اتوریته شیخ و شادی و سید و دموکراسی وبلاگی

این مدت که دعوای شادی صدر مطرح بود من چیزی ننوشتم. بعد دعوای سیدرضا پیش آمد و هنوز ادامه دارد انگار. فکر که می کنی می بینی چیزهایی عوض شده است. چه بسا وارد مرحله تازه ای شده ایم. می ارزد چند کلمه ای به قول آرش کمانگیر با هم حرف بزنیم.
رسانه ای نمانده است. وبلاگ جای بسیاری از تریبون های تعطیل شده را گرفته است. معنای اش این است که آدمهای بیشتری وارد این میدان شده اند چه به عنوان مخاطب چه به عنوان تولیدکننده متن و محتوا. ما با کثرتی از آدمها و وبلاگها روبروییم. این وضع تازه ای است.

وقتی رسانه ها بسته می شود ذهن ها و زبان ها تعطیل نمی شود. حالا همه و هر کسی که حرفی دارد در وبلاگ مطرح می کند. وبلاگ یک رسانه فردی است که دارد تبدیل می شود به یک رسانه جمعی! جمعی از فرد فرد تولیدکننده های متن. یک موقعی شعار ما در رادیو زمانه همین بود. امروز اتفاق افتاده است.

وبلاگ ها یک درجه از موقعیت سابق خود بالاتر امده اند. دارای اهمیت بیشتری شده اند. این دیگر فقط وبلاگ نیست آنهم به معنای ۳ سال و ۵ سال پیش. این یک رسانه است که رسانه های دیگر آن را به رسمیت شناخته اند. خیلی از وبلاگنویس ها برای نوشتن شان در وبلاگ خود پول نمی گیرند هنوز هم. اما بسیاری از آنها دعوت می شوند که برای دیگر رسانه ها بنویسند و حق التحریر بگیرند. گروه بزرگی از آنها هم اصلا استخدام شده اند و حالا در رسانه های دیگر کار می کنند. این توجه به وبلاگها را طبعا بیشتر کرده است.

اینهمه آدم که به شادی صدر جواب دادند اصلا خودش نشانه است. نشانه تحولاتی که در کم و کیف وبلاگستان اتفاق افتاده است. اینهمه دقت به کار و پیشنهاد خوابگرد هم نشانه است. وبلاگستان شلوغ شده است. ویلاگستان دیگر خلوتکده سابق نیست.

حالا هر کسی یک رسانه دارد. خب این کمی اغراق هم دارد اما برای تقویت بحث این مایه از اغراق آگاهانه ضروری است. وقتی همه رسانه دارند و باید داشته باشند و خواه ناخواه خواهند داشت (چون عصر اینترنت است و دسترسی عمومی به رسانه) همه وارد بحث می شوند. همه یعنی تعداد زیادی از آدمها و رسانه هاشان. مثل اینکه صدها روزنامه محلی و استانی و ملی داشته باشیم. طبعا توجه اینها به موضوعات معین اسباب بسیج و تهییج افکار عمومی می شود. وبلاگ دارد به مرحله ساختن افکار عمومی می رسد.

دو نکته این جا مهم است. اول اینکه وقتی وارد مرحله تازه ای می شویم احکام و رفتارهایی که در مرحله قبل معنی داشت و حتی لازم بود دیگر ممکن است معنی نداشته باشد یا معناهای تازه ای به آن پیوست شود. به نظرم یک مشکل رفتار شادی صدر و سید رضا همین است. آنها با منطق مرحله قبلی تحولات رسانه های وب-پایه حرف می زنند. طبعا با سوء تفاهم همراه می شود.

دوم اینکه اقتضای این مرحله تازه این است و این را از برخوردها با شادی و سید می فهمیم که: دیگر کسی صاحب اتوریته نهایی نیست. میزان هایی از دایره نفوذ وجود دارد اما این تحول تازه در چارچوب هویت و ماهیت رسانه های وب-پایه محیط را دموکراتیک تر کرده است و با رفتارهای از بالا به پایین یا ریش سفیدانه و ولایی یا انحصاری یا تکروانه اما-به-نام-جمع موافقتی نشان نمی دهد. من در نقد دوستانی که اشاره می کنند ما از خصلتی ضد-اتوریته برخوردار شده ایم کاملا موافق ام. مهم نیست مرجع و خطاب این اتوریته شادی صدر است که جای بلندی در فعالیتهای زنان دارد یا سیدرضا شکراللهی است که از نامداران وبلاگستان است و جریان ساز بوده است.

وبلاگستان به یک جامعه بزرگ مجازی تبدیل شده که می خواهد در درون خود قواعد دموکراتیک تری داشته باشد. حاضر نیست نیش و طعنه و بکن نکن و اخم و تخم از این و آن و مثلا بزرگترها بپذیرد. عاقل و بالغ است و می خواهد مثل بزرگسالها با او حرف بزنند نه مثل کسانی که هیچ وقت بزرگ نمی شوند و باید از بزرگترشان پیروی کنند. من این را به معصومه ناصری سردبیر مردمک و ناشر مقاله شادی صدر هم گفتم که در مجموع خرد ظاهرشده در نقدهای وبلاگستان را به شادی صدر می پسندم. این را یک تحول مهم می بینم. به نظرم کسانی که سعی کردند با ادبیات مرحله های قبلی وبلاگستان وارد بحث شوند موفق نبودند. بحث یک نتیجه مهم داشت و آن اینکه هیچ اتوریته ای نمی تواند به زبانی غیردموکراتیک ما را خطاب قرار دهد. بهانه اش هر چه باشد باشد. این نوع مخاطبه مربوط به زمانی است سپری شده.

رفتارهای جمعی همیشه معنا دارند. پس زدن آنها با هر توجیه و استدلالی که باشد اصلا خردمندانه نیست. این رفتارها نشانه های مهمی اند.

برخورد با پیشنهاد سیدرضا هم همینطور است. و به نظرم یک نتیجه بیشتر ندارد. وبلاگستان مثل جامعه شده است. هر کسی و گروهی باید به نام خود حرف بزند و نه به نام تمام جامعه. تمام جامعه یک واحد نیست مجموعه ای است از گروهها. وقتی جامعه کوچکتر است همبسته تر است و به معنایی واحد است. اما جامعه وبلاگستان امروز یک جامعه بزرگ است و اصلا و به هیچ معنایی واحد نیست. وبلاگها به شعار خود رسیده اند. به یک جامعه مجازی متکثر و تا حد قابل قبولی برخوردار از اعتماد به نفس و دارای رای و نظر. کسی نباید از طرف آنها حرف بزند. این دوره دوره تشکیل گروههای مختلف و معتبر و فعال است. اصلا هم نیازی نیست بگوییم «جمعی از وبلاگ نویسان». به جای آن بهتر است برای گروه خود نامی بگذاریم. کار را با ده نفر شروع کنیم. بگوییم من سیدرضا و ده نفر دیگر از جامعه بزرگ وبلاگستان تصمیم گرفته ایم مسابقه ای راه بیندازیم. اگر شما هم دوست دارید به گروه ما که مثلا ادبیات ۸۸ نام دارد بپیوندید. این تمرینی برای تشکیل گروههای واقعی در جامعه غیرمجازی هم هست.  

امیدوارم خیلی به خطا نرفته باشم. اما آنچه را که در طول سال گذشته پراکنده می دیدم در ماجرای شادی و سید به صورت روشن و پیکرینگی یافته دیدم. به این اعتبار جامعه مجازی ما نه حرکت یکنفره می پذیرد و نه رهبری یکنفره قیول می کند. شادی بهتر بود در موضع یک اصلاحگر تنها و تنها اصلاحگر ظاهر نشود. یادداشت اش را از تحریک که مناسب مخاطبه با عوام است بپیراید. آن را بدهد قبلا سه چهار نفر بخوانند و بعد منتشر کند. لحن هیچ کسی حتی موسوی هم نمی تواند و نباید یکسویه و داوری کننده و یا بدتر از آن تحریک امیز باشد. و اتفاقا او این را خوب درک می کند. جامعه و جمعیت و نسبت ها و تناسبها و رسانه ها و سکوهای سخن عوض شده است. 

سید هم به نظرم بهتر است فکر و ایده خوب خود را با چند نفر همراه و همرای در میان بگذارد و با امضای انها به عنوان یک گروه نظرش را پیش نهد. وبلاگستان بزرگ شده است. جای جوانهایی است که حتی اگر در مدرسه عالی مطهری درس بخوانند اتوریته شیخ خود را که بی نظر آنها برایشان تصمیم گرفته نمی پذیرند. این را قدر بدانیم. راه ما به کار گروهی از همین جا و همین بحثها می گذرد. این دموکراتیک تر هم هست. قواعد این تحول تازه را بشناسیم و بجا آوریم.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن