهداشتی می پردازد بین سازمانهای غیردولتی بزرگترین دریافت کننده کمک های خارجی است. 

 اگر فکر کنید که این فقرای هند هستند که سای بابا می سازند اشتباه کرده اید. فقر مهم است. بیسوادی مهم است. اما وقتی می بینید که نخبگان سیاسی و مذهبی هند دست به دست هم می دهند و درست درآغاز هزاره سوم ساختن بزرگترین معبد هندوی دهلی را آغاز می کنند چه باید فکر کنید؟ من وقتی تصویرهای معبد آکشردام را دیدم به شهزاده گفتم این معبد را ندیده نباید رفت. اما من بر خطا بودم که فکر می کردم این ساختمان عظیم بازمانده دوره های تاریخی شده هند است. از عمر این معبد عظیم ۵ سال بیشتر نمی گذرد (+). هند هنوز هم می تواند معبد بسازد آنهم به دست نخبگان اش.

نخبگان هند البته فقط معبد نمی سازند. آنها بالیوود هم می سازند. در کار ساخت و ساز هم فعال اند. در کشوری که فقر بیداد می کند آنها در رستوران هاشان می توانند برای هر وعده غذایی به اندازه خرج سه ماه فقرا پرداخت کنند. هتل هاشان از پاریس گرانتر نباشد ارزانتر نیست. در روزنامه هایی که منتشر می کنند همه چیز اروپایی است. انگار این روزنامه در سوئیس منتشر می شود. مجلاتی که می خوانند نمونه هندی مجلات اروپایی است. یعنی مجلات بزرگ اروپایی یک ویرایش هندی در دهلی منتشر می کنند از ووگ (ویرایش هندی) و مری کلر (+) بگیر تا ماکسیم (+).

این نخبگان هند جدید یا این نخبگان جدید هند ناچار به سنت های هند تکیه می زنند و این خوب است و قدرت سنت های هندی را نشان می دهد اما بدی اش این است که آنها بیشتر ادامه نخبگان انگلیسی و اروپایی اند. اگر پدران آنها با خویشان همسایه شان نزدیکی داشتند اینها با قطع این رابطه خویشی دنباله ای از اشرافیگری اروپا شده اند.
نخبگان جدید هند یا خدایگان های اقتصاد و سیاست و فرهنگ در هند جزیره هایی آباد و ثروتمند در اقیانوسی از فقر اند. مرکز خریدهای دهلی نمونه روشنی از این فرهنگ جزیره ای است (مثلا این). در  میان کوهی از فقر و فلاکت قطعه زمین بزرگی به مرکز خرید تبدیل شده است که در آن همه  برندهای اروپایی در کنار برندهای های-کلاس هندی وجود دارد. کافه هایش هم کافه های زنجیره ای اروپا ست و فست-فودهایش هم همان. اما این مرکز خرید با نرده های آهنی بلندی از دنیای بیرون جدا شده است. یک جزیره برای صاحبان رفاه ساخته شده. اما یک گام بیرون از این جزیره دوباره در فقر غوطه می زنی.
در راه آگرا بارها و بارها آگهی های بزرگ را دیدم که خبر می داد در این قطعه از زمین که حالیا کشت و زرع جاری بود بزودی یک مجموعه مسکونی احداث می شود. فکر کردم ده سال بعد این راه همه اش مجموعه مسکونی شیک و پیک است. فکر کردم نخبگان هند تنها راه چاره مبارزه با فقر را در این دیده اند که خود جای فقرا را پر کنند و جای آنها را تنگ تر کنند. فکر کردم این یعنی اسرائیلی کردن برخورد با فقر. به نظرم سیاست اسرائیل در خوردن فلسطینی ها گویی به سیاست منطقه تبدیل شده و تا هند رفته است. در ایران هم همین سیاست جاری است. نظام مقدس برای نابودی طبقه متوسط از سیاست اسرائیل در مقابل فلسطینی ها بهره می گیرد.

هند از یک بابت دیگر هم شبیه اسرائیل است و از این بایت شبیه ایران هم. هندوئیسم هندی نوعی ایدئولوژی دولتی شده است. وقتی فیلم مراسم افتتاح معبد اکشردام را می دیدم از آمیختگی فرهنگ کارناوالی و مذهب هندویی و سیاست متحیر شدم. یکی از دانشگاهیان مسلمان هند می گفت هندوها می گویند مسلمانها هم باید هندو باشند. ما همه اول هندی هستیم بعد دین خود را داریم. این تلاش برای امیختن مذاهب سابقه دیرینه دارد در هند. در عمل اسلام هندی با هندوئیسم در بسیاری جهات همانندی دارد. چنانکه هندوها نیز در زیارت مقابر اسلامی به اندازه مسلمانها اشتیاق نشان می دهند. نمونه اش را در زیارت نظام الدین اولیا به چشم سر دیدم.
 
 در مقایسه با هند طبقه متوسط شهری ایران گسترش بسیاری پیدا کرده است. در واقع آمار هند در ایران برعکس می شود. چون در ایران شهرنشینی به رقم ۷۰ درصد می رسد. در هند با یک میلیارد و ۱۵۰ میلیون نفر جمعیت، کاربران اینترنت فقط ۸۰ میلیون نفر اند یعنی کمتر از ۱۰ درصد. اما در ایران ۷۵ میلیونی کاربران وب نیمی از جمعیت اند که در واقع تمام جمعیت فعال کشور است.

اما اگر چه ما در زمان روستانشینی مان خویشان خوبی بوده ایم در زمان شهرنشینی مان از طبقه متوسط هند بی خبر مانده ایم. سی سال است طبقه متوسط در ایران زیر ضرب دولت است تا از کشور بگذارد برود. دولت ایران در واقع سیاست روستاگرای هند را دارد بدون اینکه سیاست طبقه متوسطی ان را داشته باشد. هند برای ایجاد تکاپوی اجتماعی به طبقه متوسط نیاز دارد و آن را ولو به صورت جزیره ای میدان می دهد. اما ایران بر سر آن است که این ۷۰ درصد شهرنشینی را نادیده بگیرد و به روستا بازگردد یا آن ۳۰ درصد روستایی را به شهر بیاورد و جایگزین این طبقه متوسط نافرمان کند.

طبقه متوسط هند کوچک و کم ریشه و سرگردان است. هند در نیمی از عمر ۶۰ ساله استقلال اش آزمایشگاه سیاست های مختلف اقتصادی و فرهنگی بوده است. این را می توان در باستانشناسی لایه های مختلف سیاست فرهنگی ملاحظه کرد. لایه هایی که گاه کنار هم زنده اند. هم معبد ساخته می شود هم شهرک های مدرن شبیه دوبی که یکی ش کناره دهلی ساخته شده است. مجله های لوکس و گلاسه منتشر می شود در حالی که کتابها به سبک سنتی و با چاپ نامرغوب در می آیند. هند چند سال است بمب اتمی دارد اما هنوز موزه ملی اش به سبک عهد استعماری مدیریت می شود. روزنامه های خوش چاپ اروپایی پسند دارد (مثلا تایمز هند) اما آشکارا از روزنامه نگار خارجی و اروپایی و چه بسا روزنامه نگار جماعت می ترسد. بخشی از این ترس لابد برای این است که مبادا روزنامه نگار تصویری به دست دهد از هند امروز که صنعت توریسم ۱۱ میلیارد دلاری هند به خظر بیفتد (آمارهای سایت اصلی توریسم هند را ببینید). برای گردش این صنعت ارائه تصویری توریست پسند اهمیت حیاتی دارد. تصویری که نیاز به آن معبد اکشردام را هم تبدیل به یک کار توریستی کرده است.
می گویند هند کشور عجایب است. منکر آن نیستم. اما باید دید از کدام لایه فرهنگ و تاریخ آن حرف می زنیم. اگر از لایه معاصر آن حرف می زنیم هند کشور عجایب نیست. اگر هم باشد به اندازه ایران عجایب دارد. عجیب ترین اش هم همین وضع خدایان و خدایگان های هند است. اما در واقع مدل نخبگانی هند مدلی است که در کشورهای دیگر هم آزموده شده است و کمابیش با کام و ناکام همانندی روبرو بوده است. اما فرق اصلی فعلا بین ایران و هند این است که هند در دست نخبگان است. ایران از دست نخبگان اش ربوده شده است.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن