Search
Close this search box.

 به افتخار اکبر گنجی

مراد فرهاد پور

امروزه برخی از جایگاهی بیرون از جهان و تاریخ و در مقام کاشف تفکر، سنت روشنفکری دینی را به پارادوکسیکال بودن متهم می‌کنند؛ غافل از این بصیرت هگلی که کل واقعیت اجتماعی و تاریخی چیزی نیست جز انبوهی از این تناقضات و پارادوکس‌ها که هیچ‌گاه نمی‌توان وجود یا راه‌حل آنها را از موهوماتی نظیر “مبانی” تفکر یا معرفت‌شناسی نتیجه گرفت.

اما برخی افراد می‌کوشند تا با کلی‌گویی‌های انتزاعی و نظریه‌های “ناب” حضور این تناقضات در خود را حتی از چشم خویش پنهان سازند – هر چند بهتر می‌بود تا به عوض تبدیل رنجش‌های شخصی و احتمالاً به حق خویش به نظریه‌های فلسفی و غرقه شدن در نوعی اخلاق مبتنی بر حس رنجش و بیزاری، شکایت و اعتراض تاریخی خویش را صریح و بی‌پرده بیان می‌کردند، شاید این کار موجب می‌شد تا دیگران نیز با خطاهای گذشته خویش صریح‌تر و صادقانه‌تر برخورد کنند.

همکاری با کیان برای من غنیمتی بود. این نشریه که به واقع منشأ بسیاری از طرح‌های فلسفی امروزی است، برای شمار زیادی از روشنفکران دینی و سکولار فضایی مکتوب و بارور فراهم آورد. همکاری با کیان نقطه شروع آشنایی من با اکبر گنجی بود، آشنایی‌ای که خیلی زود به دوستی بدل شد. آنچه در شخصیت و اندیشه گنجی برای من جذاب بود خصلت سیاسی، سرزنده و به تعبیری “تیز” یا تیزبین آن بود. به رغم سال‌ها ز ندان، این “تیزی” هنوز هم در اندیشه او مشهود است. اما اندیشمند نیز همچون هر کارگری نیاز دارد تا ابزارها و آچارهای گوناگونی را به کار گیرد. به نظر می‌رسد گنجی به “جعبه ابزاری” بهتر نیاز دارد و باید آن چندصدایی و تکثری را که نظریه‌اش مدافع آن است، در درون خود این نظریه، به مثابه سویه‌ای از شکل و محتوای آن تجربه و بازتولید کند.

پس از انتشار هفته‌نامه “راه‌نو” در بهار ۷۷ زمینه همکاری من با گنجی (و سایر دست‌اندرکاران راه‌نو) به مراتب وسیع‌تر شد – باید اعتراف کنم که انبوه مقالات کیان درباره مضامینی تکراری همچون “علم و دین”، پوپر یا “تحلیل گزاره‌های دینی” برای خود من هم در اواخر کار تا حدی خسته‌کننده شده بود – زیرا ارتباط نزدیکتر این هفته‌نامه با مسائل و شرایط سیاسی – تاریخی، برخلاف تصور و انتظار رایج، دقیقاً همان عاملی بود که راه‌نو را به سوی افق‌های نظری و فرهنگی گسترده‌تر سوق می‌داد و این خود گواهی است بر پیوند درونی تفکر نظری با تاریخ.

در آن روزها لیبرالیسم، بازار آزاد، تکثر فرهنگی و مدرنیته از جمله موضوعات داغ بحث و جدل‌های ما بودند. برخی از این مباحث در مقالات نظری و جدلی راه‌نو انعکاس یافتند. دیدگاه گنجی در مورد رابطه دموکراسی و بازار دیدگاهی کمابیش لیبرال بود و نگاه او به دموکراسی لیبرال واقعاً موجود، دست‌کم در جدل‌هایش با من چندان انتقادی نبود. البته نحوه پیوند دموکراسی و بازار و مدرنیته مسئله به غایت مهمی است که هنوز هم در سطح جهانی مورد بحث است، بنابراین تعجبی ندارد که من و گنجی، دو نفری، موفق به حل آن نشدیم!

اما یکی از مسائل مهم برخاسته از این بحث‌ها این نظر بود که انتقاد ریشه‌ای از عقلانیت مدرن و دموکراسی لیبرال زمینه‌ای برای سوءاستفاده مرتجعان ایجاد می‌کند و البته پیشفرض اصلی این نظر نیز ضرورت توجیه و دفاع فلسفی از “مبانی عقلانی” مدرنیته و دموکراسی بود. اما از دید من توانایی و میل آدمیان واقعی به انتقاد کردن از هر چیز و هر کس – از کا نت و رمان و زندگی گرفته تا خود عقل – ویژگی اصلی مدرنیته محسوب می‌شد. این توانایی هیچ‌گونه “مبنای” عقلانی یا غیرعقلانی ندارد، زیرا هر “مبنا یا بنیانی” می‌تواند و در واقع می‌باید براساس همین توانایی و میل مورد نقد ریشه‌ای قرار گیرد. این توانایی در حقیقت دستاوردی تاریخی است که ریشه‌های عمیق آن به ابعاد به غایت گوناگون شکلی از زندگی بازمی‌گردد که ما آن را زندگی مدرن می‌نامیم و هیچ دلیلی هم ندارد که تا ابد دوام آورد، بلکه در نهایت تاسف ممکن است روزی همراه با خود زندگی مدرن ناپدید شود. به علاوه، من همواره نسبت به اهمیت و تاثیر واقعی “سوءاستفاده مرتجعان” تردید داشتم، مرتجعان راستین هیچ‌گاه برای سرکوب آزادی منتظر “توجیهات نظری” نمی‌شوند!

– بریده ای از مقاله بلند مراد فرهادپور در باره اکبر گنجی. تمام آن و شان نزول آن در: امر منفی


 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن