کشوری با دو رئیس جمهور و با دو ملت

آنچه در ۲۵ خرداد اتفاق افتاد از بسیاری ابعاد تازگی داشت و از بسیاری جهات نیز یادآور تاریخ سی سال پیش بود. تاثیر این اجتماع عظیم مردمی بر آینده نزدیک ایران بسیار فراتر از آن است که در نظر نخست دیده می شود. می کوشم فهرست وار برخی نکات را بیاورم. از بس مساله زیاد است قادر به تفصیل نخواهم بود. امیدوارم با همفکری دوستان به گسترش بحث برسیم. این طرح بحث است: ۱ برای اولین بار در تاریخ انقلاب ما با وضعیتی روبرو شده ایم که جامعه آشکارا تقسیم شده است به دو اردو که هر دو ادعای حاکمیت و مشروعیت

خدمت آقای خامنه ای

آقای خامنه ای با حرکت اخیرش در شطرنج سیاسی ایران کاری کرده است که در نظر اول به نفع او باید تمام شود اما در واقع امر خدمتی بزرگ به همه ما ست و اگر در تصحیح آن نکوشد بی تردید به کیش و مات شدن خود او منجر خواهد شد. به بیان دیگر، وضع حاضر وضع برنده برای همه ما ست چه او به همین حرکت ادامه دهد یا ناچار به تصحیح آن تصمیم بگیرد. مدل ساده ماجرا این است: برای درگیر کردن بیشترین مردم با مساله خودکامگی در نظام رهبری ایران چندین سال است که روشنفکران و فعالان

متن زیر را از طریق همخوان های گوگل خوان دریافت کرده ام. خوب است همه در باره «چه باید کرد؟» صحبت کنیم: چه باید کرد؟ اوّل عصبانی نباشیم تا بتوانیم فکر کنیم. دوّم، نباید به سمت فضای امنیّتی رفت. مجاهدین خلق اوائل انقلاب این راه را رفته اند. وقتی ردّ صلاحیّت شدند اوّل تظاهرات کردند بعد خشونت کردند بعد که راههاشان بسته شد گفتند هر پنج نفری خودشان هماهنگ شوند و فضا را نا امن کنند تا جمهوریّتی نماند که رییس جمهوری داشته باشد تا وقتی که کوتاه بیایند. آن طرفی ها تا پای همه جایش ایستاده اند – از

کودتایی برای نابودی انتخابات

۱ اول از همه اینکه رفتار آقای خامنه ای واقعا عجیب است. او به جای اینکه صبر کند انتخابات روند معمول خود را طی کند، شکایتها دریافت شود و انتخابات شهر به شهر تایید شود و بعد پیام بدهد منتظر نمانده است و با بیانیه خود راه را بر هر نوع شکایت قانونی که حق نامزدها ست بسته است. یعنی آقای خامنه ای دیگر رعایت ظواهر قانونی را هم لازم نمی بیند چون بیم آن دارد که اگر دخالت نکند مسئولانش قافیه را ببازند. آقای خامنه ای می توانست بدون تایید انتخابات که کار شورای نگهبان است هر پیامی می خواهد بدهد و

چه کسی باور خواهد کرد؟

اگر همه چیز همینطور پیش برود که تا الان رفته است معنایش این است که چوپان دروغگوی قدیم و پینوکیوی جدید ما بزرگترین دروغ خود را گفته است. طبیعی هم هست. وقتی رکسانا صابری را بتوان به دروغ جاسوس نامید، رامین جهانبگلو را دست در کار براندازی نرم شمرد، ادعای هاله نور احمدی نژاد را از بیخ منکر شد، وقتی چهل کشور نمایندگان شان سخنرانی دوربان را ترک می کنند ادعا کرد فقط دو سه نفر رفتند،  تورم را ظرف چند روز ده درصد کاهش داد، طرحهای نیمه تمام را تمام وانمود کرد و افتتاح فرمود، طرحهای دولتهای قبلی را به اسم

تحریک مردم یا مقدمه کودتا؟

به نظرم می رسد که در اردوی احمدی نژاد همه چیز مجاز اعلام شده است. خبرگزاری ایرنا که باید خبرگزاری قابل اعتماد کشور باشد رسما دارد به بلندگوی دروغزنان تبدیل می شود. نمی دانم از شدت غیظ است یا فکرهای ابلهانه در سر دارند اما نتیجه خبرهایی از این دست فقط تحریک کردن است: «گزارش دریافتی ایرنا حاکی است دکتر محمود احمدی نژاد با کسب اکثریت آرا و با فاصله زیادی از میرحسین موسوی موفق به جلب آرا مثبت ملت ایران شده است . بر اساس این گزارش دکتر احمدی نژاد در جامعه روستایی کشور بطور میانگین بیش از ۷۵ درصد

دلهره ها و عبرت های انتخابات

۱ فکر می کنم آنها که با چراغ خاموش آمده اند زیر نورافکن کم می آورند. آنها با روشنی سر و کار ندارند. کارشان را پشت پرده انجام می دهند یا در محفلهای بسته آدمهای بسته که همه عالم برایشان غیرخودی است جز همان گروه کوچک شان. آنها کارشان را در زیرزمین وزارت کشور یا خانه های تیمی وزارت اطلاعات انجام می دهند. ۲ اصلا مشکل احمدی نژاد و دار و دسته اش همین است که با تکیه به رای نیامدند به فرموده آمدند. اینها برای رای گرفتن مشکل دارند. مشکل شان هم این است که در اقلیت اند. احمدی

ساده زیستی خوب است اما ضروری نیست

مشکل ما در منازعات اجتماعی عمدتا یا به ابهام در مفاهیم بر می گردد و یا به تصلب در مفاهیم. مفهوم ساده زیستی از آن دست مفاهیم است که سی سالی است جامعه ایرانی با آن دست و پنجه نرم می کند و نمی تواند به نتیجه روشنی برسد. از کنار همین ابهام ها و تصلب ها ست که مدعیانی مانند احمدی نژاد پیدا می شوند. کسانی مانند او اصلا میراث خوار مسائل حل ناشده جامعه اند. آنها نیامده اند که راه حلی ارائه کنند زیرا که قادر به ارائه راه حل هم نیستند اما می توانند شلوغ بازی در آورند و جامعه

کروبی: کودک یا دیوانه؟

در کشور باستانی و استبداد زده ما می گویند حرف حق را یا کودک می زند یا دیوانه. آنچه امشب در فیلم کروبی دیدم مصداقی از این حکمت عامیانه ایرانی بود. ۱ اما اول در باره فیلم. فیلم به معنای واقعی مزخرف بود. فیلم به معنای سینمایی کلمه. کارگردانی که چنین فرصتی را اینقدر ارزان از دست بدهد و اینقدر بد فیلم بسازد هر چه باشد آدم این کار نیست. شنیده بودم کار را قرار است رخشان بنی اعتماد انجام دهد. کاش او می ساخت. افخمی همه چیز را به بازی گرفته است. ایده مصاحبه افراد مختلف با کروبی بسیار

همین دموکراسی هدایت شده و استصوابی

به نظرم فرصت های انتخاباتی دست ما را برای خودمان و دیگران باز می کند. یکبار دیگر به ما و به ناظران جهانی نشان می دهد که ما چگونه مردمی هستیم و چه می دانیم و چه نمی دانیم. چه راههایی برای حل مسائل مان داریم و چقدر در رسیدن به آنچه می خواهیم پیگیر هستیم. این موضوع در باره انتخابات فعلی از همیشه بیشتر مصداق پیدا کرده است. انتخابات فرصتی شده است تا خودمان را بشناسیم و تصویر جامع تری از این «خود» به دست آوریم. ۱. گفتارهای جاری در انتخابات فعلی مثلا از زبان کروبی و موسوی نشان می

کرباسچی و بی بی سی

من نمی دانم کرباسچی مشاور مطبوعاتی دارد یا نه و برای مصاحبه امروزش با برنامه ۶۰ دقیقه بی بی سی فارسی با کسی مشاوره کرده بود یا نه اما اگر من جای او بودم مصاحبه نمی کردم و یا در باره نحوه مصاحبه پیش از ضبط دخالت می کردم. دوستان من در بی بی سی یک خطای ادیتوریال را به نام خود ثبت کردند که ناشی از ساده انگاری نسبت به یک مساله ملی در ایران است. مصاحبه با کسی که به سمت معاون اول یک نامزد ریاست جمهوری انتخاب شده مقدمات و تشریفاتی دارد و راهکاری که در این مصاحبه

انقلاب فرهنگی و دکتر سروش … گرچه پاکسازی‌ها عزلا و نصباَ و قانوناَ به ما ربطی نداشت، من غایت جهد خود را برای دستگیری از افتادگان می‌کردم. یک قلم بگویم که امام از ستاد انقلاب فرهنگی خواستندکه همه دانشجویان توده‌ای، از مبتدی تا منتهی، را از دانشگاه اخراج کند. احتجاج ما با امام سود نداشت و ایشان بر رأی خود ماند. ما که مصلحت را در این امر نمی دانستیم پناه به آقای خامنه ای و سپس آقای هاشمی بردیم. و آقای هاشمی بود که توانست رأی امام را برگرداند و به توده‌ای‌ها اجازه دهد تا تحصیلشان را به پایان

بهجت و سروش و مساله اخلاق مدنی

در این چند روزه مرگ آیت الله بهجت و نامه سروش به دولت آبادی مساله اخلاق را بار دیگر مطرح ساخته است. آنچه من می خواهم بگویم ساده است: با همه احترامی که برای بزرگانی مانند آیت الله بهجت دارم و اصولا هر نفس زکیه ای را در هر دین و مرامی بزرگ می دارم معتقدم تاثیر کسانی چون او بر جامعه ما قابل توجه نیست سهل است چه بسا تاثیرات منفی هم دارد از این باب که می تواند در نقش مروج خرافه عمل کند. چرایش قابل بحث است اما کوتاه اش اینکه جامعه امروز به استوانه هایی مانند آیت

دو عکس از تاریخ شخصی موسوی

این دو عکس در زیر هم در ستونی از عکسهای میرحسین موسوی در وبلاگ تازه تاسیس اش (+) آمده است. عکس اول او را در قیافه تیپیک دانشجویان چپ نشان می دهد: و عکس دوم تقریبا در همان سالها و حتما کمی بعد ولی با همان عینک او را با نشانه شناسی دیگری تصویر می کند؛ یک مذهبی انقلابی از طراز اوایل انقلاب: برای من جالب است که مرز چپ و مذهبی بودن صرفا با چند نشانه مشخص می شده است. اما البته موسوی در همان اندیشه مذهبی نیز به آرمانهای چپ وفادار ماند که داستان دیگری دارد. دیدن ردیفی از

اصل آبادی ایران است

این روزها آنقدر مطلب خوب در وبلاگها می خوانم که نیازی به نوشتن خود نمی بینم. این را بی تعارف می گویم. درجه کار تحلیلی و سرعت واکنش نشان دادن به حوادث و خبرها و قدرت اوراق سازی تناقضها و نوعی جامع نگری که در وبلاگستان پیدا شده است سخت مایه امیدواری است (اگر در گوگل خوان نیستید «دستچین سیبستان» – ستون کناری – را ببینید). وبلاگ به رسانه ای تبدیل شده است که بسیاری از ادعاها و دروغگوییها و کژرویهای مدعیان و تندرویهای دوستان را اصلاح می کند. مهم نیست که دایره وبلاگها به مخاطبان محدودی بسته می ماند. این سرمایه

با پلنگان می جنگید؟ مواظب خرچسونه ها باشید

این ارسطو ها و افلاطون ها نیستند که از گالیله توبه می ‏گیرند، بزرگترین روشنفکران روسیه را به "کرم" تبدیل می کنند، اینان همیشه "ماموران دون پایه" اند. در وصفشان بود ‏که برتولد برشت نوشت:‏ ‏- با پلنگان جنگیدم و دریغا از خرچسونه ها شکست خوردم…‏ برادر حسین راست می گوید. بازجو که شکنجه می کند ازجنس دیگری است. دستان ظریف ندارد و باادبیات آشنا نیست ‏وحتماملاصدرا را با"س" می نویسد. او مامور شکستن جسم است. قانون هستی می گوید:‏ ‏- هیچ گوشتی در برابر تازیانه دوام نمی آورد…‏ و وقتی شلاق و شکنجه سفید پیروز شد، "مامور ایدئولوژیک" از

دشمن پاسخ همه سوالها نیست

آقای خامنه ای! انتخابات سالم یک پایه اش این است که شما وارد معرکه انتخابات نشوید! این چه طور انتخابات سالمی است که رئیس مجلس سابق شما و رئیس جمهور سابق و نخست وزیر دوره جنگ همه از سلامت انتخابات ابراز نگرانی کنند اما شما بیایید و بگویید این حرفها حرف دشمن است! این یعنی بستن دهان منتقدانی که خود از بلندپایگان همان نظام اند. این هر چه باشد معنایش انتخابات سالم نیست. آقای خامنه ی! چرا به خود اجازه می دهید هر کسی را با هر میزان از خدمات و سوابق برای نظامی که رهبری اش را بر عهده دارید به

زندگی در تاریخ و پایان تاریخ

صبح که برای آزمایش خون به سمت درمانگاه نزدیک پیاده روی می کردم راه را از روی نقشه ای که شب پیش روی وب دیده بودم پیدا می کردم. در واقع کدپستی اش نشان می داد باید نزدیک باشد. و نقشه هم همین را می گفت. برای اولین بار به آنجا می رفتم. نقشه دقیقا واقع نما بود. به آسانی راه و خیابانها را می یافتم. راست راست بود و چپ چپ و نامها همان که در نقشه امده بود. به این منتقل شدم که چرا این مردم نام خیابانها را زود به زود عوض نمی کنند. چرا نیازی به این

احمدی نژاد: گندم نمایی و جوفروشی

بهترین معیار برای سنجش سخنان هر کسی مطابقه قول و ادعا با عمل آن کس است. به تعبیر دیگر، هر کسی را باید به چیزی که ادعا می کند سنجید. من در سخنان روز گذشته احمدی نژاد در دوربان سوئیس (به نقل از ایسنا) بخشهایی از ادعاهای او را نشان می دهم (رسیدگی به همه آنها مثنوی هفتاد من می شود) تا با هم ببینیم چقدر این سخنران صاحب عیار است و چقدر گندم نمایی و جوفروشی می کند: آقای احمدی نژاد در اشاره به شورای امنیت و حق وتوی آن می گوید: «وقتی تبعیض قانونی وجود داشته باشد و منشا

شهرآشوبی احمدی نژاد

سخنرانی شهرآشوب احمدی نژاد در اجلاس سازمان ملل در باره نژادپرستی آنقدر نکته دارد که آدم با انبوهی از مسائل روبرو می شود برای بحث و نقد کردن. تلاش می کنم نکته هایی را بدون رعایت ترتیب خاصی مطرح کنم تا کمی ذهن خودم را دست کم از آشوب احمدی نژادی نجات دهم. از آنجا که احمدی نژاد مثل دیوانه ای است که سنگ در چاه می اندازد و چهل آدم عاقل می خواهد که آن سنگ را در بیاورند احتمالا این بحران ناشی از سنگ انداخته شده تازه او خیلی ها را درگیر می کند. پس با هم همفکری می کنیم: اول اینکه من هیچ

تقصیر ما نیست که باور نمی کنیم

تقصیر ما نیست که باور نمی کنیم رکسانا صابری «جاسوسی» کرده باشد. در کشوری که مفاهیم شناور است و هر چیزی می تواند هر معنایی بدهد جاسوسی هم بی معنا ست و به هر کسی می توان نسبت اش داد چه رکسانای صابری باشد چه حسین موسویان سابقا سفیر. در کشوری که انتخابات به قول آقای جنتی اش براندازی نرم می شود گرداوردن اطلاعات ساده و آشکار و قابل دسترس هم باید نامش جاسوسی باشد. کشوری که خبرگزاری فارس اش مظهر دروغگویی و گنده گویی و گزافه پراکنی است و ایرانی را که وارد کننده گندم است به صادرکننده گندم

نوروزستان

یکی از نشانه های زوال، نادیده گرفتن موجی است که می آید و دامن می گیرد. وقتی خاطرات علم را می خوانم و به سالهای فروپاشی سلطنت نزدیک می شوم مدام می خواهم نشانه هایی پیدا کنم از اینکه آیا شاه و دستگاه او هیچ درکی از آمدن موجی که بنیاد آنها را به باد خواهد داد داشتند. و چیزی نمی یایم مگر اشاراتی دور و کوتاه به برخی حوادث که در دانشگاه دارد اتفاق می افتد و یا اشغال سفارت ایران در ژنو که دانشجویان ایرانی مخالف شاه صورت دادند و شاه نتوانست حتی آنهارا به مجازات برساند. درکی

نوروز با اوباما

دیدن و شنیدن پیام اوباما حال و هوای تازه ای داشت. هدیه نوروزی آمریکای نو به ایران. در تنهایی نوروزانه که برای اولین بار در نوروزهای من اتفاق می افتد و میان چندین کار تلنبار شده که باید سر و سامان بگیرد فکر می کنم کی ایران نو می شود؟ کی از زبان رهبران خود پیام های نو و آینده نگر می شنویم؟ شاید مشکل ما این است که رهبران مان عوض نمی شوند! فکر کنید مثلا ما مجبور بودیم جرج بوش را برای ۲۰ سال تحمل کنیم. خب طبیعی است که از او همان می شنیدیم که همیشه شنیده بودیم و

به یاد یان تر لک، هلندی دوست داشتنی

این درست است واقعا که شمال اروپا نمایانگر فرهنگی خردگرا ست. خردگراتر از جنوب. در واقع هر قدر به سمت شمال بیاییم آرامش عقلانی و نظم و سنجیدگی بیشتر می شود. به این اعتبار فرانسه و ایتالیا و اسپانیا دورترین کشورهای اروپا به هلند و سوئد و نروژ اند. هر قدر به جنوب می رویم اما زیبایی و زندگی خواهی و هنر و ذوق و لذت طلبی بیشتر می شود. این حرف قطعی نیست و به معنای مرزبندی که این سو هنر نمی بینی و آن سو خرد نمی یابی هم نیست اما عموما درست است. یعنی مولفه های موثر دارای شدت و ضعف

دموکراسی لرزان خاتمی در نظام ولایی-سلطانی

به نظرم همه نشانه ها حاکی از کناره گیری خاتمی از انتخابات است. اینکه او برود یا بماند مساله من در این یادداشت نیست. می خواهم از این رفتن محتمل و ماندن نامحتمل نشانه هایی را بخوانم که ساختار واقعا موجود سیاسی ما در ایران را عریان می کند فارغ از همه تعارفها و ابهامها و نیمه هایی که می کوشند پنهان بماند و نیز جدا از همه حاشیه ها و بهانه ها که گفته می شود. خلاصه رای من هم این است که ایران میان یک نظام شاهی و یک نظام دموکراتی قرار دارد و این وضعیت فشار عظیمی

میرحسین ذخیره ای برای سیاست اخلاقی

بیانیه میرحسین موسوی مرا برد به دوره اوایل انقلاب. یعنی زمانی که فضا هنوز واقعا بوی انقلاب داشت و بوی عفن دیکتاتوری اراذل الناس نگرفته بود. امروز از انقلاب چیزی نمانده است. مردم باورهاشان را از دست داده اند و کاریکاتورهایی مثل احمدی نژاد هم با وجود همه حمایتها که دیدند از پس هیچ کاری بر نیامدند که آلام مردم را کم کند. احمدی نژاد دیر یا زود باید برای حیف و میل امکانات مالی کشور محاکمه شود. کسی که با ادعاهای بزرگ رسوا می کنم افشا می کنم آمده بود خود حالا جزو کسانی است که باید رسوایش کرد و افشایش

همه استدلالهای لاریجانی در دفاع از قصاب دارفور

 استدلال های علی لاریجانی برای سفر به سودان جهت اعلام حمایت جمهوری اسلامی از متهم جنایت جنگی در دارفور، یعنی عمرالبشیر؛ رییس جمهور کودتاچی سودان، این هاست: /ا الف) طرح پرونده صوری سودان برای انحراف از رسیدگی به جنایات اسراییل است ب) کشور سودان یک کشور ممتاز در جهان اسلا‌م است که از یک موضع مترقی برخوردار می‌باشد و در مبارزه با استکبار و رژیم صهیونیستی استراتژی دقیقی دارد ج) آمریکا و کشورهای غربی از پیشرفت سودان مضطرب هستند د) این رفتارهای کشورهای بزرگ مثل آمریکا و کشورهای اروپایی را ماجراجویی جدید در منطقه می‌دانیم هـ) صدور حکم بازداشت البشیر

اصلاح طلب و محافظه کار و دیگر(ان) هیچ؟

از همین واقعیت ساده که شروع کنیم که در انتخاباتهای چند دوره اخیر ریاست جمهوری در ایران بیش از دو نامزد و گاه تا ده نامزد حضور داشته اند یک سوال را باید پاسخ دهیم: آیا این نامزدها همه در دو دسته اصلاح طلب و محافظه کار تقسیمبندی می شوند؟ فرض کنیم من و شما بگوییم آری همه نامزدها در ایران یا محافظه کارند یا اصلاح طلب. قدم بعدی است که ببینیم چرا بین نامزدهایی که ما اصلاح طلب می خوانیم یا خودشان خود را اصلاح طلب می گویند توافقی وجود ندارد یا نظراتشان گاه بسیار از هم دور است؟ اصلا هنوز

کتاب توحید، آشوری و خامنه ای حبیب الله آشوری، طلبه پرشور و جوان با افکار ماتریالیستی که مدروز جوانان سالهای انقلاب بود، ژولیده و خاک نشین بود، اگر به مجلسی برای سخنرانیدعوت می شد، فرش را کنار زده و بر روی موزائیک می نشست، بسیار شعار میداد، آن روزهااین تظاهرات غیر معمول در نظر بعضی از جوانان که تحت تاثیر افکار مارکسیستی قرارداشتند، نماد انقلاب و انقلابی بود   ! حبیب الله آشوری همراه و همرزم آیت الله خامنه ای بود،و ایشان در مسجد کرامت بالا خیابان برای بچه ها و جوانان مباحثی نو را بیان می کرد،آنچه جوانان در مکاتب ماتریالیستی می

ییشفرضهایی در باره انتخابات و خاتمی

۱. با مطالعه شرایط اجتماعی در انتخابات های پس از انقلاب می توان گفت بجز در انتخاب بنی صدر و دور اول خاتمی مردم همیشه به گزینه هایی نظر داشته اند که در آنها درست یا نادرست توانایی حل مسائل اقتصادی را می دیده اند (انتخابهای دومین دور روسای جمهور یا ماجرای انتخاب رجایی را بر اساس دیگری باید تحلیل کرد). اقتصاد ایران شاخص آسیب هایی است که جامعه ایرانی پس از انقلاب دیده است و بیقاعدگی مدیریت سیاسی در هرج و مرج آن بخوبی بازتابیده است. هیچ کاندیدایی بدون برنامه (در همان حدی که مردم با آن رابطه برقرار کنند) برای